هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱:۵۰ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#1
رودولف زیر نور کم سو مانیتور دارم تایپ میکنم کیبردمم خرابه!
خب چی میخواستم بپرسم؟

1. چرا اصرار داری بوقی ترین خصوصیات اخلاقیتو به مردم نشون بدی با وجود اینکه خیلی خصوصیتای خوبی هم داری که تو این دور و زمونه کسی نداره؟ ( الآن واسه ام تیپ خودشیفته بازی دربیار قمه ات رو از پهنا فرو کنم تو حلقت! قشنگ جواب بده!)
2. ارزشای زندگیتو بگو واسم. مثلا بگی صداقت واسم یه ارزشه و لبه ی تیغم رو گردنم باشه بازم ازش دست نمیکشم.
3. هافلپاف و اسلیترین رو جدا جدا توصیف کن. دوست داری همش بمونی اسلی؟
4. بهترین دوستت تو سایت :دی
5. چه حسیه با وجود ورزشکار بودن بیای معتاد نت بشی و دچار بیماری الگشادیسم بشی؟
6. اگه مجبور بودی یه حیوان باشی کدوم دوست داشتی باشی؟ خزنده؟ پرنده؟ زاغ؟ کبوتر؟ اسب؟ماهی؟ چی؟
7. فرض کن بتونی این زندگیت رو کلا ول کنی و از صفر شروع کنی و یه زندگی نو یه جای جدید داشته باشی. کجا میری؟ چیکار میکنی؟ چه جور زندگی دوست داری داشته باشی؟
8. قشنگ راجع به راه های کنار اومدن با شخصیت های نارسیست واسم بگو :دی

پ.ن. راجع به بسته شدن آنتی ساحریال و سی بی سی کوچیکترین چیزی که بگی جفت پا میپرم تو غذات!


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۴
#2
توجه توجه توجه توجه!

طبق محتوای این پست وینکی جن مفلوک، مایه ی سرافکندگی همه ی بانوان، اینجانب مرده میباشم.
زین سبب برای به عهده گرفتن مسئولین این سازمان به یک شیر ساحره نیازمندیم.
خواهشا در صورتی که داوطلب هستین، به اینجانب پیام شخصی زده و اعلام کنین.
تا روز 1/21 جمعه مهلت دارین.

پ.ن. از تک تک ساحره ها و جادوگرهای در پوستین ساحره ها و ساحره های در پوستین جادوگر عذرخواهی میکنم به خاطر این بی مسئولیتیم در قبال سازمان. واقعا شرمنده ام و امیدوارم ببخشین.
مشکلات درسی و کار و زندگی و اینا ( من مارمولک پیری هستم ) نمیذاره بیشتر به فعالیت تو سایت بپردازم. امیدوارم بازم افتخار بودن کنار شما رو داشته باشم.

پ.ن. 2 انتقام منو از وینکی بگیرین!


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۹ ۲۲:۲۸:۰۶

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ سه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۴
#3
اهممم اهمممم!
واقعا چه مسئول بی کفایتی داره اینجا، شرم آوره!
خب کوچکترین نظری ندارم مسئول اینجا کی هست ( )، ولی از طرفش از همگی عذر خواهی میکنم و من از این به بعد(!) به امور مربوط به سازمان رسیدگی میکنم.

ریتامبیز!
وات د هل آر یو ثینکین ابوت هان؟ سی بی سی؟ بعد شعار "باشد که وزارت نباشد" میدی واس من؟ میدونی سی بی سی زیر نظر وزارت کار میکنه سبز فسفری؟
ولی خب....
نقل قول:

دیدیم این مرد های ایفا، به خصوص مجرد هاشون، نیاز دارن به کمی ادب و نزاکت یاد گرفتن و اینکه چطور باید با یک بانوی متشخص رفتار کنند..

نقل قول:

از همون بچگی دست بزن خوبی داشتم.. کمربند بَدَک نیست!


از این گفته هاتون میشه نتیجه گرفت که میتونین در راستای رسیدن به اهدافمون کمک بزرگی باشین.
حالا با ارفاق و در صورت فرودآوردن سر تسلیم مقابل وزارت تایید شد.


پروفسور مک گونگال عزیز!
از هر کلمتون ( بولدتون) این طور به نظر میرسه که کاملا به اهداف و آرمان های این سازمان آگاه هستین.
بدون شک تایید شد!


