هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هرمیون-گرنجر)



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳
#1
بسم مرلین!!!
ارباب(البته شما که هنوز مارو به مرگخواری نپذیرفتی!ولی ما شما رو به اربابی خیلی وقته پذیرفتیم!!!)
لطف میکنیداین رو نقد بفرمایید؟!



پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳
#2
-فیسسسسسسس!!!فیس فیس!هیس هیس هیس هیس!!!(ترجمه:و اینجا چه اتفاقی داره می افته؟!)
رنگ از روی لن پرید:
-بله پرنسس؟!
-هیس فیسسسسسس!!!فیس فیس!هیس هیس هیس هیس!!!(ترجمه:گفتم اینجا چه اتفاقی داره می افته؟!)
رز در مانده به نجینی خیره شد.نگاه لن هم بین رز و نجینی در گردش بود.اندکی بعد صدای مرددش را از حنجره آزاد ساخت:
-رز!به نظرت...به نظرت پرنسس چه می فرمایند؟!
چشمان کهربایی نجینی از خشم درخشید!نه رز و نه لن؛رنگ بر رخسار نداشتند.
-هیسسسسسسس!فیس هیس!!!(ترجمه:جمله فوق العاده پیچیده بود به دلیل عدم تسلط کامل نویسنده به زبان مارها،این بخش بدون ترجمه می ماند!!!)
رز با چشمانی سرخ به لن نگریست.نی نی چشمانش مرتعش بود:
-حالا...چ...چه جوری بفهمیم بانو چی می فرمایند؟!
لن نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت:
-تنها مار زبان اینجا کیه؛رز؟!
رز با ترس زمزمه کرد:
-ل...لرد سیاه!!!
بعد هم با نگرانی ادامه داد:
-و...ولی ما نمیتونیم ایشون رو به زحمت بندازیم...خب...در واقع...اگر ای...ایشون صدای ما رو شنیده باشن چی،لن؟!
-پس باید چیکار کنیم؟!اگر...تغییر شکل بِدَن چطور؟!
لن این جمله را با صدایی بی جان زمزمه کرد.
-پس...شرمنده بانو!ولی...باید...یعنی نباید ب...بذاریم ایشون تغییر شکل بدن...ی...یا با لرد ملاقات داشته باشن!وگرنه...
رز پس از گفتن این جمله به خود لرزید.گویی عصبانیت لرد را در برابر چشمان خود مجسم ساخته بود.
-و چه راهی برای اینکار وجود داره،رز؟!
نجینی تهدید آمیز هیس هیس کرد...



پاسخ به: اگه بخواین از پارک هری پاتر یه چیز بخرین اون چیه؟
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ جمعه ۴ مهر ۱۳۹۳
#3
نقل قول:

333 نوشته:
هرچی که به هری پاتر مربوط بشه



وااااااااااااااااای!چه جالب!والا بخدا!انگار داره میره ارم!دوست گرام داری میری پارک هری پاتر یعنی همه چیزش به هری پاتر مربوطه!!!بعد تورو آمریکا ندزده با این مخت!والا بقرعان!(اندکی جنبه)



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ جمعه ۴ مهر ۱۳۹۳
#4
بسم مرلین!

آقا من انتقاد دارم!نه از اون انتقادا!انتقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد دارم!
چرا به بلیت ها اینقدر دیر رسیدگی میشه؟!خوبه شخصیت مورد نظر رو بگیرن ملــــــــت؟!خوبه عایا؟!خب مگه مدیر روزی یه بار نمی یاد سایت؟!پس چرا اینقدر دیر؟!سریع تر لدفن!!!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
#5
اگر میشه پستپست 35 افسانه ولدمورت
رو هم نقد فرمایید!با تچکر!!!



