هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱:۰۳ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۲
#1
با درود بر شما!
من به عنوان استاد مهمان جلسه ی دوم کلاس های پیشگویی رو برداشته بودم و پستم رو زدم. فقط یه مشکلی که پیش اومده اینه که متاسفانه نمیتونم به سایت بیام. امکانش هست که یکی از اساتید به جای من مصحح باشه و نمره ها رو بده؟
اگه بله، من آیلین پرنس رو انتخاب میکنم که در مدت غیبتم، ایشون تکالیف رو تصحیح کنن و نمره بدن و تو آزکبان شکنجه بشن و شکنجه کنن.


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۴ ۱:۳۲:۴۴

I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۰:۵۸ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۲
#2
دانش آموزانی که به علت برگزار نشدن جلسه ی اول کلاس های پیشگویی اکنون، برنامه ی روز پنج شنبه یشان را طوری ریخته بودند که گویا، این روز هم کلاس برگزار نمیشه با دیدن اعلانیه ی بزرگ روی تابلوی اعلانات که از شروع کلاس پیشگویی از ساعت 8 صبح در کلاسی که بالای آشپزخونه ی هاگورتز قرار داشت، تمام برنامه هاشون نقشه بر آب شد.
فردای آن روز دانش آموزان با عجله خودشون رو به کلاس مذکور رسوندن، اما با دیدن برگه ی بزرگی که روی در کلاس بود، توقف کرده و مشغول خواندن آن شدن.




نقل قول:

دانش آموزان عزیز، اولا خواهشا از ورود به کلاس با کفش های بیرون خودداری کنید. (برکت کلاس میره)
ثانیا، بنده لازم دیدم برای آشنایی بیشتر شما با کلاس های پیشگویی و نیز پروفسور درس مذکور، که بنده باشم، چند مطلبی رو برای شما روشن کنم. تا با باور قلبی بیشتری پا به کلاس من بگذارید و انرژی های منفی را که شامل کلمات این خرافاته، مزخرفه، وقت هدر دادنه، و ... با خودتون نیارین.

1. در صورت شنیدن صدای نفس کشیدن دانش آموز، نفسش را خودم، با دست های خودم، در سینه اش حبس میکنم.
2. در صورت مشاهده ی اینکه حواس دانش آموز به جایی یا کسی جز پروفسور جلب شده، حواس شش گانه ی دانش آموز مذکور، به طور دائم فلج میشه.
3. با دانش آموزانی که رنگ هایی از قبیل صورتی، قرمز، سفید و ... در ست لباس هایشان دیده میشه .... بماند. خودشان متوجه خواهند شد، چگونه برخورد خواهد شد.



با خوندن تذکر شماره ی سه عده ای از دانش آموزان آب دهان خود را قورت داده و در حالی که چهار ستون بدنشون میلرزید و لب های خود را از ترس میگزیدن، به در کلاس پشت کرده و قصد داشتن آنجا را به مقصد سالن عمومی گروه خود ترک کنند، که ناگهان دانش آموزی تذکر شماره ی چهار را با صدای بلند که برای آن ها نیز قابل شنیدن باشه خوندن.

نقل قول:

4. در صورت غایب بودن فردی در کلاس، ابتدا به مریضخانه مراجعه خواهم کرد که از صحت جسمی ایشون مطمئن شوم. در این صورت برای دانش آموز مذکور وقت، در همان جا به مدت 4 ماه وقت خواهم گرفت. چرا که در هر صورت مجبور میشود به آنجا مراجعه کند.

به کلاس پیشگویی خوش آمدین
پرفسور دابز





بعد از خوندن این نکان، سکوت وحشتناکی بین دانش آموزان پشت در ایجاد شده بود. بعد از 1 دقیقه که دانش آموزان از این حالت خارج شدن، دانش آموزان دختر شروع کردن به برداشتن گله سر و پاپیون های روی مو و لباساشون که رنگ های گل گلی و صورتی و ... داشت. دانش آموزان حتی قبل از ورود به کلاس نیز جرئت نفس کشیدن نداشتن. دانش آموزان گروه های دیگر، اسلیترین ها رو جلو انداختن. تا که شاید از غضب او دور بمانند.
بعد از اینکه دانش آموزان در صف های منظمی وارد کلاس شدن و روی نیمکت های خود نشستند، قبل از دیدن پروفسور دابز، بوی خوش قرمه سبزی بود که آن ها رو از این عالم کند و جدا کرد، به طوری که تا هفت آسمان بالای سرشون رو میتونستن ببینن. کلاس کاملا با بوی خوراک های لذیذ، فضایی عرفانی به خود گرفته بود. اکنون از اون استرس و اضطراب گذشته ی بچه ها اثری نبود.
بعد از مشاهده ی چهره ی دلنشین و لبخندزنان پروفسور، لبخندی از روی آسودگی روی لب های دانش آموزان نشست.
بالاخره پرفسور لب به سخن گشود و با صدای رسایی رو به دانش آموزان گفت: به کلاس پیش گویی خوش آمودین. امیدوارم همتون نکاتی رو که روی برگه ی پشت در ذکر کرده بودم رو با دقت خونده باشین. چون اصلا از دوباره گویی و تکرار خوشم نمیاد. اجازه بدین این جلسه رو به انواع و طریقه های پیش گویی بپردازیم.
قابل ذکر هست که، عده ای به پیشگویی اعتقاد ندارن، چرا که معتقدن سرنوشت انسان همواره در حال تغییر است و نمیشه به پیشگویی ها اعتماد کرد. من شخصا با عده ای از این افراد مباحثه داشتم و هر دو طرف به یک نتیجه ی مشخصی و معینی رسیدیم. اما متاسفانه دست سرنوشت، اجازه نداد آن ها این مطالب رو با عموم درمیان بزارن.
برای مثال، من امروز با در نظر گرفتن دو سیاره ی ژوپیتر و مارس، به این نتیجه رسیدم امروز شخصی به اسم اما در این اتاق به سختی جان میدهد.
با این جمله سایه ای از شک و تردید روی چهره ی بچه های کلاس نشست. اما با تعقیب کردن جهت نگاه پروفسور، قضیه برای همه روشن شد. و با یاد جملات او حاکی از تنفرش از چیزهای تکراری براشون تثبیت شد. دانش آموز دیگری در کلاس حضور داشت با نام اما. پروفسور لبخندی با خونسرردی زد و بحث را عوض کرد.
بگذریم از این ها و بریم سراغ انواع پیش گویی ها.
پیش گویی از راه های متفاوتی در دنیای جادوگری جا افتاده اما فقط تعداد معدودی از آن ها قابل اطمینان هستند.
پیشگویی از روی ابر، پیش گویی با کمک علم نجوم شناسی و از روی موقعیت های ستاره ها و سیاره ها، پیشگویی با فال قهوه، با کارت های تاروت و چندتای دیگه از قابل اطمینان ترین آن ها هستن.
خب دیگه، به عنوان تکلیف هم برین پسگویی کنید من چه پیشگویی هایی رو برای تکلیفتون در نظر گرفتم.
با این حرف پروفسور چشم های دانش آموزان گرخیده و سرهایشان به چپ و راست برای یافتن راه چاره ای میچرخوندن.
پرفسور دابز که تماشای این صحنه داشت لذت میبرد، با خنده گفت: شوخی کردم...بیاین اینم تکالیفتون.
و سپس چندتا کاغذ با طرح های کیکی شکلاتی و ... جلوشن ظاهر کرد.



