هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ایگور.کارکاروف)



پاسخ به: بهترین ایده
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#1
طرح بازگشت بوس آل دامبلدور، فکر کنم از طرف ایوان اینا باید باشه!



پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#2
بانوی قدرقدرت، مروپ گانت :worry:



پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#3
آلبوس دامبلدور



پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#4
هر بار میگیم این عنوان رو برگزار نکنین چون نتیجه ش مشخصه، بازم شما اون روی مدیریتیتون رو عود میکنه و میذارین!
معلومه که ارباب لردولدمورت!



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#5
فکر نکنم توضیح خاصی بخواد برای انتخاب لرد ولدمورت!
رای کل سایت: ارباب لردولدمورت!



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱:۱۹ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
#6
- خب منظورتون از این عبارت چیه؟ ارباب تا حالا هیچوقت این چیزی که گفتین رو نبوده! یعنی چی این کلمه؟

مرگخواران نگاهی به چهره ی اربابشون میکنن و بعد از مطمئن شدن از صحت حرف ارباب، هر کدام به نحوی شروع به توضیح و تفسیر این کلمه میکنند:
- تحریم یعنی اینکه ما بخ بخت شدیم و دیگه هیچکس...

- ارباب، وقتی یکی رو تحریم میکنن ینی اینکه باید اون فرد بره بمیره و...

- یعنی ما دیگه هیچی نمیتونیم از بیرون بیاریم و کلا از گشنگی و سرما می میریم و...

لرد تکانی به چوبدستی ش داد صدای همهمه به یکباره قطع شد. اندکی مکث کرد تا از مشاهده ی چهره ی وحشت زده ی مرگخواران بابت قطع صداهایشان لذت ببرد و سپس شروع به صحبت کرد:
- شما هیچکدومتون طرز حرف زدن رو یاد نگرفتین؟ چند بار باید به شما بفهمونم که یکی یکی باید حرف بزنین؟ الان هم تا وقتی که این کار رو یاد نگرفتین، همینطوری بدون صدا میمونین! خب، داشتم میگفتم...

- اربااااااب؛ بخ بخت شدیم رفت، بیشاره شدیم! تحریممون کردن! دیژه هیشی بهمون نمیدن!

- تو چرا میتونی حرف بزنی دایی؟

- چون من خاش هشتم!

-

- باشه، چون الان رشیدم؛ تو جلشه ی ویژنگاموت بودم و اون تحریم رو اونژا مطرح کردن؛ منم گفتم بیام به شما خبر بدم!

- و اون بیانیه رو کی امضا کرد؟

- خرزو خان!

لرد ولدمورت نگاهی به رز و لینی میندازه و در حالیکه به مورفین اشاره میکنه، میگه:
- این رو ببرین توی سیاهچال که بعدا به حسابش برسم!

رز و لینی سری به نشانه ی تایید تکون میدن و با نگاه های حسرت باری به مورفین که هنوز میتوانست حرف بزند، او را کشان کشان میبرند!

لرد ولدمورت نگاهی به بقیه ی مرگخواران انداخت و با قامتی استوار به سمت راه پله رفت و از چند پله ی ابتدایی آن گذشت و در میانه ی راه متوقف شد و و با لبخندی فاتحانه و صدایی پر از شور و شوق نبرد، گفت:
- ما هیچوقت در برابر این تحریم ها سر فرود نمیاریم! ما همگی به پلیدی و شر بودن اهدافمون آگاهیم! ما نباید تسلیم بشیم! از امروز من حالت فوق العاده اعلام میکنم! من این دوران رو دوران حماسه ی تولید نام گذاری میکنم! همه ی مرگخواران موظف هستند هر گونه تولیدی را انجام دهند تا بتوانیم به خودکفایی برسیم! از تولید برای آب و برق و گاز جادویی تا تولید برای اعضای جدید مرگخواران! به پیش مرگخواران من!

بعد از تمام شدن حرف های لرد ولدمورت، صدای هیاهو و همهمه ای از جمعیت برخواست و لرد با قیافه ای متعجب از اراده ی تولیدی مرگخوارانش که حتی توانسته بودند با وجود طلسم او، باز هم صدا تولید کنند؛ به سیاهچال رفت!

