- فوووووت.. فوووووت.. فووووت..
- مدرسه نازنینم :worry:
گروه دوم همینطور به سمت هاگوارتز می دویدند.
روح بزرگ لرد به سمت آن ها می دوید.
گروه اول به دنبال لرد می دویدند.
گروه دوم به سمت هاگوارتز می دویدند.
روح بزرگ لرد به سمت آن ها می دوید.
گروه اول هم به دنبال لرد می دویدند و دیگر فرصت نشد که گروه دوم به سمت هاگوارتز بدوند، چون دو گروه به هم برخورد کردند و روح بزرگ لرد یک سطل آب روی همه شان خالی کرد.
نماینده گروه اول: چی؟!
نماینده گروه دوم: چرا؟!
همه خیس شده بودند و با حیرت به روح لرد ولدمورت نگاه می کردند، که ناگهان چند قدم دورتر را نشان داد و شروع به خندیدن کرد. همه نگاه ها برگشت و مرگخوار ها متوجه سوروس شدند که سعی داشت مخفیانه گروه خود را ترک کند.
بلاتریکس لبخندی زد و گونه اش را کمی با چوبدستی بالا داد:
- داشتی کجا می رفتی سوروس؟
سوروس دو دستش را به پشت سرش چسبانده بود.
- من؟ من جایی نمی رفتم که. ینی چرا.. داشتم می رفتم کمک بیارم.
- دروغ می گه موهاش فر شده!
همه نگاه ها به سمت ولدمورت برگشت. روونا پرسید:
- ارباب چرا اینطوری شده؟!
- فوووووت... نفهمیدی؟ فووووت... فووووت.. با... فوووووت.. بدعنق.. فووووت.. قاطی.. فووووت.. فووووووت..
متاسفانه رز ویزلی از شدت فووووت جان به جان آفرین تسلیم کرد و حرفش را نصفه گذاشت.
همه هوش های ریونی به دردسر های آینده در شهر فکر می کردند که دستشان شروع به سوختن کرد. مرگخوار ها نگاهی به ساعدشان انداختند و با حیرت نگاهی به هم انداختند که...
- سوروس! چرا موهات اون شکلی شده؟!
اسنیپ در اثر سوزش دست، ساعدش را از روی موهای خود برداشته بود و چندین هکتار جنگل آمازون روی سرش بوجود آمده بود.
- بگذریم.
الآن برگردیم.. یا جلوی بد- عنق- ارباب رو بگیریم؟!