1. در صورتی که اجازه ی پیش بینی کردن تنها یک چیزی را داشته باشید، در چه رابطه ای خواهد بود. (پیشبینی کردن اهداف والایی داره، بچه بازی که نیست)(5 امتیاز)
2. در آخر کلاس چه اتفاقی برای اما، دخترک دانش آموز افتاد؟ لحظه به لحظه بعد از نا پدید شدنش را توصیف کنید.(5 امتیاز)
3. با مراجعه به کتاب های پیشگویی، و انتخاب یک روش مناسب، رخدادی را در هفته ی آینده پیش بینی کنید.(10 امتیاز)
4. نبرد بین جبهه ی سیاه و سفید به چه نتیجه ای میرسه؟ (5 امتیاز)
5. یکی از راه های پیشگویی را که من نام نبردم رو نام ببرید و سپس روش انجامش را شرح دهید؟ (اینجا باید از خلاقیت خودتون استفاده کنید. مثال: پیشگویی به وسیله ی اشکال ابرها! مثلا اگه عکس چاقو باشه، به این معنی هست که یکی از دوستان به زودی ازتون دور میشه... و چندین اشکالش رو توصیف کنین.)(5 امتیاز)
سوال امتیازی: تا به حال فال گرفته اید؟ یا چیزی را پیشگویی کردین؟ چگونه؟ آیا این اتفاق افتاد؟ کی؟ با کی؟ ...امممم...شرح دهید.



بعد از خارج شدن دابز از کلاس دانش آموزان با تعجب و دقت خوندن سوال 2 رو از سرگرفتن. بعد از چند ثانیه صدای جیغی از سمت نیمکت اما اومد. وقتی دانش آموزان سرشون رو برگردوندن، مشاهده کردن که نه تنها اما، بلکه میزشم نیست و از داخل درزها و ترک های سطح زمین دود بلند میشه. راهنمایی: به موقعیت کلاس در مدرسه توجه شود.


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#3
بسم الارباب الظالم الظلیم





1- اولین مخترع این معجون که بود و چگونه به فرمول این معجون دست یافت؟6 نمره


اولین سازنده ی این معجون از خاندان دابز بود. ما کلا تا بن و ریشه ی خانوادمون آشپز بودیم. پرفسور عزیز، جانم به شما بگوید که یه رووز، مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم، یه روز وقتی داشت یه دستور پخت خاصی رو آزمایش میکرد به این فرمول دست پیدا کرد. همون طور که میدونین در خانواده ی ما خلاقیت های بی نظیری در هنر اصیل آشپزی صورت میگیره. در ضمن کلا خانم های این خانواده به اسیر گرفتن علاقه دارن. پدرمم یکی از اسیرای مادرم بوده. بهـــــــــــــله!
داشتم از مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم صحبت میکردم. ایشون وقتی یک از اسیراشون به طرز هیجان انگیزی، سرش با ساطور نصف میشه و یه چنگال میره تو چشمش و .. و غیر قابل استفاده میشه، مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم تصمیم میگیرن ایشون رو به عنوان آخرین استفاده از اسیرشون، اونو به صورت یه وعده ی غذایی میل کنن.


2- مواد اولیه و نحوه ی ساخت این معجون را به اختصار شرح دهید.ذکر کنید در پایان رنگ مطلوب برای این معجون چه خواهد بود؟ 10 نمره

یک عدد آدم با ضعف بسیار زیاده جسمانی و رو به موت، گوشت دست یکی از اسیرای سالم که اکنون به عنوان خدمتکار از این اسیرها نام برده میشه، خونِ زنِ داداشِ یکی از اسیرا، که امروزه به عنوان جاری یا دشمن خونی ازش یاد میشه، اسخون یکی از اسیرای مادرتون. و نیز، پیاز سرخ شده، گوجه ی حلقه حلقه شده، جعفری تازه، یک عدد لیمو ی تازه و نمک و فلفل و دیگر ادویجات به مقدار لازم.
بعد از پخت این معجون به رنگ قرمز خونیِ کثیف، یا صورتی کثیف درمیاد.
قابل ذکر است که اسم مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم...همین مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم که مخترع این معجون بود، همین مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم که از افتخارات خانواده ی دابز هست، اسمش نیم تاج بود ولی ما مختصرا ایشون رو مادرِ مادرِ مادرِ عمه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم صدا میزنیم. با اختراع این معجون عمر ایشونبا عمر حضرت نوح برابری میکنه. ایشون به لطف این معجون زنده هستن و اکنون یکی از مقاوم ترین هورکراکس های لرد ولدمورت هستن.


