هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
#1
به اطراف نگاه کرد، کسی را در آن جا ندید، دستش را به زیر تخت خواب خود برد و دسته ای برگه را از زیر آن بیرون کشید. برگه ها را پخش کرد تا به چیز مد نظر خود برسد. نامه های دوستانش؟ نه، خاطراتش؟ نه، عکس های هاگوارتزش؟ مطمئنا" خیر. به سرعت برگه های از نظر میگذراند، ناگهان به " آن " رسید.

- عکس اعضای محفل ققنوس.

دستی به عکس کشید تا گرد و خاک آن را پاک کند. انگار همین دیروز بود که سیریوس آن عکس را به او داد. به اعضایی که یگر زنده نبودند نگاه کرد، سیریوس، ریموس، پدر و مادرش و خیلیای دیگر. احساس دلتنگی میکرد، کاش میتوانست با سنگ زندگی مجدد، دوباره آن ها را ببیند، کاش!

ماموریت جدیدی در راه بود، ماموریتی طولانی با خطر مرگ، این ماموریت دو نتیجه دارد، پیروزی یا شکست. سر نوشت محفل تا حد زیادی به اینکار بستگی داشت، اگر موفق میشد اوضاع محفل بهتر خواهد شد و اگر شکست بخورد، بدتر...

ترس از مرگ نداشت، نگرانی اش دوستان محفلی او بودند، اگر شکست میخورد دوستان محفلی او به دردسر می افتادند، چیزی که هری نمی خواست. از دنیای خیال بیرون آمد، روی تخت نشست و از پنجره، بیرون خانه گریمولد که بعضی از دوستانش آنجا جمع شده بودند را زیر نظر گرفت.

یک پیک نیک در بیرون از خانه گریمولد فکر خوبی بود، دوست داشت با آن ها برود، اما باید به ماموریت میرفت. لبخند تلخی بر روی لبانش آمد. در با صدای "غژ" ـی باز شد، پروفسور دامبلدور در چهارچوب در ایستاده بود.

- هری؟

سرش را به سمت پروفسور برگرداند، دامبلدور در را پشت سرش بست و به آرامی جلو آمد و روی تخت نشست. با چشمان آبی رنگ خود به هری خیره شد، اثرات پیری را به راحتی میشد در چهره ی پیرمرد بزرگ محفل دید.

- نگران به نظر میرسی هری.

پسر برگزیده سرش را به علامت تایید تکان داد و بار دیگر از پنجره به بیرون خیره شد. دامبلدور دستش را بر روی شانه ی هری گذاشت و گفت:
- برای ماموریت نگرانی؟
- بله پروفسور.
- فکر میکنی از پسش برنمیای؟

پیرمرد همیشه فکر او را میخواند. بار دیگر بدون آنکه حرفی به زبان بیاورد سرش را به علامت تایید تکان داد. به چشمان آبی پیرمرد محفل خیره شد، اطمینان خاصی در چهره اش میدید. بعد از چند ثانیه سکوت رئیس محفل ققنوس گفت:
- هری، تمام اون کسایی که بیرونن به تو اعتماد دارن، میدونن از پسش برمیای، منم همین طور فکر میکنم.
- واقعا؟
- واقعا هری، تو از پس سخت ترین کار ها بر اومدی، چرا الان نتونی؟

دلش گرم شد، از جایش بلند شد و به سمت در رفت. دستگیره را گرفت اما ایستاد، نگاهی به دامبلدور انداخت که هنوز روی تخت نشسته بود.

- پروفسور؟ بچه ها...
- حواسم بهشون هست هری، دوشیزه ویزلی هم همین طور.