مایل ها دورتر، ویزنگاموت:

- نمیشه همینطوری منتظر بمونیم! باید گزینه ی عطوفت محفلیانه رو بذاریم رو میز و این گزینه ی نظامی رو هم یه گردگیری ای بکنیم!



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۱۷ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
#7
آقا من یه مشکلی دارم؛ من وقتی ساین این میکنم و اون تیک رو هم میزنم که ساین این بمونم، یکم میگذره و فعالیتی نمیکنم و دارم تاپیک رو میخونم، ساین اوت میکنه خود به خود؛ قدیما این مشکلو نداشتم، ولی چند وقته اینطوری شده!
یه حسی بهم میگه بابت اون قسمت لاگین اون بالاست، وقتی اون بخش ورود این بغل بود، ساین این میموندم!



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲
#8
درود ارباب!

1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

تاکنون که نه، ولی باشد که سابقه دار شویم! :pretty:

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

من؟ محفل؟ سفیدی؟ اصلا و ابدا!

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

چه تفاوتی بالاتر و هدایت کننده تر از اینکه ما شما رو داریم و اونا ندارن؟ ولی خب از اونجایی که این جواب خیلی کلیشه ای شده، ضمن رعایت این نکته ی مهم، نکات دیگه ای رو هم عرض میکنم:

اولا اینکه اینجا امکانات همش فوله و هر چیزی بخوای از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برای مرگخواران عزیز دلِ ارباب فراهمه! ولی اونور فقط شپش هست که تو جیب محفلی ها و بشقاب های غذاشون بالانس میزنه!
بعدشم، کجا بهتر از زیر سایه ی شما ارباب؟ اصلا مگه میشه جایی بهتر از زیر سایه ی شما پیدا کرد؟ به نظرتون چرا به جبهه ی طرفدار شما میگن سیاه؟ چون همه ی جادوگران طرفدار شما، زیر سایه تون جمع شدن و بالطبع سایه هم همیشه سیاهه! پس نتیجه میگیرم حتی اسم جبهه هم از خود شخص شما نشئت میگیره!

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

چند وقت پیش چند تار مو از سرم افتاد پایین، همون روز رفتم پیش درمانگرای سنت مانگو و بهم گفتن داری کچل میشی، عصر اون روز بین کل اهالی محفل و فامیل و غیره شیرینی پخش کردم بابت این اتفاق فرخنده!

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

اونا که خودشون نابودن؛ واسه چی بازم بخوایم نابودشون کنیم آیا؟

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

به عنوان شیرینی عضویتم، ایشون رو این شکلی طلاکوب میکنم :pretty: :

تصویر کوچک شده














7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

ارباب طرفدار نظریه ی موی کمتر، پوست سالمتر و همینطور تئوری سوراخ دماغ بزرگتر، نفس کشیدن بهتر، مغز رشد یافته تر! هستند و از اونجایی که به این دو کمال علاقه رو دارن، میخواستن که وقتی فردی داره از این ها حرف میزنه، یک نمونه ی کامل داشته باشه پس خودشون رو این شکلی کردن! شما تا حالا دیدی که برای یک لحظه روی پوست ارباب ویروسی قارچی چیزی دیده بشه؟ یا اینکه زبونم لال، استغفرالروونا، به مدت یک هزارم ثانیه ارباب فکر نکنن؟

8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

نابودی علف ها!

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش: شیپیش! ( برای اطلاعات بیشتر، شیپیش= shipish )

طلسم های ممنوعه: آزاد باید گردد!

الف.دال: نماد اختصاری "ارباب دوست داریم" هستش که به خاطر اینکه نمیشه گفت: الف.دال.دال، به صورت الف.دال تکامل حاصل کرده!


ارباااااااااااااب؛ شما میتونین اعلام کنین که من قبلا کی بودم، هیچ کس نمیدونه بجز شما! :pretty:


آدم گاهی مدتها برای رسیدن یه لحظه انتظار و نقشه میکشه..بعد اون لحظه که میرسه نمیدونه چیکار کنه!
این از اون لحظه هاست...بیا تو...

تایید شد.

راستی...چهره نجینی بعد از دیدن عکس
طفلک بچه شبیه این شده:



پیوست:



jpg  GS_001.jpg (51.75 KB)
35206_52402482bcd7d.jpg 300X225 px


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱ ۱۴:۵۷:۱۴
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲ ۳:۵۲:۱۱


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲
#9
درود بر لرد سیاه!

