دو نصفه جارو
V.s
خرس های تنبل
پست دوم
لیلی لونا جایگزین یوآن آبرکومبی
هوا رو به تاریکی میرفت...روی تپه ی نزدیک به خانه ی گانت ها همه چیز طبیعی و عادی به نظر میرسید.. وسطِ تپه تابلوی چوبیِ کجی با طرح خرسی که در حال خمیازه کشیدن بود ، به ردیفِ خانه ها اشاره میکرد.
پــــــــاق!
-آااااخ پانکراسم دو نصف شده بید! این دیگه چه کوفتی بید؟!
نظام رمزتازِ پوست پفک نمکی رو به گوشه ای پرت کرد و دست در دستِ خرزو خان از تپه پایین رفت..
پیرمردی در پیاده روی خالی و تاریک ، لخ لخ کنان نزدیک میشد:
- هااا سلام عرض وکردم. خونه ی این مورفین گاری؟ گامت؟ گانت؟ آدرسش ودونی کجاس؟
رهگذر دهنش رو به اندازه ی غار باز کرد و وسطِ خمیــــــــازه ای طولانی کلماتی شبیه به "حالا نمیشه نری عــــامو؟" شنیده شد.
***
دینگ دانگ!
مورفین روی کاناپه ولو شده بود و گوشه ی دهنش نیِ درازی بود که به فنجانِ کمر باریک چای دیشلمه اش میرسید. اونطرف تر دیوید واکر از شدتِ حال و حوصله نداری روی عصای واکر (
) وسط راهِ آشپزخانه و پذیرایی خواب رفته بود و خر و پفش عرش اعلاء رو به لرزه درمی آورد!
دوباره صدای دینگ دانگِ در خانه شنیده شد. آیلین که چُرتش پاره شده بود چشم هاش رو یک میلی متر باز کرد و با بدخلقی آب دهنش رو مزه مزه کرد ؛ روی برانکاردش پهلو به پهلو شد و به چرتش ادامه داد.
نظام بعد از چند بار زنگ زدن وقتی که دید کسی در رو باز نمیکنه یالله ای گفت ، دستگیره در رو چرخوند و وارد راهروی تاریک و نمور خانه ی گانت ها شد.
- چه تاریک وبید. هاا فک وکنم پک و پوزِ یکی رو لگد وکردم.
نظام خم شد و کله ی قطع شده ی جن خانگی ای رو از روی زمین برداشت ، چند ثانیه به چشمان گشاد شده ی جن خیره شد و ناگهان گُرخان جیــــــــــغ بنفشی کشید و کله رو به گوشه ای پرت کرد.
آیلین که برای بار دوم چرتش پاره میشد از گوشه ی چشم نگاه کشنده ای به مزاحمش انداخت و اومد کروشیو بزنه که دید اصن حوصله ش نمیزاره. رو به الادورا که روی ویلچری لم داده بود کرد:
- یه کروشیـــو به این مشنگِ بی مغز بزن ما حال نئاریم.
- هی واکر! امر بانو رو اجرا میکنی یا آوادا نصیبت کنم؟!
- کریـــچر؟
همینطور که خرس های تنبل در حال پاس دادن کروشیو کردن او به همدیگه بودن ، نظام چکمه هاش رو درآورد و قلمبه ی کنار قوزک پاش که کیسه ی گرد نخودِ جاسازی شده بود ، نمایان شد.
- بوی ژنش میاااد. بوی ژنشِ تازه میاااد.
مورف با چشمانی بسته بو کشان خودش رو به چکمه رسوند
- تو دیگه کی هشتی؟!
- هاا من و اییی خرزو نعمتی از سوی خدا وبیدیم که بر تو نازل وشدیم. ویا وبین جنسِ اعلاء آورده بیدم وزنیم به بدن!
نیم ساعت بعد..
در یک لحظه ی کااملا عرفانی و افلاطونی مورف از وسطِ دود غلیظی که خودش و نظام رو احاطه کرده بود ، گوشه ی گُل گُلیِِ چادر خواهر خرزو خان رو یک نظر دید..
- ئه واا همشیره شما کی تشریف آوردی؟ میگفتی یه گاوی گوشفندی چیژی قربونی میکردیم.
میدونِ بز - زمین تمرین
لیلی کنار رکسان که خیره به آتش بود ، نشست..
- هوا داره تاریک میشه. باید کم کم راه بیفتیم دیگه.. خبری ازشون نیس.
