هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۳
#1
سلام استاد گرامی الهی دور ریشتان بگردم
من چگونه میتونم این جا عضو بشم؟؟؟؟ راهنمایی کنین لفتا...


فرانک گرامی می تونم راهنمایی هام در این مورد رو تو پست شماره 666 همین تاپیک بهت پیشنهاد بدم!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۲۵ ۲۲:۳۷:۱۴

some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۳
#2
- گیاه ها غذاهای مختلف می خورند. چه چیزی باعث ِ تفاوت در نوع ؟ِ غذا خوردن آن ها می شود ؟ ( مثلا یک گیاه گوشت و دیگری آفتاب می خورد. )
همان طور که گیاهان غذاهای متفاوتی دارند دارای شکل و شمایل متفاوتی نیز می باشند. گیاهان به دو گروه تقسیم می شوند گیاهان گوشتخوار و خورشید خوار ، گیاهان گوشت خوار مثل دیونه که دارای دندان های تیزیه و نور خوار هم که مثل کاکتوس که از صبح تا ظهر فقط خورشید میخوره و حیوونی حتی نمیتونه بهش نزدیک بشه که حالا بتونه بخورتش و اما دو گروه استثنا هم وجود داره ــــــــ گروه اول : گیاهان خشمگین و ترسناک ...حالا مثل چی؟ اها مث گیاه مادرزن!! میشناسیش که ، گیاهی که طعمه هایش دوماد هایی میباشند که عقلشان در چشمشان سبز شده و با دید دختری افریته یه دل نه صد دل عاشق میشن بعدش هم که....... بنابر این میتوان گفت که این گروه همه چیز خوارند .... میگی چرا؟ خب معلومه دیگه مادر زنا رو فقط دوماد ها میشناسن !! واسه همینه که من همیشه عاشق مادرزنمم! و دیدم که مادرزنای درجه یک پاش بیفته با لباسات قورتت میدن و هضم نکرده میفرستن پایین!! و اما گروه دوم : خوشبختانه یا بدبختانه این گروه آزاری به کسی نمیرسونه و مث کبریت بی خطر می مونه ...دندون مندون نداره تیغ هم نداره حالا بذار یه مثال بزنم ،مثل گیاه قهر یا اشتی... لامصبو نمیشه بهش دست زد اصن کلا این گیاه از دنیا خسته شده ، افسرده شده و چند بار هم ازخودکشی نجات پیدا کرده . واسه همینه که نمیذاره کسی بهش دست بزنه و زود جمع میشه آخرش هم هیچی نمیخوره پس میفته میمیره..بنابراین این گیاه غصه خواره
و حالا نتیجه میگیریم که گیاهان با توجه به شرایطی که دارن غذاهاشونم فرق داره و صد البته محیط هم خیلی تاثیر داره
- زندگی کردن در یک جای سخت ( مثلا لب ِ دریا یا در بیابان) نیاز به چه تفاوت هایی دارد تا گیاه بتواند در چنین جای ِ خاصی زندگی کند؟
گیاهانی که در مناطق نرم زندگی میکنند باید ریشه های پر پشت و پر پیچ و خم و طویلی داشته باشن تا در اثر حوادث طبیعی مثل باد و سیل مقاومت کنن و از جا کنده نشن و گیاهانی که در مناطق سخت زندگی میکنن باید ریشه های قطور و قدرتمندی داشته باشن تا بتونن از زمین سخت عبور کنن و برسن اون تهش
- چگونه گیاه می تواند از خود محافظت کند؟
گیاهانی که بیشتر در معرض خطر جانداران دیگر هستند حالا به هر دلیلی که شده مثلا یگی زیادی خشگله مثل گل رز و یکی خیلی کمیابه ، راه هایی متفاوت برای دفاع از خودشون دارن مثل تیغ گل رز و گیاهانی که وقتی احساس خطر میکنن حاضرن جاندار مورد نظر رو حتی بخورن ( البته بعضی گیاهان چون نمیتونن بعضی از مواد مورد نیازشونو تامین کنن با شکار جانوران اونا رو به دست میارن کا با معقوله دفاع فرق داره) و یا گیاهی رو اصن نمیشه بهش دست زد چوت دستو در حد مرگ میسوزونه
- گیاه شناسان بزرگ در چه محلی بهتر می توانند گیاه شناسی انجام دهند؟
گیاه شناسان محترم هر جا که راحتن میتونن کارشونو انجام بدن حتی شده در خارج از جو زمین ولی برای این که کارشون بیشتر جواب بده باید محیطی رو انتخاب کنن که تنوع گیاهی در اونجا کم باشه چون به گیاه شناس کمک میکنه که وقت بیشتری رو صرف گیاه مورد نظر بکنه و به نتایج مهمی برسه درضمن میتونه با در نظر گرفتن شرایط آب و هوایی بفهمه که چرا فقط تعداد محدودی گیاه توانایی زندگی در اون محیط رو دارن
- یک گیاه باید چه ویژگی هایی داشته باشد تا بتواند نیاز های اولیه زندگی را برای مدتی کوتاه تامین کند؟
اول این که بتونه هر ماده ای رو که لازم داشت درست کنه یا به دست بیاره مثل نیتروژن دوم این که گیاه مورد نظر نباید زیادی ظریف باشه و استحکام کافی رو داشته باشه سوم این که هر قسمتی از گیاه متناسب شرایط محیطش باشه مثل برگ های نازک یا کلفت ، ساقه های بلند یا کوتاه ، ریشه های طویل یا کوتاه و ..... .