لبخندی زد، در را باز کرد و از آن خارج شد و به سوی ماموریتش رفت. ماموریتی که سخت بود اما اعتماد دوستانش، به او انگیزه میداد. انگیزه ای که مطمئنا" روزی به دردش خواهد خورد.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴
#2
- فرزندم به نظرت اینکار فکر خوبی بود؟

هری نخودی خندید و به بچه های محفل ققنوس که در سپیدی برف به پیش میرفتند، نگاه کرد. مگه چون روز اعضای محفل با هم بودند؟ اکثر اوقات در ماموریت و یا مشغله های روزانه غرق بودند و کمتر محفل ققنوس تمام اعضایش کناردوستانش، یکدیگر میدید. گردش یک روزه در هاگزمید با دوستان، چرا باید فکر بدی باشد؟

- معلومه که فکر خوبیه پروفسور، چرا باید بد باشه؟

دامبلدور بدون آنکه چیزی بگوید با چشمان آبی خود به او نگاه کرد. بعد از سالها، نگاه نگران رئیس را می شناخت. هری نگاهی به جمع چهار خرابکار، جیمز، تدی، ویولت و رکسان انداخت. هری شنل بنفش و پشمی اش را محکم تر دور خود پیچید و درحالی که با پهنای صورتش میخندید به پروفسور گفت:
- نگران اونا نباش، هرچه قدرم شر باشن، هوای همو دارن.
- نگران اونا نیستم هری، نگران کساییم که قراره با اینا در بیفتن.

هری قهقهه ای زد، حق با دامبلدور بود، چهار خرابکار معمولا کار دیگران را دشوار میکردند. هری عینک بخار گرفته اش را از چشم برداشت و شروع به تمیز کردن آن کرد. وقتی بار دیگر آن را به چشم زد، رئیس محفل ققنوس را ندید. با کمی کاوش متوجه شد او در حال ارشاد کسی است که به آریانا چپ نگاه کرده بود.

به آرامی خندید و راه را ادامه داد. مدت زیادی بود که به هاگزمید نیامده بود، زمانی نزدیک به پنج سال. تعقیب یک خلافکار او را بعد از سال هایی که از جنگ هاگوارتز میگذشت، به آنجا کشید. ناگهان جثه ی کوچکی را در برف دید، موهای به هم ریخته به رنگ سیاه پر کلاغی، با پالتوی قرمزی به تن ... جیمز!

با وجود آنکه برف، سریع دویدن را دشوار کرد، او به سرعت بالای سر جیمز رسید. چشمانش بسته بود. شوکه شد، چه اتفاقی افتاده بود؟ مگه تدی نباید مراقب باشد؟ مگه قول نداد؟ او هیچوقت از جیمز جدا نمیشد. سرش را روی سینه ی او گذاشت، او باید نفس میکشید، نباید بمیرد، نباید!

- بابا؟

سرش را بالا اورد، جیمز با لبخند به او چشم دوخته بود.

- بابا؟ نگو که باور کردی اون عروسک منم.

جیمز اخم کرد و نگاهی به هری انداخت. تدی در حالی که به پهنای صورتش میخندید دستش را روی شونه جیمز گذاشت و با چشمان کهربایی خود به پاتر بزرگ نگاه کرد.

- بهش گفتم شما نگران میشین، ولی خب گوش نداد. عروسک یه جوریه وقتی چند دقیقه جلوش وایسین عین جسد شما میشه، چند دقیقه دیگه شکل شما میشه.

با این حرف، دستش را روی سر جیمز گذاشت و موهایش را بهم ریخته تر کرد. ویولت دوان دوان از مغازه ی رو به رو بیرون آمد و بالای سر هری ایستاد. سپس در حالی که گرد و خاک رو ردایش را پاک میکرد گفت:
- نترس داوش، جوجه پاترت کسیو نکشه، کسی جوجه پاترتو نمیکشه.

با اشاره ی رکسان، هر سه نفر دوباره وارد مغازه شدند. هری به آرامی ایستاد و برف ها را از روی شنلش پاک کرد. دامبلدور که مشکل آریانا را حل و فصل کرده بود، کنار هری ایستاد و گفت:
- حالت خوبه پسرم؟
- آره پروفسور، فقط...

به عروسک اشاره کرد، دامبلدور نخودی خندید و گفت:
- یه شوخی بچگانه.

هری دهانش را باز کرد جواب بدهد که صدای انفجار مانع شد. در مغازه ی بغلی آتش کوچکی ایجاد شد و چهار خرابکار با خنده از مغازه خارج شدند، حدس آنکه آتش، کار یکی از ترقه های رکسان است کار سختی نبود.