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۸ ۲۰:۱۳:۴۰

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۰۵ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
#4
بعد از اطلاع رسانی مخرّب هکتور، چرا که در اون لحظه مرلین در حال نازل کردن بلاهای طبیعی به نقاطی از سرزمین های ناشکر و فاسد و کفار و منافق و هرچی صفت بد هست که از کتاب های علومات الهی استخراج میشه، بود.

هکتور دستش رو مقابل گونه ی راست لرد نگه داشته بود و گونه ی چپشو با ملایمت فوت میکرد.
- ارباب! پوووف پوووف! اطلاع رسانی کردم. دو دقیقه دیگه میرسن. پووف!
-هک! نفست گرمه، ما نسیم ملایم خواستیم. نسیم خنکه!

هک برای لحظه ای دست از تلاش نکشید. یک دستش را مقابل گونه ی راست لرد نگه داشتو و با دست دیگرش گونه ی چپش رو باد میزد.
همین طور که در پارک قدم میزدن، هک مقابل لرد عقب عقب میرفت و همچنان در پی تنظیم آب و هوا با علایق اربابش بود. اون علاوه بر مرگ، به مقام معظم پاچه خواری نیز نایل شده بود. اما هیچ وقت در این امر تنها نبود. مرگخوارهای زیادی بودن که برای نزدیک کردن خودشون به لرد، و برداشتن دیگر مرگخوارها از سر راهشون دست به هر کاری میزدن...

ولی ناگهان همه ی مرگخوارها به جز دو نفرشون مردن و آن دو نفر الی الابد به شر و بدبختی زیر سایه ی اربابشون زندگی کردن.
( سیوروس: آشا؟
آشا: بله برادر؟
سیوروس: منو!
آشا: چی؟ چی شده؟
سیوروس، همه ی مرگخوارا رو حذف شناسه کردی، بده من اون منو رو.
آشا: کدوم منو؟ حذف شناسه؟ همکارای دوست داشتنیم ... آدم یه همچین خبر بدی رو یهویی میگه؟ ... نه برادر زشته بهت یاد ندادن دست تو جیب کسی نکنی؟ عه؟ منو تو جیبمه! اصلا حواسم نبود. )

با یک دکمه همه ی مرگخوار ها به حیات برمیگردن.


خونه ی ریدل

لرد با تمام ابهتش سر میز نشسته بود و مرگخوارا هم اطراف میز. نجینی هم که همینجوری رو میز میخزید و زهرچشم میگرفت از ملت.
- ما از سفیدا متنفریم! دو پیامبر داریم اون بالا، یه وزیر داریم، تعدادی مدیر پخش و پلا کردیم، یه دو جین هم ناظر داریم این انجمن اون انجمن ... ولی حدس بزنین مرگخوارامون به چه دردی میخورن؟
- تولید و عرضه ی چیژ به بازار های خاورمیانه؟
- تولید و عرضه ی معجون های تقلبی به بازار های داخلی و صادرات به خاورمیانه؟
- بنده در سال پایانی تحصیلات هاگوارتز مانند همیشه تمرکزم را بر روی دروس عمومی و اختصاصی گذاشتم و توانستم در رشته ی کتابداری دانشگاه دولتی لندن،در رشته ی کتابداری با گرایش کتابداری عمومی پذیرفته شوم.
- ارسال بلا های طبیعی و کنترل جمعیت زمین و تند کردن آتش جهنم و ساختن مسکن مهر در طبقه های خالی از سکنه ی بهشت؟

تا حالا باید مرگخوارا منظورشو میفهمیدن. چرا نمیفهمیدن؟
- نجینی شام! .. نجینی شام! .. نجینی دخترم شام!
نجینی یواش یواش خزید و به صندلی لرد نزدیک شد و کاغذ مچاله شده ای رو جلوش تخ کرد.
نهایت بی ادبی!
هکتور کاغذ را باز کرد. لرد نگاهی به محتوای کاغذ انداخت.
رژیم غذایی دید دخترش برای داشتن اندام متناسب، فاقد گوشت مرگخوار بود.
نامیدی مجددی از طرف یارانش.
به سختی کظم غیظ کرد و یک بار دیگر خواسته اش رو این بار برای جمیع مرگخوارا بازگو کرد.
- ما گفتیم از سفیددا متنفریم ولی با وجود اینکه تمام مرگخوارامون در سرتاسر این کشور پخش و پلا شدن، بازم به هرجا که قدم میذاریم مجبوریم چهره ی منحوس و صدای نکره ی این موجودات سفید رو تحمل کنیم. از این به بعد نباید این طور باشه، دیگه هیچ سفیدی رو در هیچ یک از اماکن عمومی نمیخوایم ببینیم. زیر سایه ی ارباب، ارباب را خوشنود کنین.