3- دلیل اینکه پروفسور پرنس قصد داشت نحوه ی ساخت معجون را به صورت عملی نشان دهد چه بود؟ 5نمره

خشونت ذاتی، میل و علاقه به دیدن خون بعد از سالها زندگی در دخمه، ایجاد رعب و وحشت، داشتن عقده ها و مقاصد شخصی نسبت به نسل اون دختره، لی لی که پسرتون رو منحرف کرد و سپس موجب شکست عشقی پسرتون شد، پسرتون با پدرش پدرکشتگی داشت شما هم با پسرش، یعنی از این نرمال تر نمیشه.
4- شرط اصلی استفاده از این معجون را بیان کنید.4 نمره

همون طور که گفتم آدم مورد نظر باید در نهایت ضعف جسمانی باشه. زنده باشه ولی عین مرده باشه. یکم زیاد زنده تر یا یکم زیاد مرده تر معجون رنگش متمایل به صورتی میشه و نشان دهنده ی اینه که آدمش مرغوب نبوده. داشتن رابطه ی خونی با شخص صاحب استخون یعنی همون اسیر مادرتون، اسیری که گوشتش رو میریزم باید کاملا سالم باشه. داشتن یک مرض موجب زودتر پختن آدم و وارفتنش در پاتیل میشه .... اممممم ....آهان .... آب لیمو رو بدون هسته بریزین.
اگر حتی یه کدوم از این نکات اجرا نشه و مورد توجه قرار نگیره، استفاده از این معجون به هیچ وجه توصیه نمیشه. شرط استفادشم اینه که بعد از ساخته شدن، باید ویژگی های بالا رو داشته باشه و در زیر نظر شخص شخیص
مادرِ مادرِ مادرِ عمعه یِ مادرِ مادرِ مادرِ مادرم به عمل بیاد.


5- آخرین بار این معجون توسط چه کسی مورد استفاده قرار گرفت؟ مختصری در خصوص زندگی او توضیح دهید. 5 نمره

ارباب، لرد تاریکی، لرد قدر قدرت، لرد با حال و خوشتیپ و های کلس خودمون. ایشون بعد از اینکه اون یارو کله زخمی چار چشم خر شانس گوش مخملی، به لطف حماقت مشمگی مادرش زنده موند، موجب جدا شدن روح ارباب از بدنشون شد. بدن ایشون به طرز خیلی زیادی ضعیف شد به علن چند تکه بودن روحشون، روح کثیفشون (متضاد پاک) به جسم نیمه زنده و نیمه مرده حلول کرد. بعد از چند سال سپری کردن در این وضع، یکی از اسیراشون، یا همون خدمتکاراشون با درست کردن این معجون ایشون رو در بازسازی بدنشون یاری کرده و به حال قبلیشون برگردوند.
اما در مورد زندگی شخص ارباب قبل از این حادثه ی دلخراش که مقصر اون مشنگ زاده ی جد در جد مشنگ بود، ایشون یکی از قدرتمند ترین، با ابهت ترین، خفن ترین جادوگر سیاه تاریکی بودن که تاریخ به این سیاهی و بزرگی به خود ندیده بود. طی گزارش بدست رسیده به گوشمون رسیده که شخص ارباب برای شیطون کلاس خصوصی میذارن تا از این تاریکی و بد ذاتیو پلیدی بهره ای ببرد. و اما بعد از اون حادثه ی دلخراش ایشون در خفا گذروندن تا 13 سال بعد که دوباره بر تخت حاکمیت و سیاهیت نشستن و تمام سران وزارتخونه و مدرسه و جوامع جادوگری را در کنترل خود درآوردن.


پ.ن. برای ابهام زدایی باید بگم که نیم تاج ننه، نیتش پختن غذا بود ولی چیزی که درست میکنه، بعجون بازسازی از آب درمیاد.


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۱۵:۲۳:۰۷
ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۱۵:۲۹:۰۳

I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#4
تكاليف

۱) نظرتان در مورد ازدواج ماگل ها و جادوگر ها چيست؟ توضيح داخل درس را حتما بخوانيد و علاوه بر آن مي توانيد نظر خودتان را هم بگوييد يعني نظر دالاهوف را نقد كنيد يا تاييد كنيد و دليل تاييدتان را بنويسيد و يا تكميل كنيد. (۱۰ نمره)



خب الان من بعد از تدریس شما دگرگون شدم. حرف های شما رو تایید میکنم که مشنگا همچینم که میگیم مشنگ نیستن...آقا خب مشنگن دیگه...ببخشید این ندای درونم بود، یه امای بیرون دارم یه ندای درون. شما به ندا توجه نکن.....خب اگه ما بخوایم خون این مشنگ ها تو خون جادوگریه اصیل ما رسوخ نکنه یه سری مشکلاتی پیش میاد.
یکیش اینکه نسلمون منقرض میشه، مثلا فکر کنید آخر آخر، یه لرد ولدورت بمونه، یه من، یه بارتی....ارباب که جنسیتشون مجهوله...یه من میمنوم یه بارتی...خب از این به بعدشم بخوایم نگاه کنیم...خیلی خوش شانس باشیم یه پسر و یه دخترمون بشه...خب ... خب به جمال آتیشیتون، آقای اژده، بعدش بالاخره مجبور میشن یه مشنگ رو بگیرن یا اصلا ازدواج نکنن. که در صورت برگزید راه دوم نسلمون از بیخ منقرض میشه.
بعد یه طرفم از این دیدی نگاه کنید که جادوگرا با تکیه بر قدرت جادوییشون از دنیای مشنگ ها (البته عده ای) عقب موندن. الان اینا ور میدارن با یه جاروپیما (همون هواپیما) صد نفر رو این ور اون ور میکنن، الان ما بخوایم با جارو جلوشون پرواز کنیم خیلی هنر کردیم؟ ... نه دیگه!...نه دیگه!....باید آپتودیت بشیم. باید با این مشنگ ها وصلت کرد تا از نزدیک به اعمالشون نظارت داشت. خیلی چیزا رو باید ازشون یاد گرفت. الان ما خیلی عقبیم... مشنگا اونقدرا هم بد نیستن ... مشنگا الان جادوگر میبینن ذوق زده میشن، مثل اون موقع ها نیست که وردارن خواهر مادمون رو آتیش بزنن، خیلی روشن فکر شدن و تبعیض نژاد و اینجور جفنگیات ندارن. روشنفکر شدن و ما هم روشنفکر هستیم.