- دیدی نگرانیم بی مورد نبود فرزند؟



به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴
#3
نقد پست 78 خاطرات یاران ققنوس - رون نقدیوس ویزلی :|

بازم که تو نقد میخوای!

مرلین بگم ویولت رو چیکار کنه با این نفرینش.



این الان درون هری بود، جدی نگیرش. خب بدون فوت وقت میریم سره نقد پست.

شروع رولت خوبه، یعنی به مخاطب میگی یهروز زمستونیه و هوا سرده و این حرفا، اما همین اول پستت یه ایراد داری، خیلی زود پاراگراف عوض میکنی، هنوز دو خط نشده پاراگراف نکن خب عزیزه من. برای مثال این قسمت پستتو نگا:

نقل قول:
هوا سرد بود و دانه های برف فضا را پر کرده بود و زمین را به رنگ سفید یک دستی در آورده بود.

مردم تنها کاری که در این هوا می توانستند بکنند، نشستن در خانه هایشان در کنار آتش گرم خانه هایشان بود و بس.


که بهتره اینطوری بشه:

نقل قول:
هوا سرد بود و دانه های برف فضا را پر کرده بود و زمین را به رنگ سفید یک دستی در آورده بود. مردم تنها کاری که در این هوا می توانستند بکنند، نشستن در خانه هایشان در کنار آتش گرم خانه هایشان بود و بس.


کَمِ کَم باید حداقل پاراگرافت دو خط و نیم بشه که عوضش کنی. مورد بعدی اینکه جمله رو برعکس نکن. ما تو زبان گفتاری بعضی وقتا میایم " حالت خوبه عایا؟ " یعنی کلا بوق میزنیم به دستور زبان. :| ولی تو نوشتار اینکارو نکن، مثل این:

نقل قول:
مردم تنها کاری که در این هوا می توانستند بکنند، نشستن در خانه هایشان در کنار آتش گرم خانه هایشان بود و بس.


بهتر نیست بگیم: نشستن در خانه در کنار یک آتش گرم، تنها کاری بود که مردم میتوانستند انجام دهند؟ روان تر نشد؟ مورد بعدی اینکه:

نقل قول:
رونالد بیلیوس ویزلی درحالی که با ناامیدی در خیابان قدم می گذاشت و دنبال پناهگاهی برای خویش بود.


دلیل خوبی برای عضویت تو محفل نیست. میدونی منظورم چیه؟ مردم همیشه تو سرما یه جایی میرن که استراحت کنن، کاروانسرا، کافه، هرجا. محفل که اینا نیست. ببین شخصیت تو چیه؟ آ باریکلا... رون ویزلی. فکر کنم تو کتاب گفته شد رون چطوری عضو محفل شد، تو نمیتونی اونو تغییر بدی. به رونه کتاب وفادار بمون.

نقل قول:
با سرعت سرش را بالا آورد و به دنبال شماره ی خیابان، اطراف خیابان را نگاه کرد و سرانجام آن را یافت. راست ایستاد و محلی را در ذهنش به تصویر کشید. پلاک 12 ساختمان گریمولد.


مگه مقر محفل مخفی نبود؟ :| درسته الان همه میدونن خونه شماره 12 گریمولده ولی یادت نره تو کتاب تا مالی و آرتور بچه هارو نبردن اونا نمیدونستن حتی محفل وجود داره چه برسه مقرشو بدونن. دقت کن.

نقل قول:
با دیدن دامبلدور بغض گلویش را گرفت و گفت:


چرا باید بغض گلوش رو بگیره؟ از سرما؟ بخاطر وضعیت دامبلدور؟ بخاطر چی؟ یادت نره تو یکی از نقدات تو تالار گریف هم گفتم، نزار خواننده وقتی پستتو میخونه بگه: " این قسمت پستش یعنی چی؟ " همه چیزو تو رولت شفاف سازی کن.

