نقل قول:
نمرات جلسه اول تا فردا شب محاسبه و ارسال خواهد شد.
--- مدرسه ی هاگوارتز --- کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه ---
--- اتاق استراحت استاد ---بارتی با صدای ضربات محکمی که به درب اتاقش وارد میشد از خواب پرید. رودلف با لگد و مشت به درب میکوبید و بارتی را صدا میزد:
-بیدار شو مرد!! خواب موندی که باز!!! بچه ها سر کلاس منتظرتن!!! پاشو یا با قمه بلندت میکنم!!!
بارتی به آرامی از جایش بلند شد و نگاهی به دور و بر اتاق کرد، کتاب های جادویی پخش بر زمین بودند، چند قلم پر روی در و دیوار نقاشی میکردند و صدای خرناس اژدهای بارتی از پنجره اتاق به گوش میرسید. آهی کشید، ردای شیک مخصوص تدریسش را پوشید، به سمت درب که از ضربات رودلف کج شده بود رفت و آن را باز کرد. از جلوی قمه ی رودی جاخالی داد و گفت:
-اومدم رودی... خودتو کنترل کن... دارم میرم سر کلاس...
--- شروع کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه --- جلسه دوم ---بارتی از پلکان اتاقش پایین آمد، درب روبرویش را باز کرد و از سکوی مخصوص استاد، وارد کلاس شد. دانش آموزان که مشغول صحبت بودند ناگهان ساکت شدند. بارتی نگاهی به اطراف انداخت و با سرفه ای صدایش را صاف کرد:
-به کلاس جادوی سیاه...چیز... دفاع در برابر جادوی سیاه خوش اومدید دانش آموزان عزیز، بعضی ها چهره هاتون جدیده و بعضی هاتون جلسه قبل هم حضور داشتید، در هر دو حالت بهتره که تدریس جلسه قبل من رو
که جزوه هاش رو سایت هاگوارتز هست مرور کنید چون هر جلسه ممکنه سوالاتی از جلسات قبلش مطرح بشه.
بارتی از پله های سکو پایین آمد و به سمت میزش حرکت کرد، نگاهش را از سرتاسر کلاس گذراند، نظری به منظره ی تاریک و خوفناک جنگل ممنوعه که از پنجره های قدی کلاس پیدا بود انداخت و ادامه داد:
-مقدمه ی بیشتری نمیچینم و یه راست میرم سر اصل مطلب، جلسه قبل فهمیدید طلسم های سیاه چطور قدرت میگیرن، این جلسه یاد میگیرید که چطور از برخورد با جادوی سیاه زنده بمونید. جادوی سیاه همونطور که گفتم جادویی خالص از احساسات سیاهه، فکر میکنید چطوری میشه جلوی همچین نیرویی وایساد؟ برای اینکار...
بارتی صحبتش را قطع کرد، تکه گچی برداشت و به سمت یکی از دانش آموزان پرت کرد:
-بیدار شو پسرجان!! دیروقت هست اما اینجا کلاسه درسه!!!
دانش آموزی هافلپافی با برخورد گچ به سرش از جای پرید و با ترس به اطراف نگاه کرد، بارتی در حین راه رفتن بین نیمکت ها ادامه داد:
-برای اینکار میشه از چند روش متفاوت استفاده کرد، اولین روش استفاده از طلسم های دفاعی خیلی قوی و پیشرفته است که جزو جادوهای سفید یا سیاه نیستن و یا استفاده از طلسم های دفاعی سفید قوی. چنین طلسم هایی از شما که دانش آموزید بر نمیاد پس روی اونها مانور چندانی نمیدم، روش دوم روش قدیمی و خوب جاخالی دادنه، اگر نمیتونید جلوی طلسمی رو بگیرید جلوش قرار نگیرید!