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: نظر خود را درباره انكه ايا جادو وجود دارد يا نه بنويسيد.لطفا
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۳
#3
بلیم ! جادو و جادوگری وجود داره ولی میشه گف تو دنیای امروزی هرگز استفاده ی درستی ازش نمیکنن. زمان پیامبرانی مثل حضرت موسی هم جادو وجود داشته که اون موقع، هم جادوی خوب بوده و هم بد . با این پیشرفتی که انسان داره بعید نیس که چند سال بعد مردم کارهای روزمرشونو با جادو انجام بدن. در واقع انسان قادره که هر کاری که ارادشو میکنه انجام بده.


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
#4
چگونه در جنگل تا رسیدن کمک زنده می مانید؟
استاااااد ممنون که مارا در جنگلی پر از گیاهان خوشگل موشگل و یه کوچولو خطرناک قرار دادید که ما تجربه کسب کرده و در مراحل زندگی بتوانیم به خوبی از گیاهان بهره ببریم
ای بابااااااااا این چه وضعشه آخه؟؟ هیچی هیچی با حیوانات و گیاهان هم نشین شدیم ... جنگلی هم که شدیم ...استاد خیلی ماهی اصلا خیلی تکی الهی یه نفر فدات بشه!
خب عرض کنم خدمتتون که ...واسه خوراک میرفتیم در خونه یه مورچه رو میزدیم بعدش کلاهمونو میکشیدیم رو سرمون و آذوقه رو هاپولی میکردیم ...اگر هم که نشد مجبوریم از گیاها کمک بگیریم دیگه ... مثلا از خدا بی خبر میرفتیم پیش یه گیاه و میگفتیم :
-ببخشید شوما غذا مذا دارین احیانا بدین به خورد ما؟!!
بعدش گیاهه یا گیاه با مرامیه و با وقار تمام یه لقمه چپمون میکنه(طرف از اون آدم خواراش بوده ) که با کمال آسایش اون تو هضم بشیم و گیاهه هم سودی بکنه و در اصل به محیط زیست کمک کنیم و یا این که گیاهه یه کم بیتلبیته واسه همین زیاد زحمت نمیکشه که ما رو قورت بده و مارو در امر خیر شرکت بده و از همون جا یا جیغ میکشه که به غلط کردن بیفتیم یا هم بمب شیمیایی آزاد میکنه ( همینه دیگه پس توقع داری طفلک چیکار کنه؟؟)
خب خب واسه دفاع از خودمون مٍثلا فک کن یه دونه از اون گنده بیریخت ها افتاده دنبالمون ما هم هی میدویم و به جایی نمیرسیم بعدش میبینیم یه درخت جلومونه ای ول پسرررر همینه میپریم بالای درخته بعدش از اون بالا زبون در میاریم واسه اون بیریخته
حالا پوشش....مممممم.....خب ما هم مثل مشنگای اولیه به برگ میکنیم ... از اون گنده هاش ،بعد میپیچیم یه جایی ...حالا هرجاکه میخوای بپوشونیش....هیچی دیگه تمومه..به به چه خوشگل شدی امشب!
مریضم که شدیم هر چیزی پیدا کردیم میچپونیم تو دهنمون حالا مونده به شانست که سم باشه یا گیاه شفا بخش نایاب!
استااااااااااد بسه دیگه ما خسته شدیییییم ... جنگل خیلی هم بی خطر نیستا مثلا ببین این چیزه افتاده دنبال من....... : beetle:
چرا گوش نمیکردین؟
والا من که داشتم کلاه لباسمو درست میکردم متوجه شدم یه چیزی تو کلاهمه ... یه کاغذ کوچیک به رنگ زرد بود... کاغذ رو باز کردم که دیدم خالیه بعدش یه جاروی آخریم مدل باهاش درست کردم که بچه ها ریختن روسرم...جارو رو قاپ زدن و بردن .استــــــــــــــــــــــاد من جارو رو میخوام خیلی خوشگل شده بود!!!