نقل قول:
-سطح رول نویسی ـت نسبت به قبلاً خیلی بهتر شده ولی بازم به نظرم توی سوژه و روند داستان یه کمی مشکل داری. برای همین بهت یه مأموریت میدم که انجامش بدی. ولی یادت باشه یه نکته رو حتماً توش رعایت کنی. باید توی نوشتن ـت داستان رو متناسب با شخصیت ها و چیزایی که قابل باور باشن پیش ببری. یعنی نمی تونی یه لرد ولدمورت جلف یا یه دامبلدور بی رحم توی داستان ـت داشته باشی.
به پادگان ققنوس برو و یه پست قشنگ بزن. هم از لحاظ فضاسازی و نکات ظاهری دقت کن هم به داستان و سوژه. در صورتی که پستت خوب بود می تونی وارد محفل بشی.


:|
رول نویسی؟ کجای داستان هری پاتر، رون ویزلی رول میزد؟ رول زدن و اینا مخصوص سایته برادر وارد داستانت نباید بشه. مثلا میتونستی بنویسی: دامبلدور گفت " تو هنوز برای عضویت خیلی جوانی و بلاه بلاه بلاه " موضوعات درون سایتی رو وارد رول نکن.

نقل قول:
-سلام پروفسور خوبید؟هری رو راه دادید میشه منم راه بدید سرده بیرون


و چنین گفت جیمز سیریوس پاترِ کبیر:

شکلک جای نقطه رو نمیگیره!


یعنی اول نقطه ی ته جمله رو بزار بعد شکلکو بزن.

غلط دیگه ای ندیدم رون، بیش تر این اشکالات سرِ بی دقتیه. یکم سره رولت دقت کنی میتونی یه رول فوق العاده بنویسی. موفق باشی رون ویزلی.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴
#4
آریانا دامبلدور:

من جواب نمیدم، پاشو برو خونتون.

آهان بله. :| قیافتم اون جوری نکن من تورو میشناسم. خب مثلا این قست پایان رولت که این باشه:

نقل قول:
جك كه تعادلش را به دست آورده بود پوزخندى زده و رد شد. پوزخند او همانا و حمله ى آبرفورث و آلبوس به سمت او همانا.
- تو چى کار کردى؟
- به خواهر ما پوزخند مى زنى؟
آريانا:

بازى نيمه تمام ماند. داشتن برادر غيرتى هم دردسرها دارد خب.


باید به چیزی تبدیل شه مث این:

نقل قول:
جك كه تعادلش را به دست آورده بود پوزخندى زده و رد شد. پوزخند او همانا و حمله ى آبرفورث و آلبوس به سمت او همانا.
- تو چى کار کردى؟
- به خواهر ما پوزخند مى زنى؟
آريانا:

قبل از اینکه آریانا بتواند کاری کند، دو دامبلدور بر سر جک ریختند و شروع به کتک زدن وی کردند. داور سوت زنان نزدیک شد و سعی کرد مانع از درگیری های بیش تر شود اما برادران غیرتی آریانا بی خیال نشدند و داور را نیز راهی سنت مانگو کردند.

به این ترتیب درگیری ها بالا گرفت و سه نفر دیگر یعنی پیتر،نیک و دیوید سعی کردند دامبلدور ها را مهار کنند اما تنها باعث شدند یه دعوای برره ای شکل بگیرد. در نتیجه بازى نيمه تمام ماند. داشتن برادر غيرتى هم دردسرها دارد خب.


یه همچین چیزی هم مینوشتی کافی بود.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴
#5
نمرات جلسه دوم پرواز و کوییدیچ:

راونکلاو: 44

لادیسلاو زاموژسلی: 30
لینی وارنر: 30
بارفیو: 30
اوتو بگمن: 29
فیلیوس فلیت ویک: 26

هافلپاف:39

وندلین شگفت انگیز: 30
زاخاریاس اسمیت: 30
رز زلر: 30

گریفیندور: 35

جیمز سیریوس پاتر: 30
رون ویزلی: 29

اسلیترین: 33

ورونیکا اسمتلی: 28
آریانا دامبلدور: 27


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴
#6
نمره های جلسه دوم:

جیمز سیریوس پاتر: 30

واقعا میشه ایرادی گرفت؟ مختصر و مفید و خوب.

