هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: نامه ای به هری پاتر
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#1
نقل قول:

دافنه گرینگراس نوشته:
من تمبر کافی ندارم...
میشه ایمیل بزنم؟ ا

TO: aliveboy-hp@yahoo.com

... :Subject


با سلام و خسته نباشید خدمت پسر زنده!

بنده مادام استار* هستم از قطب جنوب. با توجه به مد شدن انواع جای زخم در سر، باسن، گوش زیر گردن، ناخن و کف پا در مورد جای زخم حرفه ای شما سوال دارم. شنیدم که شما با کمک فردی به نام اسمشو نبر این زخم را درست کردید. شما از کجا میدونستید که جای زخم مد خواهد شد؟ آیا شما پیش بینی گر( پیش بیننده؟ مپیش بیننده؟ پیش بینی کن؟) هستید؟ اصلا آیا شایع وجود زخم در پس کله شما در اوایل زندگیتان درست است؟ اصلا این جناب کسی که اسمش را نباید برد؛ چگونه این زخم را در پیشانی شما درست کرده؟ آیا این جنابی که اسم خطرناک دارد؛ اجازه داشته که پیشانی فرد یک ساله ای را بکند و حکاکی کند؟ اصلا آیا این خلاف قانون نبود در آن سال ها؟ اصلا از کجا معلوم که اولیای شما به طور غیر قانونی این کار رو نکرده باشند؟ آیا قتل پدر و مادر شما جوسازی نبوده تا آنها از قانون فرار کنند؟ آیا بهایی که شما برا این زخم پرداختید و والدین خود را مفرر( فرار کننده؟ فرار گر؟) از قانون کردید بیش از حد نبود؟ اصلا شما خودتان می دانستید یا این فرار ها برنامه ریزی شده نبود؟

چرا جای زخم شما شبیه رعد و برق و طوفان است؟ آیا شما می خواستید علیه دنیا و زندگی اعتراض کنید و آذرخشی در پیشانی خود کاشتید تا کلا بکوبد توی سر هرچی زندگی است؟
شما یک معترض روانی هستید! شما لایق زندگی کردن نیستید. از کجا معلوم است که شما خودتان و با دستان خودتان پدر و مادرتان را زندانی نکرده اید؟
ایا شما در همان یک سالگی شرور بوده اید یا کسی شما را کنترل می کرد؟ این کس، چی کسی است؟ آیا این فرد هم اکنون کار های شما را زیر سوال دارد؟ آیا این فرد کسی است که پدر و مادرتان را زندانی کرده و شما را همچون دیوانه ای بی والدین رها ساخته؟ این فرد چه کسی است؟

در ضمن، آدرس این آقای اسمشو نبر را بدهید. هر کسی که الان جای زخم داشته باشد، یعنی با فشن پیش میرود. پس لطفا زودتر آدرس او را بدهید تا من این حقایق بالا را افشا نکنم...









...

*: با توجه به فامیلی های عجق وجق(!) رولینگ مانند: بگ من( مرد کیفی)- ریدل( معما)- گرینگرس(چمن سبز) و ...
۹



:))))
از اونجایی که این روزها جراحی بینی بسیار مد هست لطف کنید به من هم ادرس لرد سیاه رو بدین :))



پاسخ به: قدرت جادویی من
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#2
توانایی های من :
زیبایی مجذوب کننده و چهره ی دلنشین :pashmak:

جادو در رگ هام حرکت میکنه جادوی حیات
وجود من با زندگی در هم آمیخته


بیا ببین، بیا ببین
چه سان نبرد میکنم
شکوفه های زرد را
چگونه سبز میکنم!


پاسخ به: قدرت جادویی من
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#3
نقل قول:

اينيگو ايماگو نوشته:
میتونم بقیه رو سرکار بزارم !
اونایی که حرفای بیخودی میحرفن در عرض یک دقیقه بفرستم اون دنیا !


