اتحاد زرد و قرمز:گویینگ مری! vs مرلینگاه سازی:wc
روبروی مرلینگاه سازی!همه جا امن و امان بود.. ساکت ساکت! مگر مردم حرف میزدند؟ اصلا یک سکوتی حاکم بود که نگو..بریم سر اصل مطلب. مردم زیادی جلوی درب کارگاه با سلاح های سردی نظیر ملاقه،چماق،دسته تبر،دسته بیل و دست کلنگ جمع شده بودند و منتظر بودند تا دوشیزه جوان و دوست پس..(در این هنگام کفگیری به پس کله ی راوی برخورد میکند و صدایی از درون مه فریاد میکشد:خجالت بکش ..این کلمات بدآموزی داره!به این ترتیب راوی دوباره ادامه میدهد.)
منتظر بودند تا دوشیزه جوان و جناب آقایی که کنارش ایستاده بودفراخوان آپارات به سوی استادیوم آزادی را بدهند.
افرادی که کار و زندگی نداشتند یکصدا میگفتند:مرلین حیا کن ،هاگزمیدو رها کن! همین لحظه صدای دلنشینی دستور داد:
-همه به سمت استادیوم آزادی!
رختکن گویینگ مری!
یک فروند مو نارنجی از آن پشت با چشمانی ورقلمبیده و صدای کُلفَتش داد زد:
-کسی فهمید؟
لارتن موهای نارنجی اش را خاراند و با همان چشمان قلمبیده(:hyp:) به چشمان از کاسه درآمده ی هم تیمی هایش نگاه کرد که به صفحه ای که در دست دورا بود زل زده بودند.صفحه از این قرار بود:
ناگهان درحالی که همه در کف نقاشی دورا بودند به سکوت مطلق فرو رفتند و ناگهان...
-دورا من کجام اون شکلیه؟
یک مو قرمز از آن طرف با صدای نازک گولمنگولی اش داد زد و گفت:
-من کچلم؟آخه من از شما میپرسم من کچلم؟!
یکی از حمله ها داد زد:
-کدوم دروازه حریفه؟
آن که یکی از چهار برادر بود با صدایی پر از تعجب بازم گفت:
-چندسال کلاس نقاشی رفتی؟
یک پاتر هم همچون یه بابایی که از همه طلبکار می باشد داد بزد:
-پس من کوشم؟
کلا بگویم همه ی کوییدیچ جویان بعد از این همه ور ور کردن ساکتدیدند و با نگاهی متعجب آمیزانه به دورا جان نگریستند! دورا که نسبت به برد این تیم کاملا ناامید شده بود سرش را چرخاند و با نگاهی ملتمسانه دنبال کسی گشت که اینطور به او نگاه نکند.اما جوابش فقط نگاه هایی بود که هر دقیقه متعجب تر میشدند.دورا تخته شاستی اش را به گوشه ای پرتاب کرد و با عصبانیت فریاد زد:
-درسته که متوجه تآکنیک تصویری نشدید ولی متوجه حرفام که شدید،هوم؟آلبوس سریع بیا توضیح بده که چی گفتم!
آلبوس کمی به اطرافش نگاه کرد و با لبخندی زورکی به دورا گفت:
-چی گفتی؟
دورا که عصبانیتش دو درصد سعود کرده بود گفت:
-گفتم بیا توضیح بده!
این آقای اعجوبه هم دستی به سر خود کشید و یک ابرو به هوا داده، یه ابرو سقوط داده گفت:
-چی؟
دورا که ده درصد بیشتر از آن دو درصد اعصابش خورد شده بود گفت:
-بیا بگو چی گفتم!
آقای اعجوبه لبانش را به هم فشرد و با صدایی مانند بلو (شخصیت کارتونی دنیای مشنگی در انیمیشن ریو! مطمئنم چون جادوگر و ساحره اید هیچی از این چیزای مشنگی نفهمیدین..) گفت:
-کی؟
دورا خودش را داشت میکشت:
-همین الان!
آلبوس از خجالت به حالت خمیده در آمد و گفت:
-کجا؟
دورا که صبرش ریخته بود زمین با فریاد بلندتری دستور داد:
-واقعا که آلبوس!اصن میدونین چی...
-از دوحالت خارج نیست یا می بازیم یا خیلی بد میبازیم!
گودریگ چشمانش را در حدقه چرخاند و با آهی از اعماق قلبش گفـت:
-چه تفاهمی.
باری از این بحث ها فاصله گرفته بود و روبه روی آیینه قدی موجود در رختکن ایستاده و به موهای طلایی اش ژل میمالید و از چهره جذابش لذت میبرد.آلبوس که شکار لحظه ها کرده بود با نیشخند به باری گفت:
-انقدر ژل نزن شبیه اون دروازه بان مشنگه میشی.:lol2:
لارتن هم سرش را به سمت سوژه چرخاند و درحالی که تجدید خاطره میکرد به باری گفت:
-بعد مجبور میشیم تو تهران بزاریمت و بریم...میدونی که منظورم چیه؟اونوقت کی رو بزاریم تو ...
مکثی کرد و ادامه داد:
-دروازه.
رز از لارتن به در و از در به لارتن نگاهی انداخت و با ابروانی درهم رفته گفت:
-کی گفته در وازه؟تسترال گیر اوردی؟
گویینگ مریون:
گودریگ که از این مسخره بازی های بچگانه و حال بهم زدن در آستانه بالا آوردن بود سری تکان داد و گفت:
-میشه تمومش کنید؟تا چند دقیقه دیگه بازی شروع میشه و ما اینجا نشستیم و مثل تسترال هنگ کرده بهم زل زدیم!
گویینگ مریون که کاری غیر زل زدن و سر تکان دادن های بیخودی بلد نبودند بازهم بهم نگاه کردند و دوباره سر تکان دادند.دورا به ساعتش چشم دوخت و شماره معکوس را سر داد:
-ده...نه...هشت...هفت...شش...پنج...چهار...سه...دو...یک!
و با اعلام شروع مسابقه بازیکنان هر تیم به میدان رفتند.ورزشگاه از صدای تماشاگران میلرزید.طرفداران گویینگ مری یکصدا میگفتند((گویینگ چیکارش میکنه؟مری سولاخش میکنه!)).با شنیدن این شعار هر کدام از اعضای تیم گویینگ مری با خودشان فکر کردند که چه هواداران دلخوشی دارند. ناگهان صدایی که بسیار شبیه صدای یک آدم دله دزد قدیمی و پروفسور جدید بود با شادمانی گفت:
-کاپیتان ها بهم دست بدید!
ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۷ ۱۵:۳۸:۰۷