هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (زنوفیلیوس.لاوگود)



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲
#1
حالا کجا رو انتخاب کنیم؟

فلور گفت:

_وایسا وایسا بابا..تو تولد ایلین,ایلینو بفرستیم با یه پیرمرد صد ساله بدون دماغو مو

که چی بشه؟حالا فرض کنیم با همدیگه هم رفتن..وقتی ارباب برگرده و ببینه خونش

اونجوریه,خونش به جوش میادو به چوبدستیش انتقال پیدا میکنه که باعث در کردن

خودبه خود اواکدورا میشه..تازه اگه ایلین بره برای کی جشن بگیریم؟تازه ما که

نمیخایم روابطشون جدی_

لینی بی توجه به سوهانش که دیگه داشت گوشتشو قلوه میکرد گفت:

بسه دیگه بابا خودمون فهمیدیم..

مندی میگه:

_میدونی لینی..اگه خونی که از دستت میره مال یه انسان بود تا الان زنده نبودی..

لینی نیم نگاهی به دستش میندازه ومیگه:

_اوخ راس میگی..

اماندا گفت:شما ها هیچکدومتون خوناشام اصیل نیستین..نصفتون جادوگره..

مندی دست ترمیم شدش رو جلوی صورت اماندا تاب میده ومیگه:

-اما قدرت هردوشونو داریم..

دافنه گفت:اره اره میگم حالا که ایلینونمیشه بفرستیم,بریم تو زیر زمین خونه ریدلا جشنو بگیریم..





هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
#2

اسنیپ میگه:اما من مطمعنم لرد اینجور نمیخان..من میبرمش.

_نه اسنیپ..توزیادی قابل اعتمادی..بذاریکی از همین زردمبو هاببرنش..

_اما لرد..اگه اون توراه هوس کنه وبه شما خیانت کنه چی؟

لردبه سرعت به شخصی که انتخاب کرده بود نگاه میکنه..باچوبدستیش چونش رو

میخارونه ومیگه:

_راس میگیا..خودت ببرش..ولی یادت باشه حتما دوبل حساب کنی که حسابی

بچزونیمشون..

بلا یهومیپره وسطو میگه:مگه تو جاشونو میدونی؟


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: اگر دامبلدور نمیمرد،دوست داشتیددوست داشتید به جاش کی میمرد؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
#3

با البوس موافقم..

اگه هری میمرد بهتربود..اصلا وقتی فهمیدم زنده مونده,بدجور ضد حال بود..اینجوری

داستان احساسی تر میشه...


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: جادوی حقیقی چیست ؟
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
#4

جادو حقیقی هرچی میتونه باشه فقط باید اثرگذار باشه..


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: اگه یهو یه لولوخرخره جلوت ظاهر بشه ،چه شکلی میشه؟
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۲
#5
مطمعنم به هیچ شکلی درنمیاد یا حداقل من تنمیتونم ببینمش چون تنها چیزی که ازش وحشت

دارم وحاظر نیستم حتی برای یه ثانیه هم تحملش کنم تاریکیه مطلقه..مگه چیه؟ ادم همیشه از

ناشناخته ها وحشت داره..

ولی اگر حتی یه درصد از تاریکی کاسته بشه,خیلی دلم میخوادهمونجا بمونم


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: نظر کلی تون درباره ی هری پاتر؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۲
#6
پسربچه ای عینکی,از لحاط بدنی ضعیف وجادوگری که در یه سالگی ازدست ولدی فرارمیکنه.

معلومه که دوسش داریم..ازدو سه سال پیش که اولاشو زورکی خوندم تا حالا که دیوونشم حتی

یه دفه هم فکر نکردم ای کاش نمیخوندمش چون مث یه بمب زندگیمو تغیر داد..



هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۲
#7
نام:زنوفیلیوس لاوگود

نژاد:اصیل زاده

گروه:راونکلاو

سن:15

چوبدستی:چوب درخت بلوط,بیست و دو سانتی متر,وسطش موی تک شاخه و تقریبا انعطاف

پذیره

جارو:خیلی وقته همون پاک جارو رودارم..

ویژگی ظاهری:میگن یه چشمم انحراف به سمت بینی داره اما مزخرفه,قدم بلنده و رنگ موهام

روشنه.

اخلاقیات:زیاده واقع بین و واقع گراهستم,وعاشق اسنور کک شاخ چروکیده هم هستم,به خورخط هاهم اعتقاد دارم(همون روح اتش)

معرفی کوتاه:سردبیر مجله طفره زن,با تنها دخترم تو همون خونه هه که عین رخ هستش زندگی

خوبی رومیگذرونم وکلی گل وگیاه برا بازسازی همون نیم تاجه پرورش دادم.


تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۱ ۲۱:۰۸:۴۷

هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: بعد از دامبلدور و لرد سیاه کی قوی ترین جادوگره؟چرا؟
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ جمعه ۸ شهریور ۱۳۹۲
#8

بعد از لرد سیاه شکلبوت قدرت رو در دست داره چون به عنوان وزیر انتخاب شده..


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲
#9
1.به کدام یک از خصوصیات خود افتخار میکنید؟

ب)خوش بینیتون

2.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام را انتخاب میکردید؟

ب)شنل نامریی

3.از بین اشیا صندق جادویی کدام را برمیدارید؟

ج)کتاب نقره ای

4.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه عبور نمیدهد انگاه شما چه میکنید؟

ب)پاسخ به معمای غول برای عبور

5.از جادو برای چه استفاده میکنید؟

ج)راحتی واسایش

6.دربرابر چه چیزی کمترین مقاومت رو دارین؟

الف)جهالت

7.از چهار جام کدام را مینوشید؟

ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ

8.کدام مورد رادوست داری قبل از بقیه مطالعه کنید؟

ب)سانتور

9.به کدام جادو علاقه خاصی دارید؟

ج)جادوی سیاه

10.از چه حادثه ای بیشتر میترسید؟

ج)ازبین رفتن کل زحماتتان



هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲
#10
هاگوارتز...

سرسراس بزرگ...

جایی که هر ساله نفس را در سینه جادوگران جوان حبس میکند..اولین روز سال درسی..

روز گروهبندی..

هوا کمی طوفانی بوداما با وجود پچ پچ ها وبه لطف اتش بخاری ها,چنین چیزی اصلا احساس نمیشد..

پرفسور مک گونگال امروز به ذلیل نامعلومی خشک تر از همیشه به نظر میرسید..او با قدم های

استوار خود,از تالار پشتی وارد سرسرا شد ودرست هنگامی که کلاه کهنه ای را در دست داشت,

دانش اموزان هیجان زده را راهنمایی می کرد...

بلافاصله سکوت گریبانگیر حاضران سالن شد چراکه کلاه اواز خود را اغاز کرده بود..

دامبلدور در حالی که سالن را از نظر میگذراند,مثل هر سال در عجب بود که چطور چنین جادوی ساده

ای میتوانست چنین اثر بزرگی را بگذارد...

و تنها یک چیز باعث پرت شدن حواس او شد..فلیچ در حالی که غوز کرده بود و گربه وفادارش را در

دست نگه داشته بود,دوان دوان به سمت میز اساتید حرکت میکرد..گویی فکر میکرد کسی او را

نمیبیند...

او در گوش مک گونگال چیزیهایی زمزمه میکرد...

_باشه باشه..خودت بهش رسیگی کن و...

مک گونگال مکثی کرد ونیم نگاهی به فرد و جرج انداخت که به دلیل سر رفتن حوصله,دست

هایشان را زیر میز برده وکار نامشخصی انجام میدادند..

_ و خودت مقصرش رو پیدا کن..

_حتما خانم اما من مطمعنم کار بدعنق_

_همین کاری که گفتم میکنی

فلیچ صورتش را در هم کشید ودر حالی که با گربه اش حرف میزد,از همان دری که امده بود

بازگشت...

اواز کلاه تمام شده بود و مک گونگال با بی حوصلگی شروع به خواندن اسامی تازه واردان کرد..

همانطور که دانش اموزان گروبندی میشدند,سقف سرسرا نشان میداد اسمان سیاه خیال ندارد

ذره ای رحم وعطوفت به خرج دهد..

مک گونگال با صدای گرفته ای گفت:(لونا لاو گود)

لونا مانند همسالانش با پا های لرزان به سمت چهار پایه میرفت انگار اورا با طلسم پاژله ای جادو

کرده بودند..

او کلاهی را بر سر گذاشت که سرنوشتش را تعیین میکرد..کلاهی که جلوی دیدن سرسرای نورانی

را میگرفت..

هنگامی که برای اولین بار ان صدای نااشنا را شنید,تکانی خورد که بیشباهت به پراندن مگس نبود...

_اوه خدا..ببین اینجا چی داریم...چقدر کنجکاو..چقدر باهوش..بله...ذهن بازی برای پذیرفتن حقایق

داری...قطعا تو فقط به یه گروه تعلق داری...

_راستی؟

_اره بابا فقط..

(راونکلا)

کلاه جمله اخرش را با صدای بلند ادا کرده و باعث شادی و سرور عده ای از دانش اموزان شد...

هنگامی که دامبلدور از روی صندلی اش بلند شد تا بقیه را مرخص کند,با غرور نگاهی به دانش

اموزانش انداخت..او به انها افتخار میکرد,همانطور که قبلا میکرد...




ببخشید اگه یکم زیاد شد..

____________________
خوب بود!
تائید شد!



ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۰ ۲۱:۵۲:۱۵

هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..















هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.