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
#5
کاری که گفته شد رو انجام بدین:
هوا بارونی بود و به شدت میبارید . خیابونا خیلی شلوغ پلوغ بودن و هر کس به یه سر پناهی پناه می آورد تا خیس نشه، کلاه بارونیمو بیشتر کشیدوم رو سرمو و دستامو گذاشتم تو جیبم و قدم هامو تند تر کردم، حسابی خیس شده بود . مثل زرافه آب کشیده!
داشتم تند تند راه میرفتم که حس کردم خوردم به یه چیز محکم ...سرمو بلند کردم و ....یا مرلین! این دیه کیه؟ اوه اوه چه شاکی هم هس!
-هووووی حواست کجاس مرتیکه بوووووق؟؟ زدی ناکارم کردی..
مردک داشت غرغر میکرد و منم داشتم نیگاش میکردم وقتی که نفس کم آورد خواست نفس بگیره بعد بقیش رو بگه ، شونه هامو انداختم بالا و با خونسردی گفتم:
-معذرت!
و بعد به راه خودم ادامه دادم...عجب مشنگی بودا هنوز هم داشت از پشت سر میگفت ولی من عجله داشتم واس همین نتونستم جواب آبدارو تر گل و ور گلی بهش بدم...چقدم بیریخت بود ...با اون موهای وز وزش....قربون موهای خرمایی خودم بری!!
آهااان بالاخره رسیدم. داخل مغازه شدم و پس از خرید لباس مورد نظرم که یه لباس بلند مشکی که کلاه داشت (هرچی لباس کلاهدار هس واس من دوخته شده) بود به سمت صحنه فیلم برداری حرکت کردم ....
اوه اوه چه خبر بود این جا...همه آماده و شیک و بیک حاضر بودن الا منه بدبخت بارون زده! تند تند لباس مشکی رو از روی بارونی پوشیدم و عینک دودیمو هم زدم به چشمام(حالا یکی آفتاب بیاره خدمت من! ) .....عجب خفن شدی پسررررر!!! تیپت تو حلق همون مشنگ!
قرار بود من نقش یه کارآگاه دانا و فهمیده رو بازی کنم که قراره صحنه ی قورت داده شدن یه نفر توسط یه گیاه وحشتناک رو کارآگاهی کنه...هرچی باشه خودم کارآگاهم دیه....خب خب کوجا بودیم؟ آها یافتم موهامو دادم بالا و رفتم سر صحنه یه گیاه که ماکت بود و از پارچه پاچه شلوار یکی از کارکنای اون جا درست شده بود و خیلی به گیاه شبیه بود( دروغ سیزده!!) رو صحنه بود.
یه کم سس ریخته بودن رو زمین که مثلا خون طرفه که قورت داده شده! حالا من موندم تو کف این که کوجای این صحنه جنایی حماسی رمانیک رو قراره کارآگاهی کنم عایا؟؟ مسئولین هم که همش بیکارن! وسط صحنه بودم که صدای کات رو شنیدم، حالا یکی نیس به ما بگه قراره کوجا رو آباد کنیم؟!
قیافه کارآگاهانه به خودم گرفتم و رفتم کنار گیاه و دستی بهش کشیدم (دارم انگشت نگاری میکنم مثلا ) بعدش یه کم چونمو خاروندم و سرمو بردم جلو که...
-به نظرت چه اتفاقی افتاده؟
این دیگه کی بود؟؟؟ سرمو بلند کردم و با یه مرد کوتوله و کچل مواجه شدم ... همینه دیگه آدم بخواد با مشنگا فیلم بازی کنه بیشتر از این نمیشه ... فردا پس فردا هم همین فیلم میاد برنده جایزه بوووووووق میشه...شونه هامو بالا انداختم و و گفتم:
-باید بیشتر بررسی کنم من جواب رو فردا بهتون خواهم گفت در ضمن نباید بذاری چیزی نزدیک این ماکت....اوهوم..ینی گیاه بشه بیشتر مراقب باشین تا چیزی تو صحنه تغییر نکنه!
حالا مرده زل زده به من بر و بر منو نیگاه میکنه .....وااا خو منم جواب دادم دیه چرا همچین میکنه پس؟؟ اصلا بیخیالش... عینکمو یه کم جابه جا کردم و از صحنه پریدم بیرون ... آخیشش اینم از این ..به به بارون هم که بند اومده..کش . گقوسی به کمرم دادم و د بدو که رفتیم


