هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قوی ترین مرگ خوار کیه؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
#1
درود


به نظرم اسنیپ قوی ترین مرگ خوار بود!! اون همیشه با وجود در خطر بودن جونش تلاش کرد که اشتباهات ش رو جبران کنه و هری رو از لرد سیاه دور نگه داره!! پس اون قوی ترینه!




با تشکر



پاسخ به: ((آلبوس دامبلدور)) قوی تره یا ((لرد ولدمورت))؟!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
#2
درود


من فکر می کنم هر دو قوی بودن! هم البوس و هم تام!! منظورم اینه که به اهدافشون پایبند بودن و حتی لحظه ای از رسیدن به هدفشون قافل نمی شدن این مهمه!! ولی اگه به بد بودن و خوب بودن نیگاه کنی خب البوس بهتر بود!!





با تشکر



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#3
در حالی که در را به چار‌چوبش می‌کوبید، فریاد زد:
-من پیش عمه هِتی نمی‌رم!

عمه هتی زنی زشت و ظاهری ترسناک داشت؛ اما الفیاش به این دلیل از او متنفر نبود. او عمه اش را زنی زورگو و چندش آور می‌دید که همیشه او را همیشه به خاطر چیزی که دست خودش نبود سرزنش می‌کرد! عمه اش او را به خاظر جنسیتش و پسر بودندش دست می‌انداخت و به سخره می‌گرفت! می‌دانست عمه‌اش انتظار داشته او یک دختر باشد؛ اما الفیاس تنها یک پسر معمولی با موهی قهوه ای سوخته و چشمانی به رنگ عسلی بود!

الفیاس تنها دو بار به خانه عمه اش رفته بود؛ اما در همین ملاقات‌های اندک به خاطر رفتارهای خشن و آزار دهنده عمه اش از او بی‌نهایت نفرت داشت! لفیاس با فهمیدن این حقیقت که باید یک بار دیگر به عمارت عمه‌اش برود، شروع به دفاع کردن از خودش و بدگویی از عمه هتی شد؛ اما می‌دانست نتیجه کار تغییر چندانی نخواهد داشت! به همین خاطر روی تختش نشست و با خشم به کارهایی که می توانست برای نابود کردن عمه هتی انجام دهد، اندیشید!


روز موعود

الفیاس که هنوز از دو روز قبل اخم‌ کرده بود و با هیچکس حرف نمی‌زد، جلوی در عمارت عمه‌اش از ماشین پیاده شد. در حالی که تنها یک تیشرت آبی و یک شلوارک سفید ژوسیده بود، به شدت عرق می‌ریخت. باوجود اینکه می‌دانست عرق ریختنش ز گرما نیست، لبه لباسش ر تکان داد تا از گرمای بدنش بکاهد.

با ناامیدی و خشم به عمارت برزگ و رو‌به‌رویش که با حصارهایی احاطه شده بود، خیره ماند. در دلش آرزو می‌کرد، کاش عمه ‌اش در آن خانه نفرین شده، مرده باشد؛ اما آرزو کردنش تمام نشده بود که زنی قد بلند و درشت هیکل با لباس‌هایی سراسر مشکی که الفیاس را به یاد کلاغ‌ها می‌انداخت، از در آهنی عبور کرد و با خنده‌ی که در نظر الفیاش شیطانی می‌رسید، به آن‌ها ملحق شد.

هنگام مکالمه کوتاه‌ عمه هتی با مادرش تنها به یک مسئله می‌اندیشید. «چرا خانواده اش او را که تنها پسری 10 ساله بود، نزد عمه نفرت‌انگیزش می‌گذارند.» حس می‌کرد، قلبش به خاطر چنین تصمیمی لبریز از اندوه و نگرانی می شود؛ اما اشتباه می‌کرد؛ چون به محض رفتن خانواده‌اش نگرانی و ترس در درونش چند برابر شد!