آورین آوریننننن ایووول


به کینگزلی شکلبوت: من رو هم نظر با خودت بدون


به لوسیوووس: میگماا به نظرت من کنکور قبول میشم؟؟ راهنمایی اینکه گند زدم


ویرایش شده توسط golnamak در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۵:۳۲:۵۲


پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#4
نقل قول:

پیتر پتی گرو نوشته:
نقل قول:

رون ویزلی نوشته:
اول یه ورد می ساختم که ادم دماغ در بیاره!بعد رو ولدی امتحان می کردم!
اون سه تا طلسم ناز را هم دوست دارم+سکتوم سمپرا

منم يه ورد جهت إصلاح صورت مي ساختم و روي دامبلدور و هاگريد امتحان مي كردم!!!
يه وردم جهت شستشوي مؤ مي ساختم واسه اسنيپ!

منم یه ورد اکسیو میساختم همه این ورداتون رو جمع میکردم از صحنه محو میکردم :d تا دیگه کسی با موهای اسنیپ و صورت هاگرید و دامبلدورکار نداشته باشه :d



پاسخ به: وضعیت دوبله ی فیلم ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#5
ولی فیلمای یک و دو هری پاتر رو که یا مه خوب دوبله شدهبود.
بعضی صداها هستند هبچ جا نمونه شون پیدا نمیشه مثل قدای اسنیپ. این ها حتی اگر عالی هم دوبله بشند باز صدای اصلی نمیشه :)
من فیلم اول هری پاتر رو با دوبله یادمه و هبچوقت صداهای گرم هاگرید و ورنون و دامبلدور و... یادم نمیره


بیا ببین، بیا ببین
چه سان نبرد میکنم
شکوفه های زرد را
چگونه سبز میکنم!


پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#6
نقل قول:

پیتر پتی گرو نوشته:
ساختن جان پيچ ها رو به كلي فراموش كرديد.
من اگه مي تونستم ١٥٠٠ تا جان پيچ مي ساختم هم تا أبد زنده باشم و هم هر احمقي نتونه همشونو نابود كنه
طلسم فرمان هم محشره
آوراكداورا كه جا خودشو داره
طلسم شكنجه هم عاليه


یعنی ببینن رولینگ اصلا به محض اینکه این پست رو بخونه به بیمارستان روانی سنت مانگو منتقل جیشه و از فرط داشتن همچین خواننده خفنی خودشو میکشه :))))
حال میکنم با همین یه جمله ت کلا اهداف کتاب و حرفای رولینگو نتیجه گیری هایی که میخواست راجع به مرگ بگه رو قشنگ شستی گذاشتی کنار :)) like!



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۵۵ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
#7
فصل اول:
اسنیپ اهمیتی نمی داد. لرد سیاه هر چه میکرد سوروس قطعا با آن مشکلی نداشت. تصمیمش را مدت ها پیش گرفته بود، قدرت و سیاهی را به درون راه داده بود چرا که تنها تیرگی ها برایش مانده بودند و تنها تاریکی ها بودند که حرکت را به کالبدش میدمیدند.
در تاریکی های شب غرق در افکارش راه میرفت. شنلش آرام و بی سر و صدا پشت سرش پیچ و تاب میخورد. فقط صدای باد می آمد که هر از گاهی رد میشد، باد تنبل بی حال و کند.
با خود اندیشید لانگ باتم ها سرنوشت خوبی در پیش نداشتند... اما مگر او داشت؟
سوروس بارها به ناعادلانه بودن زندگی اندیشیده بود. شاید چون به دنبال عدالت بود از این همه بی عدالتی آزرده شده بود؟ فقط یک بار چیزی خواسته بود، فرصتی. شاید زمانی او درخواست کرده بود. بله شاید زمانی او عدالت خواسته بود. اما که میتوانست با اطمینان بگوید؟ خاطرات سال های قبل همچون غبار محو شده بودند و او هرگز دوباره به چیزی بهتر نیندیشیده بود.
سوروس اسنیپ، نیمه شب، در پاسخ به احضار لردش به نزد او میرفت.