بارتی در حال صحبت به کنار پنجره رفت و نگاهش را به بیرون دوخت:
-اما بعضی از طلسم های سیاه منطقه ی تاثیر دارن، یعنی حتی اگر از جلوش برید کنار بالاخره یه آسیبی بهتون میرسونه، شما جلوی این طلسم ها باید از راه حل سوم استفاده کنید! راه حل سوم شما استفاده از طلسم های سفید ضعیف برای منحرف کردن مسیر طلسم سیاهه. میتونید از طلسم های تهاجمی یا دفاعی سفید برای این منظور استفاده کنید، من از یکی از دوستانم دعوت کردم که برای نشون دادن اینکار به شما به من کمک کنه.
مردی با شنل سیاه و ماسک مرگخوارها از بین سایه های گوشه ی کلاس بیرون آمد و برای دانش آموزان سری تکان داد، بارتی نگاهش را از پنجره ی کلاس به دانش آموزان دوخت:
-همونطور که میبینید دوست من یک مرگخواره که نمیخواد هویتش فاش بشه. اون به سمت من طلسم های سیاه میفرسته و من به صورتی که برای شما توضیح دادم اونها رو منحرف میکنم یا از جلوی اونها جاخالی میدم، حالا اگر ممکنه همگی بلند شید و به سمت دیگه ی کلاس برید تا طلسم های منحرف شده به شما نخوره.
دانش آموزان به سرعت به دورترین نقطه ی ممکن نسبت به دو مرد نقل مکان کردند، بارتی و مرگخوار چوبدستی هایشان را کشیدند و به سمت هم نشانه رفتند، بارتی سرش را تکان داد و مرد شروع به پرتاب طلسم به سمت او کرد. انواع طلسم های سیاه و حتی شعله هایی از آتش به سمت بارتی پرواز کردند. بارتی شنلش را به دور خود پیچید و با چرخش کامل شنل، دیگر آنجا نبود و 10 متر آن ور تر ایستاده بود.
بار دیگر دو مرد رو به یکدیگر ایستادند و چوبدستی هایشان را به سمت هم نشانه رفتند، مرگخوار اینبار منتظر پیام بارتی نماند و شروع به پرتاب طلسم به سمت وی کرد، بارتی با حرکت سریع چوبدستیش طلسمهایی سفید رنگ و جرقه هایی آّبی به سمت طلسم های مرگخوار فرستاد، با برخورد طلسم ها با هم مسیر طلسم های سیاه به مقدار اندکی جابجا شدند و از چند متری بارتی عبور و با پنجره های قدی کلاس برخورد کردند.
بارانی از شیشه بر دانش آموزان بارید اما دو مرد بدون حرکت بر سر جای خود ایستادند. بارتی به سمت دانش آموزانش برگشت، دو دستش را به یکدیگر کوفت و شعله هایی سیاه بالای سر دانش آموزان شکل گرفت. چندین کاغذ پوستی از شعله ها به بیرون پرتاب شد و روی سر دانش آموزان ریخت. بارتی نیشخندی زد و گفت:
-تدریس امروز تمومه، تکالیف شما روی کاغذ های پوستی نوشته شده. خوب مطالب امروز رو مرور کنید. تو امتحان ممکنه از امروز سوال بیاد براتون!
دانش آموزان با نگرانی به کاغذ های پوستیشان نگاه کردند که با جوهر به رنگ خون روی آن نوشته شده بود:
نقل قول:تکلیف جلسه آینده
رولی تک پسته در مورد دوئل خود با یک شخصیت سیاه بنویسید، هدف از این رول زنده ماندن شماست و لاغیر، طنز و جدی بودن رول کاملا دست خود شماست. برد یا باخت دوئل نیز بر عهده دانش آموزه، اما برد در برابر شخصیت لرد ولدمورت باعث کسر نمره خواهد شد (به علت غیرمحتمل بودن این موضوع! چه از نظر کتاب، و چه از این لحاظ که بالاخره لرده آقاجان!!!!) 30 نمره!!!!