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۲
#6
1.شناسه:...فک کنم... فرانک لانگ باتم
2.درکدام کلاس های.....؟ : هیچ کدام
3.کلاس های مورد علاقه: هر چی که باشه مهم نی


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲
#7
هرمیون از همه خوشگلتر بود :pretty:


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲
#8
از همه خوشگلتر؟؟؟ :pretty:
جذاب هم باشه؟؟؟
خوشتیب هم باشه؟؟؟
این که دیگه سوال نداره......معلومه دیگه......هاگرید همه چی تموم بوود!!!! :yoho:


some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲
#9
نام : فرانک لانگ باتم
سن : سی به بالا
گروه : گریفندور
سپر مدافع : یوزپلنگ
نژاد : اصیل زاده
همسر عزیز : آلیس لانگ باتم
پسر قند عسل : نویل لانگ باتم
مادر گرامی : اگوستا لانگ باتم
عروس گل : هانا ابوت
معرفی نامه
گفته میشه که الیس و فرانک عضو محفل ققنوس بودند و از احترام ویژه ای برخوردار بودند ، اما متاسفانه چهار مرگ خوار به نام های بلاتریکس، لوسیوس، رودولفس و بارتی کراوچ برای به دست آوردن اطلاعات راجع به ارباب خویش ، فرانک و الیس را مورد شکنجه قرار دادند و آن دو را راهی مراقبت های دائمی سنت مانگو کردند و خودشان نیز به آزباکان منتقل شدند.
پیش بینی سیبیل تریلانی که توسط اسنیپ به اطلاع ولدرمورت رسید ناقص بود و با این که شامل هری و نویل میشد ولی در پایان هری انتخاب شد.
و اما اکنون.....
خوشبختانه آلیس شفا یافته بود و فرانک نیز دو ماه پس از وی بر اثر معجون خیلی بد مزه ای که شفادهنده ها به خوردش میدادند، شفا یافت و دوباره به دنیای جادوگری بازگشت البته لازم به ذکر است که نویل کاملا در ذهن فرانک پر رنگ شد طوری که دیگر کاملا او را می شناخت و حتی دوران کودکی او را نیز به یاد می اورد...............

تایید شد!


ویرایش شده توسط s333 در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۷ ۲۲:۰۶:۲۳
ویرایش شده توسط s333 در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۷ ۲۲:۱۳:۰۹
ویرایش شده توسط پروفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۸ ۱۰:۱۲:۰۰

some times I want to speak but I prefer to smoke......