۲) دالاهوف با چه اصواتي در كلاس خميازه ميكشيد؟ سه مورد ذكر كنيد. (3 نمره)



هاااااا(ی زندگی! ... چرا انقدر سختی؟)
هوووووو(ی الی روفوزه بپر تو کوزه)
هیییییی(مالیا بلندترین کوه در دنیای مشنگیست)
میبینین؟ استاد میبینین من چقدر دقت میکنم؟
پروفسور گرامی، توجه داشته باشین که من برای اینکه واج به واج حرفاتون رو گوش بدم، سر کلاس از سمعک استفاده میکردم. در نتیجه در حالی که دانش آموزای دگه فک میکردن شما داری خمیازه میکشی، من تمام ساختار و دستور زبان به کاربرده شده در جملاتتون رو تفکیک، تجزیه، تحلیل و خیلی غلطای دیگه کردم. شما ببخشین من انقدر دقیقم.



۳) جاهاي خالي را با عبارات مناسب پر كنيد.



_ شماره حساب گرينگوتز پرفسور دالاهوف !@#$%^&*() است و مقدار گالیون های موجود در حسابشون با تمام گالیون های موجود در بانک گرینگوتز، به لطف اما دابز، برابراست. (۵ نمره)



_ دانش آموزاني كه با شنيدن عبارت ازدواج ماگل و جادوگر لب هايشان را گاز گرفتند
......عده ای دانش آموز تعصبی با عقیده های دوران سالازار هستن که با حرف های استاد دالاهوف دگرگون شدن و با چشم هایی بازتر به قضیه نگاه کردن..... هستند. (۵ نمره)



_ دانش آموزاني كه موافق ازدواج ماگل و جادوگر بودند ....رو... روش...روشن....روشنف....روشن...فکر هستن...نه دیگه آقا انصافا اینا مشنگ پرستن دیگه عقده ای هاااا....شما ..خائن ها...بی آبروهااا...ایناصداهای درونیم بودم شما زیاد بهشون توجه نکنین پروفسور...... هستند. (۵ نمره)




۴) اگر عاشق بشويد.. با يك ماگل ازدواج ميكنيد؟ فقط بله يا خير. ( ۲ نمره



من: ب...بل.....بله!
اطرافیان: بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک باداا.....




۵) نام ماگل ها و جادوگرهايي كه در كتاب هاي هري پاتر با يكديگر ازدواج كرده اند را بنويسيد.(تحقيق - نمره اضافي - با اين توضيح كه اگر دانش آموزي وقت ميگذارد و جواب را به دست مي آورد و علاقه ندارد بقيه از روي او كپي كنند ميتواند جوابش را در پيام شخصي براي من بفرستد و حتما در پستش هم يادآوري كند.)



خب یه مروت بود که با تام ازدواج کرد.
آماندا و تد هم که چون تد مشنگ زاده بود حساب نمیشه ولی میگم بازم.
جیمز و سیریوس هم که لی لی مشنگ زاده بود.
مادر پدر آلبوس دامبلدور، مادرش مشنگ زاده بود.
توی فیلم هری پاتر موقعی که هری اینا میرن وزارتخونه بعد از تغییر شکل، یکی داد میزنه من دورگم، پدرم تو وزارتخونه کار میکرد و اینا...یعنی مادرش مشنگ بوده.
رون و هرمیون
دین و جین نزدیک بود کارشون به جاهای باریک برسه ولی بازم نش. دین مشنگ زاده بود.
ببخشین دیگه نتونستم دوباره کتاب هارو دانلود کنم چک کنم. هرچی یادم بود گفتم.


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#5
1. به نظر شما چه بلاهایی طی سالهای دوران دانش آموزی تا ولدمورتی سر تام ریدل اومده که به این روز افتاده؟ کامل توضیح بدین! (10 امتیاز)

بلا؟ ... آقا بلا؟.... چند بار بگیم این بلا نیست و کلا همش کلاس و ابهت و خوشتیپیه اربابه که دماغ ندارن و کچلن. حسودیتون میشه میگین بلا؟..
اممم ببحشید پرفسور این وجدان درونم بود ... شما بهش توجه نکنین.... بله ...امممم ...طی تحقیقات صورت گرفته متخصصان تغییر شکل به این موضوع پی بردن که بعد از کشتن والدین هری پاتر، وقتی لرد ولدمورت خواست هری رو بکشه ونتونست، اعضایی از بندش سوخت. من یکیش رو میگم چون اون یکی قابل ذکر نیست. ایشون دماغشون میسوزه، بعد موهاشونم یهو شعله میگیره و میسوزه. حالا اگه یکی تا 13 سال همش با دماغ سوختگی و مو سوختگی و بوق سوختگی به سر ببره دماغ میمنونه واسش؟ مو میمونه واسش؟
در ضمن الان قرمز بودن چشماشونم قابل توجیه!


2. جیمز چرا دیر رسید سر کلاسش؟ (5 امتیاز)

1. خاندان ویزلی رو تو راه دیدین، مجبور شدین با همشون دست بدین.
2. باد اومد کلاه مورفین رو برد شما دنبالش تو هوا با جارو پرواز کردین، اون بالا یه هواپیما داشت بهتون میزد جاخالی دادین، بعد مینورا دیدتتون و شما رو فرستاد برین جستوجوگر شین.
3. منم تو راه بهتون این شیرینی رو که خودم پخته بودم آوردم.
4. با توجه به سه گزینه ی باایی رسیدنتون باعث تعجبه نه دیر رسیدنتون.


