هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۳
#1
از کدوم بخش جادوگران خوشت میاد ؟
نظرت در مورد اینکه تحت پیگرد ساواجی چیه؟
از گوی زرین هاگوارتز راضی هستی ؟


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳
#2
من میخوام مدیر شم
اصن با این سخن نصف رای هارو زدم


حالا میخوام بدونم کسانی که مدیر میشن یا میخوان بشن به چه صورته و پیش نیازاش چیه ؟


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳
#3
لطفا پست من در فرار از ازکابان نقد شود به صورت جدی
با تشکر از شما


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳
#4
در ته سالن صدایی شنیده شد، در یکی از اتاق ها باز شد و مردی عظیم الجثه با وقار و جذبه ی خاصی بیرون امد .

راک وود با تعجب از گیدیون پرسید :
-این دیگه کیه ؟عضو جدیده ؟چرا قیافش اینجوریه ؟

گیدی با اشاره به راک وود فهماند که دهانش را ببندد و خود جلو رفت و گفت:
- شما کی هستید اینجا چیکار میکنید؟

البرت نگاهی طعنه امیز به گیدیون کرد و گفت:
-من تازه عضو ساواج شدم، اومدم کمک شما برای دستگیری دالاهوف ،همونی که نتونستی تو ازکابان نگرش داری گیدی. اون به راحتی از دستت فرار کرد و تو نتونستی هیچ کاری کنی.

گیدیون که خشم از چشمانش بیرون میزد از شدت عصبانیت نمیتوانست حرف بزنه و فقط لب خودش را گاز میگرفت و دستش را مشت میکرد.

روونا که با تعجب به البرت نگاه میکرد گفت:
- حالا کاریه که شده باید دالاهوف رو دوباره دستگیر کنیم و به ازکابان برگردونیم .

ترارز گفت:
- درسته ما ساواجی های ساواج هستیم ما میتونیم هر کاری بکنیم پس پیش به سوی تالار هافلپاف !

در غروب یک روز پاییزی اعضای ساواج به سمت تالار هافلپاف به راه افتادند .

در نزدیکی تالار بودند که ناگهان صدای بوووم از پشت سر به گوش رسید، گیدیون تراورز را دید که مثل برگ پاییزی به زمین افتاد و خنده دالاهوف و دوستانش را که به سرعت با جارو از ان جا دور میشدند شنید .

روونا که ترس در چهره اش معلوم بود با اضطراب گفت :من اینجا پیش تراورز میمونم شما برید دنبالشون دالاهوف نباید دوباره فرار کنه.

ساواجی ها هر یک سوار با جارو در حال تعقیب دالاهوف بودند که ناگهان صدای انفجار دیگری شنیده شد .
ویلبرت به پشت خود نگاهی کرد اگستوس را دید که شانه اش زخمی شده و در حال خونریزی شدیده.

با خودش گفت: این دالاهوف دیگه شورشو در اورده باید بگیرمش و
فریاد زد:
-انتقام تراورز رو ازتون میگیرم .

اعضای ساواج همین طور به دنبال دالاهوف بودند صدای طلسم و انفجار اسمان شب رو پر کرده بود که دالاهوف به سرعت با دوستانش به سمت جنگل رفتند و طولی نکشید که در آن ناپدید شدند.
اعضای ساواج که زخم های کوچک و بزرگ روی صورت و بدنشون بود یک جا جمع شدند .

اگستوس که زخم روی شانه اش را فشار میداد بلند گفت:
- شت ! ینی چی؟ دالاهوف این همه رفیق و مفیق داشت و ما نمیدونستیم معلوم نبود اون میخواست مارو بگیره یا ما اونو .

گیدیون که با عصبانیت به بقیه نگاه میکرد گفت:
چرا واستادین نکنه ترسیدین؟ نباید بزاریم از دستمون فرار کنن اونا فقط...

که اگریپا حرفشو قطع کرد و با اخم تندی گفت:
-گیدیون منطقی باش ما نفراتمون از اونا کمتره زخمی و بی انرژیم نمیتونم بریم دنبالشون! اونم تو جنگل ممنوعه ! باید بریم پیش روونا و بقیه تا با یه نقشه خوب برای دستگیری دالاهوف اقدام کنیم.

دیگر اعضا هم با چهره های پریشان و خسته تایید کردند .
گیدیون که انگار میلش نبود ولی با اصرار بقیه مواجه شد گفت:
- باشه برمیگردیم مقر ساواج و رو کرد به سمت جنگل ممنوعه و فریاد زد:
- دالاهوف بالاخره گیرت میارم قسم میخورم.

--------------------------------
پ.ن1:تراورز نمرده فقط زخمی شده در سوژه های بعد میتونین ازش استفاده کنید.
پ.ن2:منو تو سوژه های بعدی حذف نکنیدا.

قرار بود سوژه طنز باشه یهو اکشن شد شرمنده از دوستان واقعا تو مود فکری خوبی نبودم . و خیلی سعی کردم تا چیز خوبی از اب در بیاد امیدوارم راضی بوده باشید


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۳
#5
زرت زرت زرت ...

صدای محکم در و شترخ باز شدن در شنیده شد مردی با ابهت وارد پایگاه شد.

سیریوس که از فرمت به تبدیل شده بود با صدایی لرزان گفت:

تویی البرت ؟ای مرلین تو روحت ،قلبم ریخت از این همه ابهت و جذبه ! حالا واس چی اومدی اینجا ؟

-اومدم ارزشی شم . نگو نه نگو نمیشه، این قلب سیاه من ، عاشقشه عاشق ترم میشه.

