- خب چیز های من کجاست؟!
همه ساکت میشند و به سمت منبع صدا برمیگردند و مورفین رو میبینند دم در انبار ایستاده، توی این هیاهوی کی اول بدزده به کلی اون رو فراموش کرده بودند.
مورفین در حالی که داره کف دستهاش رو به هم میماله، به سمت جمع حرکت میکنه و میون راه به جسد بیهوش کارگری که ارنی دخلش رو اورده یه سلامی میکنه و چون جوابی دریافت نمیکنه 12 سال از حقوقش کم میکنه.
مورفین: خب خب، بگید ببینیم چیز های من کجاست دوستان؟!
لینی: قربان طبق دستورتون ابتدا داریم اینجا رو خالی میکنیم، تا بعد با چیز پرش کنیم.
مورفین با عصبانیت: چی گفتی؟! طبق دستور من؟! من گفتم اول اینجا رو با چیز پر کنید، بعد خالیش کنید !!!
هلگا: آخه جناب وزیر چطور ممکنه؟!
مورفین کمی فکر میکنه: اون دیگه مشکل شماست نه مشکل من، وایسا ببینم، اصلا شما دو تا، با هم اینجا شی کار میکنید؟!
لینی و هلگا با هم: قربان به فرمان شما اینجا رو خالی میکنیم.
مورفین: باز هم دارند حرف خودشون رو میزنند. یکیتون بره چیز بخره، یکیتونم سریع اینجا رو تخلیه کنه .. همین که گفتم.
در همین زمان رنگ از رخسار لیلی و هلگا میپره.
لیلی: خب هلگا جان شما توی این کارها وارد تری زحمت خرید چیز رو بکش.
هلگا: شکسته نفسی میکنید جانم، اصلا جان شما امکان نداره، کار خودته دختره.
لیلی و هلگا دقیقه ای به هم خیره نگاه میکنند و بعد مشغول گیس و گیس کشی میشند.
مورفین با عصبانیت:
بهتون میگم بس کنید ... اصلا جفتتون با هم برید.
لیلی: قربان شما همین الان از این شاکی بودید چرا ما جفتمون اینجا داریم یه کار میکنیم، بعد میگید دو تایی بریم چیز بخریم.
ناگهان مورفین انگشت اشاره اش رو به سمت افق میگیره و بادی در گلو میندازه و با صدای غرور امیزی میگه: بحث چیز فرق میکنه، بحث چیز که وسط بیاد همه معادله ها بهم میریزه.
هلگا: ببخشید جناب وزیر، جسارتا ما از کجا باید چیز های شما رو خریداری کنیم؟!
مورفین: پارک جادوگر سیاه ... از یکی از دوستام به اسم هوریس سیبیل ...
هلگا و لیلی: پارک جادوگر سیاه؟!!! هوریس سیبیل ؟!!!
مورفین:
پارک جادوگر سیاه، خوفناک ترین پارک دنیای جادوگری ...