.3حضور آقای بلوپ در کلاس چه فایده ای داشت؟ (5 امتیاز)

راستش واسه پرفسور های بی حوصله و پیری که از سر و صدا و شلوغ کردن خوششون نمیاد فایده داره ولی برای شما فایده نداره. در نظر شما وجود آقای بلوپ موجب ایجاد بحث و گفتگو و بازی و تو سر و کله ی هم زدن دانش آموزان میشد. اما با وجود اطلاعات قبلی دانش آموزان در مورد سعی و تلاش قابل تحسین استاد ها و پرفسور ها در ضایع کردن و له کردن شخصیت دانش آموزان، ما هم منتظر یه همچین اقدام ناپسندیده ای از شما داشتیم چرا که این خلقیات قابل تحسین و ارزشمند شما رو در ایجاد زمینه ی تفریح نمیدونستیم.


4. یه نقاشی از مورفین گانت قبل از اعتیاد و بعد از اون برام بکشین. اگه دوس دارین می تونین چندتا تصویر بکشین و به مرور اعتیادشو نشون بدین تا لحظه ی تبدیل شدنش به یه کپه لباس! بدون استفاده از جادو {فتوشاپ!} با نرم افزار paint که رو سیستم همه تون هست! نقاشیتون هر چقد کثیف تر و شلخته تر امتیازتون بالاتر، هر چقد تمیزتر و سوسول تر و با استفاده از نقاله و گونیاتر (!) امتیازتون کمتر! (10 امتیاز)
درسته گفتین از این ابزار مبزار کمک نگیرین ولی خواستم حداقل قابل تشخی
ص باشه این دگرگونی و تغییر مستر وزیر از گذشته تا بعد از اعتیاد.

توی پخ ی توضیحاتی براتون دادم.




I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#6
1-ویژگی های ظاهری این اژدها شاخدم را بنویسید؟(3امتیاز)

آزدها هستن، شاخ دارن، دم دارن، شما بهش علاقه ی عجیب غریبی دارین که توی هر پستی ازش صحبت میکنین. یهجورایی حکم هدویگ واسه هری، حکم نجینی واسه ارباب، حکم سوسکی و سوسکا و سوسکو رو واسه لی، واسه شما داره.


2-پرفسور به کورممد پاتر چه گفت که ساکت شد؟(7امتیاز)

بهـــــــــــله! ....انقدر زیادیم. عید فطر هم قراره دسته جمعی خونه ی شما تشریف فرما شیم. تا حالا این هری خونه ی ما پلاس بود، زرت و پرت میومد خونه ی ما، خواهرمون رو از راه به در کرد..حالا ما یه پاتر گیر آوردیم زحمات هری رو جبران نکنین که نمیشه. اینم عکس خانوادگیمنوم. از الان تا عید مهلت دارین یه مهمانی در شان خاندان ویزلی ترتیب بدین. ... گفتنی هست که تمام اعضای خانواده ی ویزلی پتانسیل پرسی رو در توجیه کردن دارن...اگه شکایتی داری!


3-مقاله ای درباره ی یک شاخدم بنویسید.(10امتیاز)

اژدها ها از نسل جهش یافته ی دایی نا سور ها هستن. طبق تحقیقات صورت گرفته روی ساختار بدنیشون، دانشمندان جادوگر و ساحره به نکته ی ظریفی در مورد قابلیت آتیش تف کردن این جانوران زیبا و تنومند و دهشتناک و وحشتناک پی بردند. لازم به ذکر هست که این جانواران علاقه ی عجیب غریبی به تولید مثل و تکثیر دارن. این موضوع برمیگرده به تاریخ قبل از تولید یا همون پیدایش انسان ها. یه روز وقتی یدونه از این دایی نا سور های پرنده داشته تو صحرا میچریده، یه چیز قرمز روی زمین میبینه، بو میکنه میبینه بوی هویج میده. ارتفاعش رو کتر میکنه میبینه این نقطه ی قرمز حرکت میکنه. میره پایینه پایین. میبینه یه موجود جدید با یه تیکه چوب درخت، با موهای قرمز، توی هوا میپره و صداهایی از قبیل " هونگا مارانگا" یا "ویزییلی میزیلی گونده مانگا" یا "خانوادگینگا مزدحمینگی" از خودش در میاره. ایشون اولین جادوگر روی زمین بودن. (این موضوع اصالت دیرینه ی خاندان ویزلی رو هم بیان میکنه) این دایی نا سور، وقتی میره نزدیک این انسان نخستین، ایشون با همون چوبی که دارن میکنن تو قلب اژده! بعد از این حادثه سه اتفاق بسیار مهم میفته.
1. اولین چوب جادویی که با ریسه ی قلب اژده بود اختراع میشه.
2. خصوصیاتی از اژدها هنگام درست شدن چوب دستی در زمان اتصالش به قلب اژده به ویزلی ی نخستین ارسال میشه.
3. خصوصیاتی از ویزلی نخستین به اژده منتقل میشه.
اژدها تحت تاثیر نیروی آنشین و سوزاننده ی کله ی این موجود که بعد از آن انسان نام گرفت قرار میگیرد و تفش آتیشی میشه.
تعداد ویزلی ها تحت ویژگی ژنتیکیه اژدها ها که تکثیر میشدن، از کنترل خارج شده و خاندان کلونی ویزلی کنونی رو تشکیلی دادند.


سوال اضافی:

4-درباره اداره گمراه سازی حداقل یک خط بنویسید؟(10امتیاز)

لازم به ذکر هست که کوچکترین اطلاعاتی راجع به اداره گمراه سازی ندارم و حتی نمیدونم چیه. با فرض اینکه اداره گمراه سازی همون اداره ای هست که برای جلوگیری از اطلاع مشنگ ها از دنیای جادوگری فعالیت میکنن، باید بگم که چون شما درستون راجع به اژدها بود، درباره ی قایم کردن اژده ها از دید مشنگ ها براتون میگم.
این اداره با استتار و اختفا و تمام عملیات پنهان سازی، سعی میکنن این اژدها ها توسط هیچ مشنگی دیده نمیشه. به همین منظور یه عده از افراد رو مامور میکنن تا اولا محیطی که اژدها ها در آن هستن رو با ورد مشنگ دور کن کاملا پر کنن. سپس یه طلسمی میزنن که اگه اون مشنگ دور نشد نتونه اون مکان رو ببینه. اولا روی اژدها طلسم هایی اجرا میکردن که دیده نشن اما بعد از مشاهده ی عوارض جانبی و شکستن دست و پای بلوریشون توسط سازمان حفاظت ا از حقوق جانوران این شیوه کاملا منسوخ شد.