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۷ ۱۳:۴۹:۲۶

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
#5
نتایج ترین های سالانه ی تالار اسلیترین


بهترین نویسنده اسلیترین: لرد ولدمورت
فعالترین عضو اسلیترین: رودولف لسترنج
بهترین تازه وارد: ایرما پینس

بااجازتون چون این دوره لیگ داشتیم، جهت تقدیر از زحمات بازیکنایی که تو گروه اسلیترین هستن، تصمیم گرفتیم رنکی تقدیم بهترین بازیکنشون که با رای گیری انتخاب کردیم، کنیم اگه میشه! بشه دیگه!
بهترین بازیکن کوییدیچ: سیوروس اسنیپ


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
#6
تنبل های وزارتی vs تراختور سازی

پست سوم


----------------

- به نظرتون آسیب رسوندن به آدمای روانی هم حرکت زشت و خبیثانه‌ایه که نهی شده و نباید انجامش داد؟

- صد در صد! شک نکن که خیلی بدتر از آزار یک فرد عاقل و بالغه.

- خوبه! پس می‌زنیمش! :pashmak:

و ملت مرگخوارِ چماق به دست حلقه‌ای که دور هکتور تشکیل داده بودن رو تنگ تر می کنن. اما هکتور همچنان عاجزانه فریاد میزنه.
- نههه با من این کارو نکنین! چرا حرفمو باور نمی کنین؟ اون یکیه من منو بست. هکتور بد!

و درست در لحظه ای که جماعت مرگخوار به دو قدمیش رسیده بودن و آماده برای نشونه گیری و ضربه زدن به هکتور بودن، توجه هکتور به عوامل پشت صحنه جلب میشه.
- دستم به دامنت داداش! تو مگه شاهد نبودی چطور دو نصف شدیم؟ نجاتم بدههه!

مرگخوارا کنجکاوانه دست از حرکت دادن تهدید آمیز چماق هاشون برمیدارن و به کسی که هکتور سعی داشت بهش اشاره کنه نگاهی میندازن.

فیلمبردار که از برگشتن ناگهانی سر این همه مرگخوار به سمتش شوکه شده بود، تته پته کنان میگه:
- چ چیزه. ر راست می میگه. خو خودم دیدمش ک که دو تیکه ش شد.

رودولف جلو میاد و قمه ش رو درست جلوی گردن فیلمبردار میگیره.
- از کجا معلوم تو هم با این مارمولک دستت تو یه کاسه نباشه؟ هان؟

آشا فریاد زنان خودشو به بالای شونه ی اسنیپ میرسونه.
- به من چه؟ چرا منو میندازی وسط؟

قبل از اینکه اسنیپ بخواد به دفاع از آشا بپردازه و حرکت تهدید آمیزی علیه رودولف بکنه، رودولف سریع میگه:
- با تو نبودم که آشا! هکتور و اینو میگم.

فیلمبردار که کاملا متوجه شده بود "این" منظورش خودشه، دستاشو به حالت انکار تو هوا تکون میده و جواب میده:
- نه نه باور کنین من اینو نمیشناسم. اصلا ذهن من تقدیم شما. میدمش شما بریزین تو قدح اندیشه ببینین چی شده. فقط منو نکشین. خواهش.

رودولف با تردید نگاهی به سایر مرگخوارا میندازه و وقتی بقیه با بالا انداختن شونه هاشون اظهار ندونستن میکنن تصمیم خودشو میگیره.
- باشه! خاطره تو بده ببینم. فقط وای به حالت اگه دروغ گفته...

بقیه جملات رودولف با ریخته شدن خاطره فیلمبردار تو قدح و رفتن مرگخوارا به درون خاطره و دستی که یقه رودولفو میگیره و اونو به داخل میکشه، نیمه کاره میمونه.

اندرون خاطره - فلش بکی از روزگار تیره و تاریک هکتور:

نقل قول:
- نه چیزی نمیشه مطمئنم...میخورمش!