اگه جسارت نباشه، و مایل باشین، میتونین این پست بنده رو نقد کنید؟


ممنون پیشاپیش!



پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲
#10
-ایوان، به ایگور بگو بیاد تو و خودت هم بیرون منتظر باش!

- چشم سرورم!

ایوان تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق شخصی لردولدمورت خارج شد و به ایگور اشاره ای کرد و با لحن همیشگی خودش گفت:
- ارباب با تو کار داره؛ زود برو پیشش.

ایگور سرشو به نشانه ی موافقت تکون میده و به سمت در اتاق حرکت میکنه و در میزنه و منتظر اجازه ی ورود از طرف لردولدمورت میشه.
- بیا تو!

مرد مرگخوار نگاهی به بقیه ی مرگخوارانی که در راهرو ایستاده بودند میکنه و نفس عمیقی میکشه و وارد میشه.
- با من کاری داشتید ارباب؟

- بله! میتونی بشینی.

ایگور با صدایی که تعجب ناشی از شنیدن این حرف از اربابش در آن موج میزد، تکرار کرد:
- بشینم ارباب؟

- یک بار گفتم که میتونی بشینی! پس چیکار میکنی؟

- میشینم ارباب!

ایگور که به این رفتار عادت نداشت، با ترس روی صندلی روبه روی میز لردولدمورت نشست. از قیافه ش میشد حدس زد که منتظر اتفاق بدی است!
نگاهی به اطراف انداخت، جزو معدود دفعاتی بود که وارد اتاق شخصی لرد ولدمورت میشد، بیشتر مواقع در بیرون از خانه ی ریدل با اربابش ملاقات میکرد ولی الان تصمیم داشت تمام جزئیات اتاق مخصوص بزرگترین جادوگر سیاه قرن را به خاطر بسپارد ولی صدای لرد رشته ی افکارش را پاره کرد.
- میدونی برای چی اینجا هستی؟

- خیر ارباب!

- باید دستگیر بشی؛ توسط ماموران وزارت و توسط خود شخص آلستور مودی!

مکث کوتاهی ایجاد شد، قیافه ی بهت زده ی ایگور حاکی از ترسی بود که با شنیدن درخواست لرد در وجودش رخنه کرده بود! ولی در عین حال چشمانش نشان دهنده ی تلاش او برای به یاد آوردن خاطره ای قدیمی بودند.
- مشکلی داری؟

با به یاد آوردن خاطره، لبخندی از اطمینان بر چهره ی ایگور نشست! درخواست اربابش، هر چه بود، نفع همه شان بود!
- خیر ارباب؛ اطاعت میشه.

- آفرین! کاغذی که روی میزم گذاشتم رو بردار، اونا اسم مرگخوار هایی هستند که باید هنگام دستگیر شدن به ماموران وزارت لو بدی که دستگیر بشن!

- چشم ارباب! اوامر شما اجرا میشه!

ایگور نگاهی به اتاق انداخت، اتاقی ساده ولی در عین حال تمیز و براق! ترکیب رنگ سیاه با رنگ سبز در تمام اتاق مشهود بود؛ چوبدستی هایی از مرگخواران و جادوگرانی که به دست خود ولدمورت کشته شده بودند، بر روی دیوار خودنمایی میکرد و زیر هر یک اسم صاحبانشان نوشته شده بود.
نگاهش را بر روی میز تحریر برگرداند؛ این نیز ترکیبی از مار و اسکلت را در خود داشت و یکی از نشانه های علاقه ی اربابش به اصالت خویش بود. کاغذ سفید رنگ در وسط میز و بین هجوم رنگ های تیره خودنمایی میکرد. کاغذ را برداشت و منتظر اجازه ی رفتن ماند!
- یادت باشه؛ از اتفاقات این اتاق هیچ کسی نباید خبردار بشه؛ مطلقا هیچ کس!

- مطمئن باشید ارباب.

- میتونی بری ایگور و بهتره زنده بمونی!

- ممنونم ارباب!

ایگور با لبخندی بر لب از حرف هایی که بین خودش و لرد رد و بدل شده بود و با احساس خوشحالی از اینکه او برای این کار انتخاب شده بود؛ به سمت در میره و بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج میشه!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.