لادیسلاو نمیدونم چی چی زاموژسلی: 30

دو تا جا بود ویرگول نذاشته بودی! حق داشتم همون جا یه نمره ازت کم کنم ولی حالا با ارفاق بهت سی میدم، یه بار دیگه هم به من بگی لبنیاتی 2 هم بهت نمیدم.

زاخاریاس اسمیت: 30

عالی بود! مردن برایان، روش گرفتن اسنیچ، آخرین ورود هلنا عالی بود. سی حلالت.

فیلیوس فلیت ویک: 26

خب عزیزه من کدوم مسابقه کوییدیچی ان قدر زود تموم میشه؟ خواننده تا میاد بفهمه چی به چیه رول تموم شده. :| مورد بعدی اینه که پستتو بیش ترش دیالوگ تشکیل داده، فضا سازیاتو بیش تر کن. اشکالات ریز نگارشی هم داشتی. یه دور پستتو قبل از ارسال بخون.

آریانا دامبلدور: 27

بازم که رولت یهویی تموم شد که! خواهر پروفسوری، درست ولی رولت رو آروم آروم ببند یه دفعه نگو باز نیمه تمام ماند. :| مورد بعدی اینکه پاراگراف اول رولت فعل هاش زمان حاله ولی بقیه رولت فعل هاش زمان گذشته س. فعل های رولتو یا کلا گذشته بنویس یا کلا حال.

وندلین نه چندان شگفت انگیز: 30

بیا! ان قدر گفت غلط املایی غلط انشایی خودشم سوتی داده. من از شما میپرسم، با آبشار پاس دادن چطوریه؟ :| با آبشار پاس داد؟ نه، با آبشار؟ :| توپا هم که از هم تشخیص نمیدی. 30 هم بخاطر خلاقیتت دادم.

لینی وارنر: 30

بخاطر اینکه تو هم توحیدو دوست داری 20 نمره بهت میدم. عالی بود رولت. اون قسمتی که گفتی آریانا اومد تو دلم گفتم جدایی اسنیچ از لینی. عالی بود دیگه حرفی نیست.

اوتو بگمن: 29

غلط املایی! غلط املایی! غلط املایی! فرا چیه؟ فردا. بخاطر وجود آرسینوس تو بازی که موجبات خنده و شادیمون فراهم شد و بخاطر سوال سه با دستای پشت پرده میفرستمت توی تیم خوب لیگ برتری!

تروی کینگ: 10
پسر خوب، رولت کو؟ نمیشه که با یه خط بیست نمره گرفت که، به مشق بقیه بچه ها نگاه کن، همه رول نوشتن. برای همین بیست امتیاز اولو نگرفتی.

رون ویزلی: 29

:| غلط املایی؟ :| فهش؟ :| یه دور بخونین رولتو قبل از ارسال.

ورونیکا اسمتلی: 28

چه خشن! :| تا جایی که من میدونم مادربزرگ فقط بلد بود شیرینی بپزه و شنل قرمزی هم خیلی مادربزرگو دوست داشت. جدا از اینا رول خوبی بود اما چند مورد غلط املایی داشتی و جای فعل هایت اشتباه بود و داستان هم یه مقدار سریع پیش رفته بود. شما هم یادت نره یه بار رولو قبل از ارسال بخونی.

رز زلر: 30

راضیم ازت! طنزش خوب بود، کوییدیچم داشت غلطی هم ندیدم.


بارفیو: 30

گاومیش با بال مینیاتوری؟ :| به حق چیزای نشنیده. :| در کل خوب بود رولت راضیم ازت.




به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴
#7
جلسه سوم


- هری جیمز پاتر!
- بوق بهت استاد!
- زخمش واسه من!

دانش آموزان که درحال حاضر کاکتوس های باغ دانش بودند، جلوی دفتر اساتید جمع شدند و شعار های ضد پاترانه سر دادند. هری مبل دیگری را با ورد پشت در گذاشت تا دانش آموزان وی را تکه تکه نکنند.

پس از آنکه مبل به آرامی پشت در فرود آمد، دوید و پشت میز اساتید نشست و با خیال راحت شیر کاکائوی خود را نوشید. صدای کوبیدن در شدید تر شد اما او کوچک ترین توجهی به آن ها نداشت. ناگهان سر و صدا خوابید.