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#7
تکالیف شما:

1- انواع مغز های چوبدستی را بنویسید!( 5 مورد و هر مورد 1 امتیاز)


موی سر همسر شما، موی گوش مخملی (جهش یافته ی اسب های تک شاخ)، پر پرسی، گولون دُش قیلی یا همون موی سینه ی غول، ریسه ی قلب دالاهوف.


2- انواع جنس چوبدستی های جادوگری را بنویسید.( 3 مورد و هر یک امتیاز!)


خاس، یاس کبود، زبان گنجشک، راش، روس، افرا و ....


3- تفاوت طول چوبدستی های حال حاضر و عصاهای جادوگری زمان قدیم، چه تفاوتی را در مقدار انرژی خروجی برای انجام جادو ها باعث میشد؟ ( با استفاده از قوانین فیزیک مشنگی!) ( 10 امتیاز)


خب اگه شما جادو رو انرژی در نظر بگیرین، با توجه به اینکه این جادو باید از تمام ذرات سازنده ی چوب دستی بگذره و بعدا به بیرون هدایت بشه، برای صرفه جویی در مصرف جادو بهتره از چوبدستی ها استفاده کنیم. چرا که وجود اصطحکاک موجود در عصاهای قدیمی موجب به هدر رفتن جادو در ذرات متحرک و جنبنده ی موجود در عصا میشه. هرچقدر چوب دستی کوتاحتر و فضای بین بافت های چوبِ چوب دستی بیشتر باشه، اصطحکاک کمتر و بازدهی بیشتری خواهرم داشت.


4- تفاوت در چوب به کار رفته در ساختار چوبدستی های جادوگری، چه تاثیری در قدرت آنها دارد؟ ( با استفاده از قوانین علوم تجربی مشنگی!) ( 10 امتیاز)


آقا اعتراض! من تجربی نیستم، کلاس رو اشتباه اومدم .... حالا عیبی نداره بذار یه چیزی از خودمون دربیریم.
خب طی سرچ های انجام شده در گوگل، نام چند تا از انواع چوب ها رو با خاصیتشون براتون میگم.
در ضمن، اول باید بگم گیاهان جاندانن ...چی؟ ... جان خوارن؟ ... جانوارن؟ ... گوشوارن؟ ....آهان!...حیوونن. درنتیجه از اون چیزای ریز میز چیه تو بدن حیوونا؟ ... همونایی که کوچیکن، تاریکن، آدم بدا رو میندازن توش، قسمتی از زندانه؟ ... آهان سلول! سلول دارن. هدایت جادو از جادوگر به بیرون هم رابطه ی تناگاتنگی با سلول های سازنده ی اینحیوونا داره.
حالا من یه چندتا از این چوبا رو بگم:
1. چوب شمشاد: این چوب کشف شده از طرف وزیر دولت، آقای گانت میباشد. در اصل این سمساد بوده (ستاد ملی سرکوب استعداد های درخشان). بعد از سرکوب شدن توسط اعضای خانواده و هم گروهی و همکار و غیره، دلو به کوه و دریا میزنه و بدون چیزی، حتی چوب دستی راه میافته تو کوه و صحرا تا خودش را از دوباره بسازه. قابل ذکر هست برگهای این درخت کاربردهای بسیار مفیدی در آزمایشگاه تولیدات چیز داشته. بعدها از چوبش به عنوان چوب دستی استفاده شد. و اما خاصیتش ... این هم نیازی به توضیح نداه، فرده آوادا خورده، نیازی به فرشته ی مرگ برای فتن به دیار باقی نداره، روحش، خودش با پای خودش تا آسمون هفتم پرواز کرده و سراسر گیتی رو در فضا میگذرونه.
2. چوب زبان گنجشک (ولاهی همیچین چوبی هست، برین تو گوگل سرچ کنین): آیا تا به حال به جثه ی گنجشک نگاه کردین؟ ... آیا به اندازه ی زبونش نگاه کردین؟ ... علت نام گزاری این چوب، داشتن سلول های بسیار کوچک و در نتیجه ساختاری فشرده میباشد. با توجه به سوال قبل میفهمیم این چوب دستی در حد بوقم کاردبرد نداره، حالا چه برسه به قدرت داشتن. فقط بسیار بسیار مقاوم وو محکم هستن و ارزون. میتونین از این چوبدستی به عنان سلاح سرد در کنارتون استفاده کنین. صاف بکنبن تو .. چشِ یه سری ها!
3. چوب راش: همینطور که اسمش معلومه روسیه و از اون جایی که با ذات و ساختار روس ها و نیات پلیدشون در کتاب های تاریخمون آشنایی دارم، اصلا نیازی به شرح عملکردشون نیست. از این جنس های فِییکِ چینی بدتره. میای یه آوادا بهه طرف مقابلت بزنی خودت قبض روح میشی. اصلا قابل اطمینان نیست. این احتمالا به خاطر وجود بارهای الکتریکی منفی و وجود نداشتن بارهای الکتریکی مثبت هست. چرا که در این صورت این انرژی بدی که ما با آوادا وارد کردیم همنام بود و طی وقوع عمل رانش تا 30،40 متر از مرز روسیه پرت شدیم.


5- چوبدستی مرگ چرا بدون هیچ یک از مغز های شناخته شده بود و فقط از چوب تشکیل شده بود؟ ( 2 امتیاز)

تا حالا لاشو باز کردین دیدین مغز داره یا نه؟ ... دِ نه دیگه! اول بیار نشون بده بعدا بگو. پروف جان مغز داه اندازه کوسه! ... کوسه که سهله اندازه تسترال! ... فقط شما تا به حال مرگ رو به عینه دیدی؟ ... نه دیگه! ندیدی دیگه! ... یعنی اگه میشکستینم لاش چیزی نمیدیدین. نکته انحرافیه. مغز داه این چوب. مغزشم مغز مرگه، مغز مرگ مغزی شده هم میتونه باشه. مرگ مغز مرگی شده هم شاید باشه.
عوارض جانبی این چوب راشِ! ... شما جدی نگیر. بین مغز و مرگ هی میرم و میام،. میترسم آخر دچارش بشم ... مرگ مغزی رو میگم.