هکتور بی درنگ لیوان معجون را سر کشید.بلافاصله پس از آنکه محتویات معجون را فرو داد احساس کرد کسی راه گلویش را بسته است.نفسش به شماره افتاده بود و دلش چنان پیچ و تاب میخورد که تصور می کرد هر لحظه ممکن است بالا بیاورد.کوشید به این وضعیت بی توجه باشد اما با ادامه این حالات سر خورد و روی زمین سرد و سنگی آزمایشگاهش سقوط کرد.چند ثانیه ای کف زمین دست و پا زد و عاقبت بی حرکت بر جا ماند.

پایان فلش بک و پرتاب شدن مرگخواران از خاطره به بیرون.

- اوا اینکه مرد!

هکتور که هنوز دست و پا بسته یه گوشه رها شده بود فریاد میزنه:
- نه من نمردم. فقط من از من جدا شد. کمک! هلپ!

فیلمبردار خاطره ش رو به درون ذهنش برمیگردونه و میگه:
- آره دو تا شدن. خودم دیدم. ولی فکر می کردیم یکیشون مرده، که نمرده گویا!

ملت مرگخوار با تعجب نگاهی به هم میندازن.
- خب یعنی الان دو تا هکتور داریم؟ یکیش کم بود که حالا باید دوتاشو تحمل کنیم؟ مرلینا این چه عذابی بود که برای ما نازل کردی؟ این چه سرنوشتی بود؟ چرااا؟

- خیله خب حالا نمیخواد زار بزنی.

اسنیپ اینو میگه و به سمت هکتوری که روی زمین افتاده میره و بالای سرش می ایسته. به نظرش داشتن دو هکتور تو ترکیب تیم میتونه ایده ی بسیار عالی ای باشه.
- یعنی الان ما دو تا هکتور عین هم داریم؟ اصلا چرا اون یکی تورو اینجا انداخت؟

هکتور که نور امیدی مشاهده میکنه و آزادیش رو تو دو قدمیش میبینه صادقانه جواب میده:
- نه این منِ خوبه ولی اون منِ بده. هکتور بد منو اینجا انداخت. ما یکی نیستم. من خیلی خوبم. من هکتور خوبی هسـ... واااای مرسی سیو. بیا بغلم!

بلافاصله بعد از باز شدن طناب های دست و پای هکتور، هکتور با هیجانی وصف ناپذیر از زمین بلند میشه و خودشو تو بغل اسنیپ میندازه.

حضار:
اسنیپ: جمع کن خودتو!

چند ساعت بعد، زمین های بایر اطراف خانه ریدل:

شش حلقه ی آهنی با قد و قامت حلقه های طلایی و درخشان زمین مسابقات کوییدیچ، در دو طرف زمینی زرد نصب شده بود که اثری از حاصلخیزی در اون دیده نمیشد.

چندین نیمکت کج و نه چندان راحت هم اطراف زمین به چشم میخورد تا زمان استراحت اعضای تیم به سمتش هجوم برده و قدری از خستگی خودشون کم کنن. بطری های آبی که مطمئنا زیر این آفتاب سوزان گرم شده بودن هم اینجا و اونجای زمین افتاده بودن.

همه ی این ها فکرهارو فقط سمت یک چیز می بره. زمین کوییدیچ، اما از نوع تمرینی!

- هوووی هکتور؟ حواست کجاست! داشتی بلاجرو مستقیم تو صورت من میفرستادی!!!

هکتور سریعا عذرخواهی میکنه و میاد دور بزنه تا دوباره بلاجرو پیدا کنه و ضربه ی دیگه ای بهش بزنه. اما این هکتوره خوب است به هر حال! بازی بلد نیست! چه کند؟ هکتور در اثر تغییر جهتی که به جاروش میده کنترل خودشو از دست میده و به زمین سقوط میکنه! اما خوشبختانه اونقدر فاصله ش با زمین کم هست که آسیبی متوجهش نشه.

- این ناامید کننده س! این هیچی بلد نیست.

- ولش کن آیلین. میخواستیم دو تا هکتور تو زمین داشته باشیم و از این برتری استفاده کنیم که با این اوضاع فک کنم باید دور این یکی هکتورو خط بکشیم و به همون یکی رضایت بدیم. بذار اون یکی هکتور بیاد، اونوقت تمرینای معمولیمونو از سر میگیریم و از شر این بی عرضه خلاص میشیم.

آیلین با افسوس نگاهشو از هکتور نقش بر زمین شده برمی داره و توجهشو به بازی خودش معطوف میکنه.
- بگیرش آیلین!

