جینی بدون حوصله وارد کتابخانه شد و یک کتاب رو بدون نگاه کردن بهش برداشت،از چهره اش بی حوصلگی نمایان بود.
رفت و روی یک میز نشست و شروع کرد به خوندن کتاب(با بی حوصلگی و بدون توجه به اطراف) همین طور که جینی در حال کتاب خوندن بود، ناگهان دراکوی مغرور وارد کتابخانه شد ،جینی با اینکه متوجه ورود دراکو شده بود ولی اصلا به روی خودش نیاورد ،دراکو با اخلاق همیشگی اش یعنی مغرور بودن چند تا کتاب برداشت.
و پیش جینی رفت جینی هیچ توجهی نکرد فقط بی حوصله تر از قبل شده بود،دراکو سرش رو جلو آورد تا ببینه که جینی چه کتابی می خونه .
جینی خیلی آروم سرش رو برگردوند و زل زد توی چشمای دراکو ،دراکو که دست و پاش رو گم کرده بود باز هم با مغرور بودن گفت : سلام !
جینی: که چی؟
دراکو : چه بی اعصاب !
جینی: همینه که هست .
خب امید وارم که تایید بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اولشو خوب شروع کردی، اما بعدش سریع داستانو پیش بردی و خیلی کوتاه نوشتی.
بعضی جاها که نیاز به ویرگول داشتی ازش استفاده نکردی "و پیش جینی رفت جینی هیچ توجهی نکرد فقط بی حوصله تر از قبل شده بود" و به جاش یه جا که نیاز نبوده ازش بهره بردی. "جینی با اینکه متوجه ورود دراکو شده بود ولی اصلا به روی خودش نیاورد ،دراکو با اخلاق همیشگی اش یعنی مغرور بودن چند تا کتاب برداشت."
پیامشخصیای که دادم رو بخون و بعدش میتونی برای گروهبندی بری.
تایید شد.