تکلیف اضافی:

یک رول بنویسید و در آن نحوه ی اختراع اولین چوبدستی جادوگری توسط آبراهام اولیوندر را بنویسید.( 7 امتیاز

آبراهام: الهی اجعلنی، قدرت فی کشتنِ اون یارو که شاخ میشد واسم. الهی اجعلنی صراطی که شاخ اون یارو که بهم میگه من پاتیل رو اختراع کردم وگرنه تا حالا زنت داشت تو حلبی شام میپخت رو بشکونم.
و ناگهان یه نوری همچون رعد و برق که شباهت بی کم و کاستی به زخم هری پاتر داشت به زمین جلو پای این آبراهام میوفته. (الان باید فهمیده باشین خر شانسی اون کله زخمی واسه چیه، همینجور کشکی الهام میشه بهش، کشکی شانس میاره، کشکی امداد غیبی بهش میرسه، این شکل رعد و برقم حرف اول کشک همون "ک" هست به خط انسان های نخستین.)
از داخل نور یه آقای بالدار میاد بیرون و میگه مشترک موردنظر مشغول پاسخگویی به افراد چپول و تنبل و بی استعداد میباشد. بنده از اپراتور الهام و شانسی آش خالتون نازل میشم. امری دارین بگین برای مدیر کل ستاد آش کشک خالتون پیغام ببرم.
آبراهام: من میخوام یه چی اختراع کنم که از پاتیل خیلی مفید تر و مهم تر باشه.
مرد بالدار: گراهام تویی؟ ... دیوونه ی مشنگ تو که اصلا جادوگر نیستی.
گراهام که دچار بحران دو شخصیتی شده بود گفت: چی؟ گراهام؟ بل ؟ بام؟ شیب؟ یعنی واقعا من مشنگم؟
مرد بالدار: پ ن پ، تو قشنگی! ... با اون موهای بلندت! ... با اون ننه ی قشنگت .... اون بابای کلنگت .... اون شلوار گلگلی و دامن آبی رنگت.
گراهام: یعنی من دخترم؟
ببخشید خط رو خط شده بود گراهام بل و با این یارو آبراهام اشتباه گرفتم.


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۱۷:۴۸:۰۹

I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#8
بسم الارباب الظالم الظلیم



تکالیف :
1- دمنتور یا دیوانه ساز یعنی چی؟ این واژه ها از کجا می آیند؟ دمنتور ها از چی درست شده اند و یا چی هستند؟ خلاصه در مورد دمنتور هرچه می دانید و نمی دانید را بگویید. 10 امتیاز.


دمنتور، همون دامن تور هست که از دو واژه ی دامن و تور تشکیل شده. با توجه به علاقه ی این موجودات به بوسیدن اشخاص، اسمشون کاملا قابل توجیه است. حالا اگه به کلمه ی دیوانه ساز دقت کنین با دامن توری، این ها هم رابطه ی خیلی نزدیکی دارن. چرا که هون دامن توری این موجودات موجب دیوانه شدن جادوگران و بعضا ساحره ها( چرا که جادوگرا رو از دستشون میگیرن) میشود. پس این موجودات هم دامن تورین هم دیوونه ساز. دمنتور ها ورژن آپدیت شده یا همون نسل جهش یافته ی هوری های بهشتی هستن. به علت بودنشون در ارتفاعات بالا و نزدیکی به خورشید، میسوزن و میفتن پایین. بالشون میسوزه، صورتشون میسوزه، دلشون کباب میشه، توی تراس رو به رویی شال بنفششون رو میتکونن، شالی پر از خاکستر بال های سوخته، بعد از اون ور سلطان سلیمان که خودشون جادوگر میباشن، تحت تاثیر دامن توریشون، توسط این هوری های بی حیا (یکی نمیگه خجالت نمیکشه تو تراس شالتو از سرت در میاری) بوسیده میشن. حالا اگه میپرسین که چه جوری میشه خوشی رو از ادم میگیره، این سوال جزء ندانسته هامه که براتون میگم... نمیدانم!


2- آیا از ورد استفاده کرده اید؟ خاطره ی آن روز را بیان کنید(بدون رول) 10 امتیاز.


یه سوال پیش میاد که خاطره رو چه جوری بدون رول بگم. یه سوال دیگه پیش میاد که شما از کجا میدونی اسم هوری یا همون دامن توری یا همون دمنتوری که اون روز باهاش برخورد کردم خاطرست؟
بهــــــله! یه پیغام میرسه بهم از طرف بارتی، که اما بیا آشپزخونه منتظرم. منم وقتی میرم آشپزخونه میبینم این خاطره خانم افتاده رو بارتی، بارتی هم لباشو دوخته به هم و میگه ...مممم ....ممممم ....
( بی تربیتی فکر نکنین چون لباشو محکم بهم چسبونده بود مممم شنیده میشد، در اصل میگفت: خانم ول کن تو رو سالازار! من زن دارم. زنم آشپزه .... میگیرتمون .... میکشتمون .... میپزتمون .... میخورتمون.... ولم کن خاطره خانم!
منم سریع پریدم و با یه اکسپکتو، اون خاطره رو از رو زمین محو کردم و شوورم رو نجات دادم.
دی اِند!


