هری چند روزی بود که به اسنیپ مشکوک شده بود چون بصورت مداوم به کتابخانه میرفت ولی هری نمیتونست به دنبال اسنیپ بره چون پروفسور مک گونگال یه عالمه تکلیف به اون داده بود.
یه روز که هری تنها توی کتابخانه نشته بود وتکالیفی که پروفسور مک گونگال داده بود وحل میکرد.
که زمزمه ای به گوشش رسید از صندلی خودش بلند و به سمت صدا رفت وقتی نزدیک تر شد فهمید صدای اسنیپ که به صورت زمزمه هستش جلو تر رفت و دید که اسنیپ با خودش حرف میزد و می گفت:
"خودشه.آلبوس حتما با دیدن این کتاب مدیریت مدرسه رو به من میده."
هری با شنیدن این جمله فکر کرد که حتما اسنیپ برای مدیر شدن مدرسه نقشه کشیده از شانس هری در همان لحظه پروفسور مک گونگال آمد و گفت:
"سورس اسلیترینی ها بازم دردسر درست کردن بیا درستش کن."
اسنیپ گفت:
"باشه الان میام."
و با پروفسور مک گونگال به طرف جایی که اسلیترین ها خرابکاری کرده بودن رفت.هری بعد از اسنیپ به سراغ کتابی که اسنیپ از کتابخانه برداشته بود رفت و دید اسم کتاب(جادو های پلید) هستش بعد کتاب و باز کرد دید که یه صفحه بیشتر از همیشه ورق خورد اون صفحه رو باز کرد و دید که نوشته شده:
"با افسون های زیادی می شود قتل انجام داد بی صر وصدا ترین افسون برای کشتن افسون ((آوارکانتالار)) هستش.البته امروزه دیگر از این نوع افسون استفاده نمیشود وبیشتر برای قتل از ((آواداکداورا)) استفاده میشود."
بعد از خوندن این صفحه هری میخواست به سرعت از کتابخانه برود ولی قبل از اینکه بتواند قدمی ور دارد اسنیپ را جلوی در دید. اسنیپ با دیدن هری گفت:
"پاتر چیکار میکنی اون کتابو بزار سر جاش."
هری به سرعت و با فریاد جواب اسنیپ را داد و گفت:
"نه این کارو نمی کنم تو میخوای پروفسور دامبلدور بکشی."
اسنیپ گفت:
"پسرک احمق من کی همچین کاری کردم؟"
هری در جواب اسنیپ گفت:
"نکردی قراره بکنی"
هری بعد از گفتن این حرف با سرعتی که تا حالا با اون سرعت ندویده بود از کتابخانه رفت بیرون و اسنیپ هم دنبالش از کتابخانه رفت بیرون. هری میخواست به دفتر پروفسور دامبلدور برود و ماجرای اسنیپ را برای او تعریف کند.هری با سرعت میدوید ولی به تدریج خسته شد ولی خوب موقعی خسته شد چون درست مقابل دفتر پروفسور دامبلدور از حرکت ایستاد.هری رمز ورود دفتر پروفسور دامبلدور گفت و وارد شد. وقتی که وارد شد به سرعت در دفتر پروفسور دامبلدور را زد و وارد شد. به محض وارد شدن پروفسور دامبلدور گفت:
"چی شده هری؟چرا این وقع روز اینجا اومدی؟"
تا هری خواست حرفی بزند و ماجرا را تعریف کند اسنیپ وارد شد.اسنیپ به محض وارد شدن رو به هری نگاه کرد وگفت:
"پاتر. بلاخره گرفتمت حالا اون کتاب بده به من تا کسی ندیدتش"
هری با فریاد جواب داد:
"نه تو میخوای پروفسور دامبلدور بکشی تا مدیریت مدرسه رو به دست بگیری."
پروفسور دامبلدور با تعجب پرسید:
"چی؟کی میخواد من بکشه!؟"
هری گفت:
"پروفسور. پروفسور اسنیپ می خواد با این کتاب شما رو بکشه"
پروفسور دامبلدور نگاهی به کتابی که در دست هری بود انداخت و گفت:
"سورس این همون کتابی نیست که من و تو سرش شرط بستیم.که اگه هر کی زودتر این کتاب پیدا کنه و بی سر و صدا ترین نفرین کشتن پیدا کنه باید به اونی از نتونسته چیزی درخواست کنه."
اسنیپ گفت:
"درسته این همون کتابه."
هری که داشت از تعجب شاخ در می اورد گفت:
"چی؟میشه یکی بگه اینجا چه خبره؟"
پروفسور دامبلدور که در حال گردش در کتاب بود. گفت:
"من و سورس شرط بسته بودیم که هر کسی زودتر این کتاب پیدا کرد و بی سر و صدا ترین نفرین کشتن یاد گرفت باید چیزی از اون یکی درخواست کنه.سورس از من خواست اگه که این ورد یاد گرفت مدیریت مدرسه رو به اون بدم و اگه من یاد گرفتم اون باید 400 امتیاز از اسلیترین کم کنه وبله بالخره پیداش کردم اسم افسون (آوارکانتالار)) پس من بردم و تو باید 400 امتیاز از اسلیترین کم کنی ولی از تو هم باید تشکر کنم هری بدون کمک تو نمیتونستم.مرسی از کمکت حالا هم میتونی بری"
هری داشت از دفتر پروفسور دامبلدور خارج میشد که اسنیپ دستش گرفت وپرتش کرد روی صندلی خودشم روفت جلوش ایستاد و با عصبانیت گفت:
"پاتر. امیدوارم امشب شب خوبی داشته باشی چون از فردا دیگه شب و روز خوبی رونمی بینی"
بعد اسنیپ هری گرفت و پرتش کرد بیرون هری هم با همان سرعتی که به دفتر پروفسور دامبلدور اومده بود به سالن گریفیندور برگشت.
تایید شد ... سال اولی ها از این طرف!