- آقای پاتر؟ در رو باز کنین.

با شنیدن صدا، شیر کاکائو به داخل گلویش پرید و سرفه کنان به سمت در رفت. شاید میتوانست دانش آموزان را نادیده بگیرد اما نادیده گرفتن مدیر هاگوارتز امکان پذیر نبود. بعد از برداشتن مبل ها در را باز کرد و اسنیپ را جلوی خود دید.

- بله جناب مدیر؟
- آقای پاتر، علاوه بر اینکه 50 امتیاز از گریف کم میشه میشه بگین چرا درو باز نمیکنین؟
- اینا میخوان منو بکشن! من نمیرم تدریس کنم!
- متاسفانه چون کسی برای تدریس نیست شما باید برین برای تدریس آقای پاتر.

هری:

چند دقیقه بعد

- منو نکشین! بزارین قبل از مردن، چهار گوشه زمین کوییدیچو ماچ بکنم.
- خیلی طول نکشه ها!

هری خودش را از دست بارفیو خلاص کرد و ردایش را تکاند و وارد زمین کوییدیچ شد. باقی دانش آموزان هم برای آنکه مطمئن بشوند هری فرار نمیکند وارد زمین کوییدیچ هاگوارتز شدند. استاد پرواز و کوییدیچ جارو آذرخش خود که به دیوار تکیه داده شده بود را با دست گرفت. ورونیکا اسمتلی نگاهی به عقب انداخت و گفت:
- بقیه کجان؟

همه ی دانش آموزان به عقب برگشتند تا ببینند ورونیکا درباره ی چه موضوعی صحبت میکند. ریگولوس با پوکر فیس مشهور خود به آرامی گفت:
- رفتن با اسنیپ صحبت کنن ببینن میتونن شَر این پاترو کم کنن یا نه.

نوگلان باغ دانش سری تکان دادند و برگشتند که مراقب هری پاتر باشند که متوجه شدند او سوار بر جارو بالای ورزشگاه پرواز میکند. هری چوبدستی خود را تکان داد و چندین حیوان جادویی شامل تسترال، هیپوگریف، ابولهول و چندین موجود دیگر در ورزشگاه ظاهر شدند. استاد پرواز گفت:
- خب، برای درس جلسه سوم باید بدونید که تو مسابقات کوییدیچ برخی موجودات میتونن مانع مسابقه شما بشن، شما باید یاد بگیرین که این موجودات مشکلی تو بازیتون ایجاد نکن، راه های خروجی ورزشگاه تا اطلاع ثانوی بسته س تا شما یدست بازی کنین و منم از اینجا فرار کنم.

پسر برگزیده جارویش را به سمت بیرون از ورزشگاه کوییدیچ حرکت داد و روی زمین فرود آمد. جارویش را کنار گذاشت و وقتی قصد داشت از آنجا فرار کند، اسنیپ و گروه دوم دانش آموزان را دید.

- اون ورد رو غیر فعال کن پاتر!
- الفرار!

هری به سرعت به سمت جنگل ممنوعه رفت و اسنیپ و نوگلان باغ دانش به دنبال وی رفتند.

____________________________________________________________________________________

خب این جلسه یکم با بقیه جلسات فرق داره، تو مسابقات کوییدیچی که درون سایت به صورت لیگ برگزار میشه ( نه به صورت گروه های چهارگانه ) رول ها به صورت ادامه دار هستند. که خب افرادی برای اولین بار شرکت میکنن میترسن پست هم تیمیشون رو خراب کنن.

این جلسه برای اینه که شما ترستون بریزه. شما تو ایفا دیدین که یک شخص سوژه جدید میده بقیه با خلاقیتشون اون رو ادامه میدن، اینجا شما پست منو سوژه جدید در نظر بگیرین و به صورت یه رول ادامه دار ادامه ش بدین. یعنی مثلا آملیا میخواد تکلیف بنویسه، میاد رول منو ادامه میده، بعد نفر بعد باید رول آملیا رو ادامه بده و ...