سیریوس که با تعجب به البرت نگاه میکرد گفت:
-جون من؟
باعث افتخاره !!حالا چه لقبی مد نظرته بگو بنویسم تو لیست .

البرت با خونسردی کمی فکر کرد و گفت :
همم... ارزشی خشن


ویرایش شده توسط آلبرت رانکورن در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۸ ۱۷:۳۵:۰۹

از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳
#6
× اسم:

آلبرت رانکورن

× پیشه:

یه مشت تیشه -تازه عضو شدم

× شهرت:

ترسنادن دیگران

× یه معرفی کن خودتو ببینم کی هستی اصن!

البرت رانکورن خشن ترین خشنی که تا حالا بوده

× چرا می خوای عضو ساواج بشی؟

چون کار ساواج نیاز به خشونت بالایی داره منم که.. زکی... استادشم

× تاپیک مورد علاقت چیه؟ طنز نویسی یا جدی نویس یا اصلا طنزوجد؟

به صورت خیلی جدی طنظ کار میکنم


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: طرح نقد پست های دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳
#7
آرایشگاه عمو آگریپا یه پست زدم لطفا نقدش کنید
کاملا جدی نقد کنید و به نظرتون طنز کار کنم یا جدی؟
و برای طنز خوب باید چه کارایی بکنم ؟
ممنون


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳
#8
فلورانسو همون طور که اهنگ مضحک یه دیوااره یه دیوااره را میخواند و از بوی گند دهان معتاد قفلی زده بود خود را کشان کشان به ارایشگاه اگریپا رساند .

از سوی دیگر اگریپا در فکر جور کردن چند کله دیگر بود و بر خود لعنت می فرستاد که چرا حرف مالسیبر رو گوش نکرده.که صدای دوفگ دوفگی اورا از جاپراند و به سوی در ارایشگاه حرکت کرد وقتی در را باز کرد فلورانسو را دید که با چشم های سوباسایی به او خیره شده و میگه :

-"سلام. سلام. اگریپا"

اگریپا که انگار انتظار اومدن او را داشت گفت: سلام اینجا چی میکنی ؟چرا ادای رزی رو در میاری؟ بیا تو.
که متوجه شد فلو تنها نیست و معتادی درشت هیکل و با بوی گند دهان پشت سر فلو ایستاده .
-این کیه ؟

فلو که داشت خودشو بغل بخاری جا میداد گفت: از تو لپ لپ در اوردم خب معلومه دیگه ! معتاده گفتم بیارمش اینجا شاید بتونی کمکش کنی حالا میتونی کمکش کنی ؟

اگریپا که فکر مامور عذاب یه لحظه رهایش نمیکرد با خوش حالی گفت: بله که کمک میکنم معتاد جان بفرما داخل

و رو به فلو کرد و گفت: خب حالا خودت برای چی اینجایی؟
فلو گفت:میخوام موهامو کوتاه کنی امشب جایی دعوتم خوشگل بزن .

اگریپا معتاد رو به اتاق بالا برد و پتویی رویش کشید و با خودش گفت: حالا بزار یه فکری هم به حال تو میکنم
و معتاد هم با فرمت( ) در اتاق زیر شیروانی خوابید .

اگریپا دستایش را شست و اماده ی اصلاح کردن شد قیچی رو حسابی تیز کرد و شروع کرد به اصلاح فلورانسو در همین حال با خودش میگفت :همین الان بهترین فرصته که سرش و از گردنش جدا کنم با همین طرز تفکر قیچی تیز رو در گردن فلرانسو فرو کرد.
که ناگهان صدای زنگ مغازه به صدا در اومد که صدایی کلفت از پشت در میگفت: اگریپا اونجایی همین الان بیا بیرون .


ویرایش شده توسط آلبرت رانکورن در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۷ ۱۹:۲۸:۰۵

از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳
#9
نام :البرت رانکورن

شهرت : به دنبالشم


سابقه کار در دولت قبلی : سابقه ای نداشتم ولی اومدم سابقه بیافرینم برای دولت های بعدی


هدف از عضویت :حقوق بالا ،کار کردن پیش بقیه کاراگاه ها ،عاشق کارگاه بازی

سوگند نامه : اینجانب البرت رانکورن ملقب به خشم پشه در تاریخ مذکور ( )قسم یاد میکنم برای همیشه به دولت خاکستری و فرمانده و دستورات متعهد بوده و هرگز سرپیچی نکنم اگه کردم برای 100 سال به مرلین گاه تبعید شوم
امضا : البرت رانکورن
تصویر کوچک شده


از آبی متنفرم

تصویر کوچک شده


ارزشی خشن
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳
#10
نام : آلبرت رانکورن

شغل : از صاحب نظران اصلی وزارت خانه

چوب دستی :چوب دستی 24 سانتی با پرز زبان مار با روکش قهوه ای و غیر قابل انعطاف

ویژگی ظاهری :
رانکورن با بیش از شش فوت قد با ریش سیاه و سفید و صدای دانه و چشمانی قوی قدرت مند در وزارت خانه کار میکرد . گفته می شد که او بسیار تهدید آمیز به امثال رجینالد کاترمول بود.

با انجام عملیات های دروغ مقام خود را ترفیع داد و به بالاترین در وزارت خانه رسید به طوری که بیشتر ساحر و ساحره ها از اون وحشت داشتند.


داستان:
پس از حکومت لرد ولدمورت از وزارت سقوط کرد و دولورس آمبریج زندانی شد ، رانکورن نیز ممکن است به آزکابان برای جنایات خود فرستاده شده است ، هر چند سرنوشت او ناشناخته است.


تایید شد.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۵ ۲۱:۴۷:۱۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.