3- این ورد توسط چه کسی و چرا اختراع شد .5 امتیاز


باورتون میشه بگم لرد ولدمورت؟ .... در هر صورت باور کنین یا نکنین مخترع این ورد عوض نمیشه. ایشون لرد ولدمورت، ارباب تاریکی ها بودن. یه روز که داشتن شام میل مینمودن و در حال مذاکره با یه دامن توری ... ببخشید؟ باید با اسم جدیدشون صدا کنم؟ آهان بله با یه دمنتور در حال مذاکره بودن. در اون لحظه که ارباب خواستن به دمنتور مذکور بگن من ازت انتظار پیدا کردن یک پاتر نام (یعنی شخصی با نام پاتر) رو دارم. در صورتی که باید میگفتن، آی اِکسپِکت یو اِ پاترنام، به خاطر لقمه ای که در دهان داشتن میگن اکسپکتو پاترونام. یه اژدها از سر چوبدستی ارباب خارج میشه و این دامن توری رو از اونجا دور میکنه.


4- سپر دفاعی شما چه شکلی است؟ چرا؟ 5 امتیاز


آبیِ، نورانیِ، برق میزنه، ماده نیست انرژیه، به صورت یک موجود جاندار حرکت میکنه و انرژی های منفی رو ازم دور میکنه، حکم مدیتیشن داره .... شکلش چه جوریه؟ ... آمممم....خیلی شبیه این یارو کله زخمیه...امممم ... فکر کنم انتر باشه.... بله انترِ!


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#9
درود بر جد بزرگوار!
اگه اجازه بدین منم نظرم رو تو این مورد بگم.
اینکه وقتی یه گروه خیلی خوب جواب داده و نمره ی کامل گرفته، ولی چون تعداد اعضای گروهش کمه نمره ازش کسر بشه خب انصاف نیست. حالا یه گروه انقدر تعدادش زیاد باشه، خب معلومه نفری 20 نمره هم بیارن از هر درس واسه گروهشونف از گروه های دیگه برتر میشن.
وقتی یک گروه تعداد اعضاش نصف تعداد گروه های دیگه باشه، خب طبیعتا شرکت کننده هاش توی مدرسه هم کم میشه.
نظرم اینکه به جای کسر کردن نمره از گروه های دیگه، یه نمره ی تشویقی به گروهی که بیشتر مشارکت دارن تعلق بگیره.



من تاپیک پیشگویی رو قبلا دیده بودم ولی الان پیداش نمیکنم. میخوام تریس کنم آقااا! کلاسم کجاست؟ :vay:


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱ ۲۰:۴۹:۴۶

I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۱۳ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲
#10
بسم الارباب الظالم الظلیم



در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)

شنل سبزم رو کنار زدم، گیسوان سیاهم رو یه این وری کردم، یه اون وری کردم، سرمو بردم بالا و دلبری کردم، لبا رو غنچه...امممم ببخشید. ... با جاروی لامبورگینی 3000ام پا به زمین بازی گذاشتم. نسیم ملایمی میوزید و در گوشم هوهو میکرد. به بالای سرم نگاه کردم و ابرهای سیاهی رو دیدم که به سرعت دارن کل محوطه ی بازی رو میگیرن. جاروم رو در فاصله ی دوری از خودم در هوا معلق نگه داشتم. یه چرخ و فلک ، دو چرخ و فلک، سه چرخ و فلک، هوووووووپ پریدم روی جاروم. صدای تماشاگران که در حال دست و جیغ و خود زنی بودن به گوشم رسید. لبخندی روی لبهام نشست و سوار بر جارو اوج گرفتم. اکنون قطرات بارون رو روی صورتم حس میکردم. عجب حس مطبوعی داره در این هوا در این ارتفاع از زمین پرواز کردن. کاملا در حس فرو رفته بودم و چشمانم رو بسته بودم، که صدای ویژی منو به خودم آورد. چشمانم رو که باز کردم بارون شدت بیشتری داشت و هوا مه آلود بود. در نتیجه تشخیص موقعیت بلوجر بسیار دشوار بود. این زمان بود که بایداز حس ششم کمک میگرفتم. حس درونیم بلوجری را برایم ترسیم کرد که داره با سرعت از موقعیت ساعت 3 به من نزدیک میشه، صبر کردم....صبر کردم...میخواستم به اندازه ی کافی نزدیم تر بشه...نزدیک تر...نزدیک تر...و به اندازه ی 4 سانتی متر از موقعیتی که داشتم ارتفاعم را کمتر کردم، بلوجر دقیقا از بالای سرم رد شد. بلوجر را مشاهده کردم که بعد از اینکه تا دومتر از من دور شد، از حرکت ایستاد...برگشت... در حالی که قطره های بارون صورت گرد و قرمزش را خیس کرده بود، گویا دارد اشک مریزد، نگاهی غمگین به من انداخت که تمام حرف های نگفتش را میتونستم ازش بخونم. انگار داشت با زبون بی زبونی فریاد میزد...چرا؟..چرا اما؟.. چرا نذاشتی بزنمت؟...چرا؟ چرا جاخالی دادی؟ ... آه ای اله ی تمام توپ ها، ای گرد ترین گردها! آیا سرنوشت من این بود؟ آیا در سرنوشتم جمله ی باید ضایع شوی نوشته شده بود؟ و بعداز چند دقیقه زل زدن به چشمانم به طور عمودی به زمین سقوط کرد. روحش شاد، یا اینکه پوستش ترکیده و هوای درونیش آزاد. آمین!
.
.
.
پروفسور گریفیندور: دابز!...دابز! هی بیدار شو...خوابت برده بود.. پاشو نوبت توئه بری.



قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره


1. مشت، لگد، گاز، گیس و گیس کشی نداریم.
2. دوپینگ کردن و استفاده از معجون شانس نداریم.
3. کندن موهای جاروی رقیب قبل از مسابقه ممنوع.
4. خوراندن معجون های افزایش استرس و هیجان، و گیج کننده به بازیکن های رقیب ممنوع.
5. قایم کردن وسایل مختلف زیر شنل ممنوع.
6. اجرای طلسم گیج کننده و ایمپیریو روی بازیکن های رقیب ممنوع است و جرایم سنگینی دارد.
7. تهدید، استفاده از کلمات رکیکی که به شخصی توهین شود ممنوع.
8. توهین به ارزش های خانوادگی ممنوع.
9. تمام این قوانین برای اصیل زادگان آزادمیباشد. ... این آخری، یک قانون بازی نیست، قانون زندگیه.


I don't know which me that I love ... got no reflection!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.