آیلین با سرعت تغییر جهتی به جاروش میده و در حالی که دستاشو دراز کرده کوافلو میگیره. با یک حرکت زیگزاگی دو بلاجری که مستقیم به سمتش میان رو جا میذاره و بدون اینکه بیش از این وقتی تلف کنه کوافلو سریعا به سیریوس پاس میده و خودش به سمت آشا برمیگرده.
- حواست کجاس؟ همین الان نزدیک بود با دو تا بلاجر نابود شم!

آشا که شدیدا احساس خستگی میکنه ناله کنان میگه:
- چی کار کنم؟ این هکتور هیچی حالیش نیست. دست تنها سخته به مرلین.

سیریوس که کوافل پرتاب شده توسط آیلین رو گرفته بود، به سمت حلقه ها و جایی که مالسیبر ایستاده شیرجه میره و لحظه ای که مالسیبر برای گرفتن کوافل احتمالی ای که سیریوس قراره به درون حلقه وسط بندازه به جلو حرکت میکنه، سیریوس به جای گل زدن پاس بلندی به سیوروس میـ...
- عه اسنیپ؟ کجا رفتی تو؟

با بلند شدن صدای پایی که از دور به گوش میرسید و هر لحظه بلند تر میشد، اسنیپ به زمین فرود میاد تا خبرای خوش حاصل از یافت شدن هکتور بد رو دریافت کنه.
- چی شد آرسینوس؟ بگو که پیداش کردی!

آرسینوس که در اثر دویدن نفسش بالا نمیومد، بریده بریده جواب میده:
- نبود... هرجارو که بگی گشتم. حتی سوراخ سمبه ها و مکانایی که حدس میزدم باشه رو هم دیدم... ولی نبود که نبود! انگار آب شده رفته تو زمین!

همون موقع هکتور خوب که نسبت به پیدا شدن نیمه ی دیگه ش کنجکاو شده بود فریاد زنان به سمتشون میاد. اما هنوز یک قدم برنداشته که پاش لا پاش گیر میکنه و پخش زمین میشه.

آرسینوس بعد از مشاهده ی این صحنه ادامه میده:
- آ فک کنم باید با همین چلمن به مسابقه برین.

و آوار بر روی سر اسنیپ خراب میشه.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای نقش سال
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳
#7
سیوروس اسنیپ!
چون داداشمه! مشکلی دارین؟
اوکی! خب امیدوارم همه به اندازه من قبول داشته باشن که قلم خیلی خیلی قوی ای داره! اگه هم قبول ندارین مهم نی!
همون جواب اولو بخونین!


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳
#8
رودولف لسترنج!
رول نویسیش خیلی خیلی خوبه! اگه بخوام با بقیه تازه واردا مقایسه کنم و ببینم کدوم پیشرفت بیشتری داشتن.
شخصیتشو عالی جا انداخته جوری که تا حالا به نظرم هیشکی تو سایت نتونسته اینجوری جا بندازه!
واسه اولین بار شک ندارم موقع رای دادن و با اطمینان رای میدم!


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳
#9
مرد کیفی! ( بگمن)


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳
#10
مادمازل دلاکور! چه سعادتی!
باعث افتخار ماست که به ما بپیوندین. باشین تا در کنار هم حق ضایع شدمون رو پس بگیریم.
خوش اومدین!



لیدیز اند جنتلمنز!
ابتدا یه تشکر به بانو روونا بدهکارم که با وجود مشکلی که داشتن, تمام تلاششون رو برای سازمان و آرمان ها و اهداف هاش انجام دادن.
بانو روونا راونکلاو
البته از طرف تمام ساحره ها از ایشون تشکر میکنم و بله ....
تونستیم پوزه ی دشمن رو به خاک بمالیم. باشد که نباشند کسانی که واسه ساحره ها شاخ و شونه بکشن.
البته این پیروزی به موفقیت و پیروزی قطعی ما نیست ... بلکه تازه مبارزه ها شروع شده و در کنار هم امیدوارم به موفقیت های بیشتری در مبارزات علیه اشخاص و سازمان هایی که به توانایی های ما رو دست کم میگیرن و شک دارن, برسیم.

به زودی ماموریت جدیدی خواهیم داشت, از الآن میتونین بدنتون رو گرم کنین.
و عضوگیری نیز همچنان ادامه دارد.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.