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۵۶ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
#6
نام:ویرجینیا
نام خانوادگی:ویزلی
گروه:گریفیندور
چوب دستی:چوب صنوبر با مغذیِ ریسه قلب اژدها
شغل:کنسول
خصوصیات ظاهری: ،قدبلند و باریک اندام،پوستی سفید که با موهای قرمزش تضاد زیبایی بوجود آورده است.چشمان آبی و گیرا،لب و بینی متناسب؛چهره ی زیبای او را شامل میشوند.
ویرجینیا ویزلی،کوچکترین عضو خانواده پر جمعیت ویزلی هاست.او هم مانند هر ساحره جوانی در سن 11 سالگی به هاگوارتز وارد شد.برادر بزرگترش،رونالد ویزلی؛دوست صمیمی و بسیار نزدیک هری پاتر مشهور بود و به همین علت برخورد های جینی و هری،به هاگوارتز محدود نمیشد.این رفت و آمد های پایدار و صد البته ماجراجویی ها؛باعث ایجاد علاقه ی خفیفی از سوی جینی نسبت به هری پاتر شد.در تمام سال هایی که او برای هری پاتر مشهور"مرئیِ مامرئی"بود؛هرمایونی گرنجر را برای گوش دادن به دردل های خود برگزیده بود.در سال دوم؛جینی که از سوی هری پاتر به طور ناخواسته تحقیر شده بود،دفترچه خاطرات تام ریدل را می یابد و چنان احساس صمیمیتی بین او و دفترچه پایدار میشود،که جان پیچ موفق به تسخیر روح جینی شده؛و او را به قتل های مختلفی اجبار میکند.پس از آن اتفاق وحشتناک که بازهم به دست هری پاتر مشهور رفع و رجوع شد،شباهنگام به جینی حمله های عصبی دست میدهد.
علاقه جینی به هری پاتر تا سال های آخر تحصیل هری در هاگواتز یک طرفه بود.او نیز پس از مدتها انتظار،به توصیه هرمایونی گرنجر-ساحره با ماگل زاده ای که در ضلع سوم مثلث هری و رون قرار داشت-عمل کرده،سعی میکند خودش باشد.ویرجینیا ویزلی،دختری با اعتماد به نفس پایین شناخته می شد.اما پس از مطرح ساختن در خواست دوستی از سوی هری پاتر مشهور،عزت نفس خود را بازیافت.وی و هری جیمز پاتر،پس از اتمام تحصیلات در هاگوارتز با یکدیگر ازدواج کردند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نام های:
-آلبوس سوروس پاتر
-جیمز سیریوس پاتر
-لیلی لونا پاتر
شد.
وی پس از راهی کردن هر سه فرزند به سوی هاگواتز،زندگی جدیدی را در پیش گرفت.او سیاستمدار بسیار موفقی شد.



پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
#7
چند لحظه بعد پرنسسشون(!)به همراه یکی از مرگخواران منفعلِ بی نام و نشان در حالی که نجینی پونه به سر را از تاج سرش پایین میگذاشت؛بوسه ای بر نزدیکی پای لرد نشاند.
نجینی هیس هیس میکرد.چهره لرد در هم پیچید:
-کدوم مرگخوار احمقی این پونه ها ر...
با یاد آوری موضوعی سخنانش را بلعید.به طور بسیـــــــــــــــــــــار طبیعی صدایش را صاف کرد و محض آرام ساختن جو کروشیویی رها کرد.هیس هیس نجینی شدت گرفت.لرد با خشم رو به مرلین کرد:
-سریع یه آیه ای،چیزی!میخواهیم هیچ کروشیویی به پرنسسمان بر خورد نکند.
همان طور که مرلین مشغول نازل کردن آیه بود،لرد رو به مابقی مرگخواران منفعل و غیر منفعل کرد:
-بیرون!
و بازهم محض تظیم شرایط جوی(!)چند کروشیو ی بی هدف رها ساخت!
ملت مرگخوار که صحنه را ترک کردند؛لرد رو به نجینی کرد:
-دخترمان!تغییر شکل بده!
نجینی هم با هیس هیسی رضایت آمیز تغییر شکل داد.با ناز مژه ای به هم زد.ولدمورت با بینی چین خورده،گفت:
-چطوریم دخترمان؟لباس شایسته ماست؟!
نجینی اخم شیرینی کرد:
-هیچ لباسی شایسته بابایی من نیست!
ولدمورت بادی به غبغب انداخت:
-حق با پرنسس ماست!خب؟!
-معلومه که نه!
اخم های لرد در هم شد:
-نه؟!؟!
نجینی که کمی از این پدر مهار نشدنی ترسیده بود؛گفت:
-من میگم یه لباس خاص...شاید یه لباس عجیب...یه لباسی که...
لرد چشمهایش را ریز کرد:
-منظورت چیه،نجینیِ ما؟



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳
#8
تق تق تق...یا مرلین!با اجازه!دارم میام تو عا!!


اقا منو این نجینی بشدت با هم نزدیک میباشیم و به دلایلی بسی خانوادگی(بماند!)بنده چند روز به اینترنت دسترسی نداشته م!بنابراین بخشی از کارهای منو ایشون با تبلتشون می انجامید!چهار روز دیگه تهمت مولتی اکانتی نزنید به ملـــــــــــــــــــــــــــــــت!



پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳
#9
تدی به چهره ویولت خیره شده بود.
-لعنتی!
ویولت با تعجب به او نگاه کرد:
-چی گفتی،تد؟
تدی سرش را بزیر انداخت:
-اونجوری به من نگاه نکن!
-چرا؟
تدی دستپاچه گفت:
-باید...ب...باید بریم!ممکنه برسه!
-تدی!!!!
تدی سرش را بلند کرد.چرا هیچگاه زیبایی ویولت را درک نکرده بود؟سرش را جلو برد.


برای مشاهده ادامه مطلب به اینجا مراجعه کنید:



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳
#10
اگه میشه زحمت اینم بکشید:

پست 27 افسانه ولدمورت







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.