سوژه رو هم نبندین من خودم برای جلسه چهارم میبندم. فقط دو نکته: 1- رزرو فراموش نشه. 2- حواستون رو خیلی جمع کنین و رول های قبل از خودتونو بخونین، تو رول های ادامه دار بیش تر خطا وجود داره تا توی رول تک پستی.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۰:۳۶ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
#8
نقد پست 47 شوالیه سپید - آنتونین دالاهوف

دالاهوف؟

یه لحظه احساس کردم یه فرد کنکوری اومده کلاس سوم دبستان نشسته.

خب آنتونین اومدن پورتال خیلی یهویی بود، منظورم اینه تا خواننده میاد پست قبلو هضم کنه یه دفع میکی پورتال ظاهر شد همه رفتن نیویورک. عین این میمونه به یکی هلو بدی، بعد تا داره قورتش میده خرخرشو بچسبی. بهتر بود یکم درباره ی جنگ محفلیا با سامورایی ها توضیح میدادی بعد در آخر بگی پورتال باز شد و پرت شدن نیویورک.

مورد دوم اینکه آنتو، من خودم شخصا" از اوردن عکس برای فضاسازی موافق نیستم. چون معتقدم نویسنده اون قدر باید قدرت داشته باشه که خواننده بتونه بدون دیدن عکس محیط رو پیش خودش تصور کنه. سعی کن کم تر به عکسا تکیه کنی و بیش تر به قدرت نوشتنت متکی باشی.

نقل قول:
طبق روال قبل، از درون پورتال، ابتدا فلورانسو به بیرون افتاد سپس جروشا روی فلورانسو افتاد و از آن سو دامبلدور به بیرون افتاد و مایکل روی دامبلدور افتاد و گلرت روی آن ها.


:|

آنتو؟ من دیگه نباید به تو بگم ویرگولت کو. الان نزدیک دو سه تا ویرگول رو تو این تیکه جا انداختی، درستش اینه:

نقل قول:
طبق روال قبل، از درون پورتال، ابتدا فلورانسو به بیرون افتاد، سپس جروشا روی فلورانسو افتاد و از آن سو، دامبلدور به بیرون افتاد و مایکل روی دامبلدور افتاد و گلرت روی آن ها.


مورد بعدی:

نقل قول:
فَکِشان به زمین خورد و مشاهده کردند که کره زمین چقدر تغییر کرده است.


اینجا فاعل کم داره برادر من. خط قبلی نمیتونه جای فاعل بشه. اینجا میتونستی بگی محفلی ها با دیدن آنکه نیویورک چه قدر تغییر کرده است، دهانشان از تعجب باز ماند. اینجا کره ی زمین غلطه، چرا؟ محفلی ها تو نیویورک ظاهر شدند، در نتیجه نیویورک رو دیدن، کره زمینو چطوری دیدن آخه؟

سوژه ر خوب هدایت کردی آنتو، سوژه داشت کم کم گره میخورد که تو به سمتی که پر از ایده س هدایتش کردی، راضیم ازت. خب، ایراد دیگه ای ندیدم. رول خوبی بود آنتونین.

موفق باشی.



به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
#9
با سلام.

بابت تاخیر تو پاسخگویی معذرت میخوام ظاهرا برای پروفسور مشکلی پیش اومده.

تد

محفل همیشه نیروی جدید میخواد. خب تد با توجه به رولایی که ازت خوندم سطح رول نویسیت تقریبا" خوب و قابل قبوله، اما گروه به افرادی نیاز داره که فعال باشن، منظورم این نیست هر روز سر بزنن به سایت، منظورم فعال از نظر رول نوشتن تو ایفای نقشه. اگر کسی فعال باشه اما سطح رولش پایین باشه میشه کاریش کرد اما اگه فعال نباشه نمیشه. شما یه مقدار تو ایفا فعال باشین و رول بزنین، بعدش برگردین تا عضو بشین.

اورلا

شما هم همین طور اورلا. کمی بیش تر تو ایفا فعال باشین، بعدش برگردین و مجدد درخواست بدین.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
#10
ولدمورت منو نکش!

منم اومدم رون ویزلیو به دوئل دعوت کنم.

آی زخمم! خدافظ!


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.