فصل دوم:
آشفته و با سر و صدا به پیش می رفت، نگرانیش فزاینده بود. فکرهای مزاحم و خیالات بد رهایش نمیکردند. سرش را تکان داد و سعی کرد تمرکز کند. آیا دامبلدور به وعده اش عمل میکرد؟ به شخص درستی اعتماد کرده بود؟ راه های دیگری نبودند؟ این سوال ها سوالات هر روزه اش بودند. هر بار با شک و تردید آن ها را از خود میپرسید و هر بار نگران و منتظر، عملکردهای دامبلدور را می پایید.
اسنیپ سرش را تکان داد، باید از شر این افکار مزاحم خلاص میشد. پاتر ها سیریوس بلک را رازدار خود کرده بودند. بله بلک، دوست صمیمی جیمز. پس چرا سوروس هنوز هم نگران بود؟ آیا بلک قابل اعتماد بود؟ لرد سیاه کجا بود؟ چرا امشب آنقدر خوشحال بود؟ باید سری به منطقه زندگی پاترها میزد. بله همین کار را میکرد.

فصل سوم:
لرد سیاه آنجا بود مطمءن بود. علامت شوم پر رنگ تر بود و پر رنگ تر میشد... قلبش تند میزد اتفاق شومی در حال وقوع بود و ناگهان.... درد، درد شدیدی در بازویش!

فصل چهارم:
آن شب کسی نفهمید چه دل آشوبی در اسنیپ به وجود آمده بود، ساکنان دره گودریک همه به خوابی عمیق فرو رفته بودند و روحشان هم خبر نداشت که لرد سیاه، بی رحم ترین جادوگر تمام دوران از جلوی خانه های آنان گذشته و به خانه زیبای نادیدنی ای که در همسایگیشان قرار داشت وارد شد. و هیچ کس نفهمید شنل پوش نگرانی هم با چه شتابی در وسط دیوار دو خانه غیبش زد.
اسنیپ در را دید، نبایست میتوانست درب را ببیند! نه غیر ممکن بود! شاید هنوز امیدی بود، خانه متعلق به جیمز بود نه لیلی! با شتاب داخل رفت خانه در هم ریخته بود، نشانه های ورود به زور دیده میشد. این که بود؟ جیمز روی پله ها افتاده بود! با اضطراب شدید و ناامیدی ویرانگری که به طرفش هجوم می آورد به اتاق خواب رفت.
کودکی آنجا گریه میکرد اتاق بهم ریخته بود اتاق کج و معوج میشد یا شاید سر او بود که گیج میرفت؟
چند قدم جلو رفت و ناگهان چشمش به آن افتاد.
آن طرف تر پیکر خمیده زنی قرار داشت که سوروس میشناخت. بدن بی جان او روی زمین افتاده بود چشم هایش بسته بودند و نگاه سبزش زیر پلک هایش برای همیشه خاموش شده بودند. سوروس تعادلش را از دست داد صدای ضجه ی هراس آلود کودکی که انگار فهمیده بود اتفاق وحشتناکی افتاده را میشنید اما دیگر چیزی نمیدید، جز آن پیکر زیبا و چهره دوست داشتنی ای که زمانی به سوروس لبخند میزد و او را میشناخت. حالا آگاهی و زندگی و لبخند از چهره اش و بدن بی جانش دور شده بودند و تنها جسم بی جانش را برای سوروس ناباور باقی گذاشته بودند. سوروس روی زانوهایش افتاد نه غیر ممکن بود! او درست نمیدید! این لیلی نبود! لیلی نمرده بود! چهار دست و پا و لرزان خودش را به لیلی رساند، کنارش نشست با دستش موها را از صورت لیلی کنار زد و در بهت و ناباوری ای که در برش میگرفت غرق شد. اجازه داد یک بار دیگر آرزو کند، یک بار دیگر تمنای عدالت کند یک بار دیگر درخواست کند ... اما واقعیت تلخ و نا عادلانه با سنگدلی به قلب اسنیپ چنگ انداخت و او را به خود آورد، در یک لحظه که کاخ تمنا و آرزویش فرو ریخت سوروس لیلی را آن طور که اکنون دیگر بود دید: مرده و از دست رفته. ناگهان فریاد زد و سیل اشک هایش فرو ریخت لیلی را وحشیانه به آغوش کشید و تنهای تنها در این جهان ضجه سوگ در داد...