آلیس ماهیتابه به سر کوبان (عع! خط رو خط شد
). رکسان های و هوی کنان در حال مزین کردن ریش پروف به انواع افحاش رکیک بود که شیرفرهاد رسید:
-هاااا لیلون غصه ی اون پیرمردو نوخور. تو جون وخا.. کیوونو برات ویارم خیلیم ابهتش بیشتر بیده.
لیلی با عصبانیت کنترل از راه دورِ سوآرز رو از جیبش درآورد و در حال تنظیم کردنش رو شیرفرهاد بود که رکسان متوقفش کرد:
- نه لیلی صب کن! اتفاقا ایده ی خوبیه! حالا که پروف نیس باید جایگزین داشته باشیم. انتخاب دیگه ای هم نداریم!
- حالا گیریم کیوون قبول کنه. دروازه بان پشمی از کجا بیاریم؟!
و اینجا بود که همه ی اعضای تیم به شلوار کردی ای که روی بند لباسِ یکی از خانه ها با نهایت مظلومیت در حال خشک شدن بود ، خیره شدند!
همان لحظه - خانه ی گانت ها
دابی و کریچر در حال از این پهلو به اون پهلو کردن آیلین و الادورا بودند که خدای ناکرده زخم بستری چیزی نگیرند.
- واکر من دارم میرم محژر خواهر خرژو خانو عقد کنم به باژی نمیرسم. شما بدون من ادامه بدین من بهتون ایمان دارم.
مورف گرد و غبار روی کت و شلوار پدر پدربزرگش رو که به تنش زار میزد تکاند و با صدای پاقِ خفیفی غیب شد.
- الان که فکرشو میکنم میبینم اصن حـــــــال ندارم پا شم این همه راهو آپارات کنم تا ورزشگاه. مگه این که باد بیاد دربست تا اونجا ببرتم!
هووو هوووو
این صدای گریه ی پروف نبود! این صدای باد بود که ناگهان از ناکجا آباد ظاهر شده بود و شدید و شدیدتر میشد. دیوید که باد کلاه گیسِ موهای طلاییش رو کنده بود و برده بود (
) با واکرش روی هوای شناور شد. باد به شدت به پنجره کوبید ، شیشه اش رو شکست و دیوید با سرعت زیادی از پنجره به بیرون و دل سیاهی شب پرتاب شد!
همچنان که آهنگ تیتراژ فیلم بربادرفته پخش میشد باد الادورا ، دابی و کریچر رو هم با خودش برد! برانکارد آیلین به در ورودی گیر کرده بود و آیلین به طرز شگفت آوری ازش جدا نمیشد ( اصلنم شگفت آور نیس! بس که از جاش تکون نخورده بود داشت با برانکارده یکی میشد دیگه! )
باد کم کم فروکش کرد.
دوربین به هم ریختگی ها و شکستگی ها و خسارات ناشی از طوفان رو نشون میده و به توده ای از وسایل میرسه که بالا و پایین میشن.. توده ی مرموز ناگهان عطسه ی رعدآسایی میکنه و هیکل هاگرید از زیر وسایل پدیدار میشه.
صدای "کروشیو ای باد لعنتی" ِ آیلین خانه ی نیمه ویران رو به لزره درمیاره.
همان لحظه - کیلومتر ۲ جاده برره
- خب همتون هستین؟ یوآن شلوار کُردی رو آوردی؟
اعضای تیم دو نصفه جارو همگی رو به جاده انگشت شست خود را بلند کرده بودند و هر ماشینی که رد میشد با هم فریاد میزدند "ورزشگاه غولای غار نشین"!
سایه ای از دور نمایان شد..
-سیاهی کیستی؟!
- نکنه پروفه؟ پرووف!
- نه باو شبیه معلماس ولی پروف نیس.
- لوپینه؟
-هااا اییی خیلی شبیه معلم پرورشی ما بیده. هاا!
شخص مرموز نزدیک و نزدیک تر شد و بلاخره رخ نمایید!
- عع سوآرز بلاخره این سیاوش قمیشیو تف کردی؟! (یادمون رفت بازی قبل سوژه ش کنیم گفتیم جبران شه
)
مینی بوس گوجه ای رنگی جلوی پای بچه ها ترمز زد. صدای آهنگ " اگه یه روووزی نووووووم تو ، تو گوش من صداااا کنه.." از داخل مینی بوس به گوش میرسید.
در باز شد..
- بپرین بالا وقت تنگه!