آن چه گذشت:گودریک و آلفیاس متوجّه می شن فرد و جرج یک گردنبند را از دخمه ی اسلایترین دزدیدند. گودریگ و آلفیاس فرد و جرج را با تسترال به سمت هاگوارتز می بردند امّا فرد و جرج اونارو از تسترال پایین می ندازند امّا..
__________________________________________________________________________________________
رون و هاگرید سوار بر دو تسترل آلفیاس و گودریک را روی هوا گرفتند و آن ها را روی تسترال سوار کردند.آلفیاس و گودریک چوب دستیهایشان را رو به فرد و جرج گرفتند. فرد و جرج با آمیخته ای از عصبانیّت و تعجّب به آن صحنه نگاه کردند.جرج پرسید:
-شما از کجا پیدایتان شد؟
رون گفت:
-ما پشت سر آلفیاس و گودریک دنبالتون اومدیم.
گودریک با عصبانیّت گفت:
-به شما نمی شه اعتماد کرد.چوبدستی هاتونو بدین به من.
فرد و جرج با بی میلی چوبدستی هاشون رو به گودریک دادن.گودریک و آلفیاس سوار بر تسترال های فرد و جرج شدند.آلفیاس گفت:
شما دیگه شورشو در آوردین.دزدی می کنین؟به من و گودریک حمله می کنین؟دیگه حتماً باید به مدیر مدرسه بگیم.اون گردنبندو بده به من.
جرج با بی میلی گردنبند را به آلفیاس داد و زیر لب فحش آبداری به او داد.آلفیاس به سبک سنگین کردن گردنبند پرداخت و بعد از لحظاتی آن ها به سمت هاگوارتز پرواز کردند.