داخل عمارت. دو روز بعد

عمه هتی با نگاهی مغرورانه به او که در آن سوی میز میان‌شان و درست روبه‌رویش نشسته بود، نگریست! همان طور که نگاهش حالتی مرموزانه پیدا می‌کرد، لبخندی زد که باعث وحشت آلفیاس ‌شد. الفیاس که خودش را به شدت کنترول می‌کرد که از ترس خودش را خیس نکند، با نوک انگشتانش شروع به ور رفتن با میز کرد. عمه هتی که کاملا رفتار الفیاس را در نظر داشت، با صدای که غرور در آن نمایان بود، گفت:
-می بینم که هنوز یه بچه کودن هستی! مادرت یادت نداده وقتی پیش یه بزرگ‌تر هستی؛ صاف بشینی؟ می‌بینم که مثله بچگی هات پر حرف و زبون دراز نیستی؛ اما بی‌تربیت‌تر شدی! چرا وقتی وارد اتاق شدی، سلام نکردی؟ دیروز هم وقتی ازت سوال می‌کردم با بی‌ادبی از اتاق رفتی بیرون؟

الفیاس که در دو روز قبل تمام مدت سعی کرده بود، کمترین برخورد را با عمه‌اش داشته باشد، تنها موقع غذا خوردن از اتاقش بیرون می‌آمد تا کمتر مورد سرزنش و تمسخر قرار بگیرد؛ اما با ادامه حرف‌های عمه اش که بحث‌های تکراری مربوط به تولدش بود، به شدت از جایش برخواست تا به اتاقش بگریزد.

عمه‌اش که کاملا حرکات او را مد نظر داشت به سمت در رفت و در برابرش همچون سدی قرار گرفت. الفیاس که تحمل حضور عمه ‌اش را نداشت جیغ کشد و با زدن مشت و لگد تلاش بیشتری برای خروج از اتاق به کار گرفت. در حالی که تمام بدنش از گرمای ناشی از تلاش برای فرار می‌سوخت. ناگهان حس کرد عمه‌اش با چشمانی که تقربیا از حدقه درآمده بودند، عقب عقب رفت و بر روی کاناپه افتاد.

الفیاس که از ترس اتفاقی که در حال رخ دادن بود، مانش برده بود، به عمه اش که در حال چاق‌تر و گردتر شدن بود خیره شد. نمی دانست چه کاری باید بکند. تنها می‌نوانست ببیند، عمه هتی با چوبی که در دست داشت در هوا معلق مانده بود. چند لحظه بعد نوری سفید رنگ از چوب ظریف میا دستان عمه‌اش ساتع شد و او به شکل عادی اش در آمد و بر روی کاناپه قرار گرفت.

الفیاس که فکر می‌کرد توسط عمه اش به سختی تنبه خواهد شد با جلو آمدن او کمی عقب رفت؛ اما به محض اینکه عمه‌اش برای اولین بار محکم او را در آغوش گرفت و با گریه صورتش را بوسید، ترسش را به فراموشی سپرد و با تعجب به حرفای او که برایش مفهومی نداشت گوش فرا داد:
-الفیاس متاسفم من فقط با مطمئن می‌شدم. تو بید منو ببخشی من برای اینکه مطمئن بشم تو یه جادوگری اذیتت کردم.



_____________
خب من اینو سر دو ساعت نوشتم امیدوارم خوب باشه.
______________

خیلی فوق العاده بود!
منو به زندگی امیدوار کرد.
با عرض پوزش بابت تاخیر!
تائید شد!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۲۰:۰۸:۵۳
دلیل ویرایش: ویرایش

برای کسانی که جرمشان خیانت است، هیچ مجازاتی نمیتوان تعیین کرد؛ حتی مرگ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: وداع با آخرین پاتر
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#4
درود


یادم می‌آید!!

یادم می‌آید، آن روزی را که تن یخ زده‌ات را در میان آغوشم می‌فشدم تا شاید گرمای وجودم سرمای که از حضور طولانی‌ات در برف‌ها حاصل شده بود را بشکند! اما این چنین نشد و تو مرا در تاریک‌ترین لحظات، درست زمانی که به حضورت نیازمند بودم، رها ساختی!

