هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۳
#1
نام شخصيت انتخابي: ماریتا اجکامب

گروه : ریونکلاو

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:
دختری با موهای قرمز فرفری؛ بعد از خیانت به ارتش دامبلدور، کلمه ی (SNEAK) به روی پیشانیش حک شده بود که بعد از مدتی پاک شد اما جای آن زخم هایی بر جای ماند.

زمانی که چو به خاطر مرگ سدریک از نظر روحی داغون شده بود، ماریتا تنها کس از میان خیل دوستان چو بود که باهاش موند و تنهاش نذاشت.

چوبدستی: از چوب یاس کبود،ازجنس موی تک شاخ،27سانتی متر

پاترونوس:سنجاب

جارو: نیمبوس 2001

معرفی کوتاه:
ماریتا اجکامب دوست صمیمی چو چانگ است که به اصرار چو به ارتش دامبلدور پیوست اما برای این که از خشم آمبریج نسبت به خانواده اش میترسید، به ارتش دامبلدور خیانت کرده و اطلاعات مخفی ارتش دامبلدور رو به آمبریج داد.

مادر ماریتا، خانم اجکامب، فرد مسئول مراقبت از ورود و خروجِ هاگوارتز به وسیله گرد فلو بود، در کتاب هری پاتر و محفل ققنوس، از طرفداران کورنلیوس فاج بود.


تایید شد! به ایفای نقش خوش اومدی دوشیزه اجکامب!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۶ ۱۵:۱۸:۰۹

زانو نمیزنم.حتی اگر آسمان کوتاه تر از قد من باشد.


پاسخ به: قوی ترین مرگ خوار کیه؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۳
#2
اول و اول اسنیپ،دلایل زیادیم هست.
اگه اسنیپ رو مرگخوار حساب نکنیم بلاتریکس،ضربه بدی به هری زد.


زانو نمیزنم.حتی اگر آسمان کوتاه تر از قد من باشد.


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۹:۰۷ سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۳
#3
سلام،
بالاخره منم اومدم.

خیلی باهوش،شیطون،مرموز،موقع عصبانیت فوق العاده وحشتناک،تاحدودی جوانمرد،شجاع،سخت گیر،عاشق هیجان،گاهی جدی

کمی تاحدودی اگه میشه تاجایی که امکان داره هافلپاف نباشه لطفا!


زانو نمیزنم.حتی اگر آسمان کوتاه تر از قد من باشد.


پاسخ به: اگه یهو یه لولوخرخره جلوت ظاهر بشه ،چه شکلی میشه؟
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳
#4
شکل یه دیوانه ساز


زانو نمیزنم.حتی اگر آسمان کوتاه تر از قد من باشد.


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳
#5
همه جا تاریک بود.
تاچشم کار میکرد تاریکی و تاریکی.
تااینکه نور روی تمام صورتش رو پر کرد.
هری:من کجام؟توکی هستی؟چرا منو به صندلی بستی؟!
وهیچ.
صدایی به گوش نمی خورد.
تنهای تنها و بسته شده روی صندلی.
تااینکه صدایی باآرامشی خاص و پیروز مندانه جواب داد:بلاخره بدستت آوردم هری جیمز پاتر!
اون لرد ولدومورت بود که با هری صحبت می کرد.
- تو...چطور تونستی؟من توهاگوارتز بودم.
- وبعد دوست عزیزم تو رو بیهوش کرد و به راحتی به اینجا آورد.با تو نقشه م کامل میشه هری.میفهمی که چی میگم.
هری کمی ترسیده بود و باتردید پرسید:دو..دوستت؟
- میتونی بیای تو
اون شخص وارد سالن تاریک شد.
سالنی که فقط بانور چوبدتی ولدومورت کمی روشنایی به خود گرفته بود.
صورتی که باجدیت و خشکی همیشگی به هری نزدیک میشد تقریبا مشخص بود.
اون اسنیپ بود
اسنیپ:دیگه تموم شد پاتر!
- حدس میزدم.توچیکار کردی لعنتی؟
######
یه لگد محکم به صندلی هری خورد و باعث شد هری به خودش بیاد.
- شما راجع به من چی فکر میکنید آقای پاتر؟
وبعد اسنیپ باخشم به هری نزدیک شد و ادامه داد:من سرکلاس ذهن بچه ها رو میخونم پاتر.تمرکز کن وگرنه به یه راسوی کثیف تبدیلت میکنم...
__________________________________________

این دفعه که دیگه زیاد بد نبود؟
درسته؟


همونطور که تو پست قبلیت هم گفتم بعد از نوشتن پستت یکبار مرورش کن تا اشکالاتش رو برطرف کنی. ضمنا دلیلی برای وسط چین کردن نوشته هات وجود نداره و فقط باعث شده ظاهر پستت نامتعارف و به هم ریخته به نظر برسه. در مجموع بهتر از پست قبلی بود.

تایید شد! سال اولیا از این طرف!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۳ ۱۹:۴۵:۱۶
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۰ ۸:۵۲:۵۵

زانو نمیزنم.حتی اگر آسمان کوتاه تر از قد من باشد.


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۹:۰۰ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
#6
کلاس مقابله با جادوی سیاه شروع شده بود.
اسنیپ شروع به توضیح دادن ورد ایمپریو (فرمان) کرده بود و انتظار داشت همه بچه ها با اشتیاق به درس گوش بدن اما
اما صدای تفکر ذهن یک نفر اسنیپ رو آزار میداد و مانع از تمرکز اسنیپ روی وردی که می خواست بخونه می شد.
اسنیپ شروع به راه رفتن توی کلاس کرد.
همه بچه ها از ترس میخ کوب شده بودن.
که بالاخره منشع اون همه سرو صدا رو پیدا کرد.
بالای سر هری ایستاد و به نقاشی مسخره ای که هری از اسنیپ کشیده بود خیره شد.
اون نقاشی ، نقاشی اسنیپ در حال پوشیدن لباسای مادر بزرگش بود!
هری با دیدن اسنیپ شوکه شد و نقاشی رو پرت کرد زیر پایرون ویزلی.
رون که حالا نقاشی خندهدار اسنیپ رو دیده بود بی اختیار خندید و نقاشی رو به بقیه بچه ها نشون داد.
اسنیپ با عصبانیت به هری نگاه کرد.
هرمیون برای نجات هری شنل اسنیپ رو سوزوند و این باعث شد تا هری بتونه فرار کنه..
___________________________________________
صادقانه میگم تا به حال به این افتضاحی ننوشته بودم.
به هر حال امیدوارم قبول شه!!


بعد از نوشتن پستت یکبار مرورش کن تا اشکالات تایپی و نگارشیش رو برطرف کنی. یک رول قابل قبول شامل توضیحات (یا همون فضاسازی) و دیالوگه. یکبار دیگه با حوصله ی بیشتری بنویس و سعی کن داستان بهتری برای عکس پیدا کرده و از دیالوگ هم استفاده کنی.

تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲ ۱۱:۲۵:۲۸
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۰ ۸:۵۳:۵۲

زانو نمیزنم.حتی اگر آسمان کوتاه تر از قد من باشد.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.