_________________

دیالوگ (مکالمه ی بین دو یا چند شخص)توی نمایشنامه نویسی مهمه!حتی اگه چند کلمه بشه و بقیش فقط فضاسازی باشه!
خیلی زیبا بود!
تائید شد!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۰:۲۴:۰۶

بیا ببین، بیا ببین
چه سان نبرد میکنم
شکوفه های زرد را
چگونه سبز میکنم!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲
#8
نقل قول:

LBD نوشته:
شب بود.همه جا را تاریکی و سکوت محض فرا گرفته بود.کسی در خیابان ها(که همیشه شلوغ بودند!) پر نمیزد.عجیب بود!دل هری بیهوده به تپش افتاده بود.انگار اتفاق بدی در راه بود.
اسنیپ و لی لی در خیابانی که مملو از تاریکی از سکوت بود ایستاده بوده و مشغول بحث بودند.دل لی لی نیز مانند هری شور میزد.انگار هر دوی انها(هری و لی لی)میدانستند اتفاق بدی در راه است.اسنیپ با دلی پر از ناراحتی خنجر را در دل لی لی فرو کرد.او دلش نمیخواست که این گونه شود.اما......
چشمانش ناگهان پر از اشک شد اما نمیخواست او بداند که از کارخود ناراضیست.قیافه ای جدی و خشنود از کار خود، به خود گرفت.
-ها ها هاها!هیچ وقت فکر نمیکردی که به دست من کشته شوی هان؟
اما بغض گلویش نمیگذاشت اوخشنود به نظر برسد.
لی لی که داشت اخرین نفس های خود را میکشید با صدایی گرفته گفت:
-تو......
اما نتوانست حرفش را تمام کند و اخرین کلماتش را بر زبان اورد.آری مرگ به سراغش امد.اگر هری میفهمید چه حالی پیدا میکرد؟
اسنیپ گویا کنترل خود را از دست داده بود.پس به سوی لی لی شتافت.او را محکم در اغوش گرفت و با صدایی بلند اه کشید.
وقتی هری موضوع را فهمید گفت.....

___________

من شاد میشم وقتی می بینم اعضای تازه واردمون اینقد خوب از تخیلشون استفاده می کنن!
خیلی خوب بود!
فقط یکم مبهم بود،که بعضی مواقع مثل رول های ادامه دار خیلی بده ولی در رول های تکی باز یکم بهتره!
تائید شد!


من داستان رو نفهمیدم میشه بهم بگی چی شد؟ میدونم تاپیک نمایسنامه هست ولی به شدت کنجکاو و دل نگرانم بابت این پستت!

_____________
خو این که تائید شده دخترم!چرا نگران؟!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۶ ۱۰:۳۸:۵۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
#9
سلام این پست رو رزرو میکنم تا یادم بمونه بیام طراحی شخصیت کنم. اگر یادم رفت یکی یادم بندازه : d


سلام

لطفا به مراحل ورود به ایفای نقش دقت کنید:

1. ارسال رول (نمایشنامه) مطابق با آخرین تصویر داده شده در کارگاه نمایشنامه نویسی
2. پس از مشاهده تایید در ویرایش پست شما در کارگاه (بعد از گذشت 1 روز)، مراجعه به لیست شخصیت ها و انتخاب یکی از شخصیت های گرفته نشده هری پاتری
3. معرفی شخصیت انتخابی در تاپیک شخصیت خودتون رو معرفی کنید با فرم معمول داده شده برای معرفی شخصیت

موفق باشید


تایید نشد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۱۳:۵۸:۴۰

بیا ببین، بیا ببین
چه سان نبرد میکنم
شکوفه های زرد را
چگونه سبز میکنم!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
#10
سبام بچه هاا خیلی خیلی خوشحالم که به جمعتون میام! وای از دست شماا بعضی پست ها رو میخوحم میمیرم از خنده. عاشق همتون هستم. جیگررررتوووو جادوگران :) :*


بیا ببین، بیا ببین
چه سان نبرد میکنم
شکوفه های زرد را
چگونه سبز میکنم!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.