کاش من هم با تو جان می‌دادم تا گونه‌های سردت را نبوسم و بی‌امان اشک نریزم، ای محبوب من!! حال که قلب مرا شکسته ای و تنهایم گذارده‌ای، چگونه ببخشمت؟ چگونه ببخشم تو را، وقتی دیگر نمی‌توانم آن چشمان درخشان را ببینم که مرا به سخره می گیرند؟

آیا این پاداش علاقه‌ام بود که به تو داشتم؟ پس بدان که هرگز تو را نخواهم بخشید، با وجود اینکه عشقت در قلبم زنده است!!




با تشکر


برای کسانی که جرمشان خیانت است، هیچ مجازاتی نمیتوان تعیین کرد؛ حتی مرگ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آیا خانه جادوگران از دید مشنگها پنهان است؟
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#5
درود


خب این سوال چند تا جواب مشخص داره!!

اول: خب اونا جادوگر هستند اگه برای چنین کارهایی از جادو استفاده نکنن پس چیکار کنن؟ تازه خونشون یه جوری باید با خونه مشنگا فرق داشته باشه یا نه؟

دوم: خب اونا ممکن بود توسط مشنگها مورد مشاهده قرار بگیرن به همین خاطر خانه هاشون رو از دید مشنگها مخفی می‌کردن!

سوم: اونا که مثه مشنگها از پست معمولی استفاده نمی‌کننده پ نیازی نیست تا یه خونه دم دست داشته باشن!!!



با تشکر



پاسخ به: هدف دراکو چه بود ؟ کشتن دامبلدور يا ورود مرگخواران ؟
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#6
درود


معلومه که کشتن دامبلدور نبود. اون از اول می‌دونست که خودش نمی‌تونه اینکار رو انجام بده! تنها هدفش نجات خانوادش از چنگال لرد سیاه بود! اون می‌خواست اشتباهات پدرش رو جبران کنه تا بتونه دوباره کنار خانوادش باشه.

درسته که اون روش درستی رو برای رسیدن به هدفش انتخاب نکرد؛ ولی باید در نظر بگیرم درشرایطی که داشت اون کار تنها کاری بود که می تونست انجام بده! البته این هری هم خیلی ضایه بازی در آورد توی اون صحنه مثه ماست وستاد تا دامبلدور رو بکشن!





با تشکر




با تشکر



پاسخ به: کدومیک از وسایل جادویی هری پاتر رو میخوایین داشته باشین؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#7
درود

من شنل نامرئی و نقشه قارتگر رو می خوام تا در زمان حضورم در مدرسه بتونم کارهایی که ممنوعه انجام بدم و در آخر بندازم گردن هری!!

و یه کتابفروشی که پر از کتاب‌های جادویی باشه و من در گوچه دیاگون اونو داشته باشم!!



با تشکر


برای کسانی که جرمشان خیانت است، هیچ مجازاتی نمیتوان تعیین کرد؛ حتی مرگ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#8
درود


من دوست داشتم جای نیمفادورا تانکس یا همسرش ریموس لوپین باشم! چون اون‌ها عاشقانه زندگی کردند و با هم مردن!

جای اسنیپ هم بدنیست اونم، عاشق بود!!





با تشکر


برای کسانی که جرمشان خیانت است، هیچ مجازاتی نمیتوان تعیین کرد؛ حتی مرگ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#9
من یه اصیل هستم و حتما می‌رم اسلیترین!!


با تشکر


برای کسانی که جرمشان خیانت است، هیچ مجازاتی نمیتوان تعیین کرد؛ حتی مرگ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: از کدام شخصیت کتاب بیشتر خوشتان می آید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#10
درود


نقل قول:
از کدام شخصیت کتاب بیشتر خوشتان می آید؟ چرا؟


من از سیریوس اسنیپ خیلی خوشم اومد اون مردی بود که برای عشقش همه کاری انجام داد! اون حتی با وجود نفرتش از هری که شباهت زیادی به پدرش داشت، بهش کمک کرد تا زنده بمونه و حتی آخر فیلم دامبلدور فهمید که اون هری رو به خاطر مادرش دوست داره!!


با تشکر


برای کسانی که جرمشان خیانت است، هیچ مجازاتی نمیتوان تعیین کرد؛ حتی مرگ


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.