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲
#10
رون و هری، هر دو پشت در چوبی ایستاده بودند و اجازه ی ورود می خواستند. رون که کمی ترسیده بود رو به هری گفت:
-به نظرت... چی کارمون داره؟؟؟
هری عینکش را جابه جا کرد و با نگاهی متفکرانه گفت:
-نمیدونم....ولی مطمئنم هر چی باشه به گند کاری های تو مربوطه!
رون از عصبانیت سرخ شد و خواست جواب دندان شکنی به هری دهد ولی با باز شدن در ناکام ماند.
اسنیپ مانند ببر زخمی در چارچوب در ایستاده بود و مانند ببر زخمی، با خشم به آن دو نگاه میکرد. رون لبانش را تر کرد و رو به اسنیپ گفت:
-ما رو خواسته بودین؟؟؟
اسنیپ سرد و جدی گفت:
-بیایین تو!
رون زیر لب، طوری که اسنیپ نشنود رو به هری گفت:
-برو تو که گاومون اژدها زاییده!!!!
هری و رون از مقابل اسنیپ گذشتند و وارد دخمه ی سرد و بی روح او شدند، ولی ظاهرا اسنیپ تنها نبود و فلیچ نیز آن جا بود و گربه یپشمالو اش را در دست داشت و او را ناز میکرد. رون سرش را برگرداند و با دهن کجی گفت:
-اه....چندش!
هری خواست بخندد ولی با امدن اسنیپ به لبخندی اکتفا کرد، اسنیپ جلوی آن دو قرار گرفت و با خشم توپید:
-باز هم شما دوتا و باز هم قانون شکنی، فلیچ دیده که شما دیروز یواشکی به بیرون از مدرسه رفتید، چه دلیل قانع کننده ای دارید؟؟؟
رون و هری هر دو میدانستند که آن روز به اصرار هرمیون به خارج از مدرسه رفته بودند چون هرمیون برای جبران کردن شوخی رون، که با او کرده بود ان ها را پی نخود سیاه فرستاده بود آن هم به بهانه ی این که هاگرید با ان ها کار دارد.
رون شانه ای بالا انداخت و گفت:
-ما فقط رفته بودیم هواخوری!!
اسنیپ که از سر خشم در حال منفجر شدن بود، دستانش را محکم به میزی که صد ها معجون جور وا جور رویش داشت کوبید و گفت:
-یعنی اینجا هوا نداره؟؟؟؟
رون که فهمید گند زده است با من و من گفت:
-اخه بیرون هواش بهتره، هم درخت زیاد داره، هواشم که پاکه، منم که شخصا به هوای آلوده آلرژی دارم و این شد که....
اسنیپ که دیگر کلافه شده بود سرش را با دو دست گرفت و فریاد زد:
-بیرووووووووووون!!!!!
رون و هری که از ترس تقریبا چسبیده بودند به سقف، هر دو لرزان از دخمه بیرون امدند و رون موقع بیرون آمدند زبانش را برای فلیچ بیرون آورد که از چشم اسنیپ دور نماند سپس هر دو بیرون آمدند که رون شروع کرد:
-اخه یکی نیست بیاد به این دختره ی چی چی بگه این دیوونه بازیا چیه که میکنه؟؟؟ نمیدونه اینا یه تختشون کمه؟؟؟ لاقل میخواست تلافی کنه یه کم درجه شو میاورد پایین
هری شانه ای بالا انداخت و گفت:
-الآن همه چیزو روشن میکنم
و سپس هر دو به طرف خوابگاه دختران حرکت کردند.......

تأیید شد.


از نظر توصیف و فضاسازی خیلی خوب بودی. تا دو سوم اول متن همه چیز خوب بود. البته به جز چند تا غلط تایپی و این جمله که تکرار صفت ببر زخمی برای اسنیپ دو بار پشت سر هم چندان جالب نبود :«اسنیپ مانند ببر زخمی در چارچوب در ایستاده بود و مانند ببر زخمی، با خشم به آن دو نگاه میکرد.»

اما یک سوم آخر متن که در واقع محتوای اصلی و منطق حاکم بر داستانت بود، چندان چنگی به دل نمی زد. دلیل بیرون رفتن هری و رون اصلاً منطقی نبود و غیر منطقی تر از اون واکنش اسنیپ بود.
اون ببر زخمی که توی پاراگراف اول توصیف کرده بودی، به همین سادگی وقتی می شنوه رون به هوای آلوده آلرژی داره، فقط با کلافگی داد می زنه بیرون و بیخیال ماجرا می شه؟!
اسنیپی که ما می شناسیم هیچ فرصتی رو برای تنبیه از دست نمی ده. حداقل می تونست چند امتیاز از گریفیندور کم کنه.

من حدس زدم چون می خواستی داستانت کوتاه باشه زیاد روی ارتباط منطقی و محتوا وقت نذاشتی. اما این به هیچ وجه کار درستی نیست. امیدوارم بعد از این بیشتر روی محتوای پست هات کار کنی.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۷ ۲۰:۲۵:۰۱

some times I want to speak but I prefer to smoke......






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.