هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵
#1
لایک دارید بسی زیباست این فن فیکشن .

لایک دارید واقعا زیباست این فن فیکشن . ( جهت تاکید )

لایک دارید واقعا خیلی زیباست این فن فیکشن ( جهت تاکید بیشتر )



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: کدومیک از وسایل جادویی هری پاتر رو میخوایین داشته باشین؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵
#2
من جغدشو میخوام . جغد دوس دارم



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵
#3
و این گونه شد که به سوی کندن دماغ جنیون حمله ور شدند . یا به عبارتی حمله ور شدن اونا همانا و کنده شدن دماغ ملت جن همانا .

-
و می فرستادند . هی و هی میفرستادند . و به همین شکل روحیه جنیون رفته رفته کم رنگ و کم رنگ تر ... جان؟؟ بله مث که میگن روحیشون کامل از دست رفت .

و در این میان وی می نگریست . و هی می نگریست . و هی ژرف تر می نگریست و از خود می پرسید :( یعنی تا این حد ابلهند ؟ ) و جوابی نمی یافت . هی می پرسید و جوابی نمی یافت .

ملت انقلابی ( که 9 نفر بودند ) همچنان سرگرم کندن دماغ جنات بیچاره بودند که هاگرید فریاد زد :

- گاری چی!!
و ملت برداشت بد کردند .

- هاگرید بی ادب .

- هاگرید , درسته که ما داریم با اینا می جنگیم ولی این دلیل بر بی نزاکت بودن نیست !!

- درشتتهه .

- چی ؟ نه بابا دارم میگم باید یه گاری چی برای گاری طُندرو برداریم.

و همه که هدف اصلی انقلاب پاک یادشون رفته بود , چیز هایی از قبیل :( انقلاب , پول زیاد , دستبرد , بانک گرینگوتز , ارسینوس جیگر و دوباره پول ) یادشان امد .

- درشتهه.

- اره باید یه جن با خودمون ببریم .

- ولی کدومشون ؟

وی فرمود : هر کی ... رییس بانک ... نبرید.
که منظورش : ( هر کی رو میخواید ببرید فقط رییس بانک رو نبرید .)
و برداشت حاجی جوگیر :

- هر کی رو نبرید , فقط رییس بانک رو ببرید .

وی :

و اینگونه بود که همه به دنبال رییس بانک ( که زیر میز قایم شده بود تا دماغش رو نکنند.) رفتند .

رییش بانک کُجی هشی ؟

و انگاه رییس ( یا به قول مورفین رییش) بانک رو دیدن .
و رییس بانک هم اونا رو دید .
و هر دو گاری رو هم دیدن .

مورفین گانت : پیش به شوی گاری شواری .
لودو بگمن : پیش به سوی پول زیاد . :sharti:
امبریج : پیش به سوی دیکتاتوراسی .
اسکاور : پیش به سوی سود برای کارخانه .
سرژ چیزی نگفت فقط اهنگی نواخت .
پرسیوال : پیش به سوی غارت .
هاگرید : پیش به صوی کیک پضی .

- صلوات بفرس .



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: گاهنامه ی فعال و رسمی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵
#4
کدام یک از مقالات زیر را به عنوان بهترین مقاله در این شماره از گاهنامه ، انتخاب می کنید :

هورکراس ها (تد ریموس لوپین)


* صفحه آرایی نشریه را چگونه ارزیابی می کنید؟
خوب

* سطح کلی مقالات تهیه شده را چگونه ارزیابی می کنید؟
عالی

توپ توپ بود کم نداشت چیزی



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵
#5
1- نام و نام خانوادگیتون رو به زبان انگلیسی وارد کنین. (برای طراحی نشان!)

Igoor karkaroof

2- کمی در مورد شخصیتتون توضیح بدید. شخصیت پردازی ایفایی‌تون... مثلا منِ وینکی یه جن خونگی مسلسل کش هستم. هکتور یه معجون سازه که معجوناش واقعا به درد نخورن! از اینجور چیزا...

ایشان که من باشم , در مکان و زمانی نامعلوم توسط فردی نا معلوم و فرایندی نا معلوم و کلا نا معلوم متولد شده ام . در شرایطی نا معلوم بزرگ شده ام . دوران نوجوانی را در مدرسه ای نا معلوم گذرانده ام . و پس از زمانی نامعلوم به لرد ولدمورت پیوستم . سپس پس از زمانی نا معلوم و در مکانی نامعلوم و در شرایطی نا معلوم دستگیر شدم . بعله ..( این قسمت خیانت به مرگخوارا رو هیچوقت بهش اعتراف نکردم . شما هم هر جا شنیدین بگید دروغه ) پس از خیانت به رفق ( جمع رفیق به معنای دوستان ) در زمانی نا معلوم ازاد شده و سپس در زمانی نا معلوم به مدیریت مدرسه دور مشترانگ تن دادم . الانم مث که میگن مُردم . البت در زمان و مکانی نامعلوم و توسط شخصی نا معلوم به شیوه ای نامعلوم .

3-کاراگاه بودن رو در یک جمله تشریح کنید.

جمله ؟؟ کاراگاه ؟؟ تشریح؟؟ :proctor:

اینجانب کارکاروف نامعلوم قوانین را قبول دارم ؟ معلوم نی .

پ .ن : غلط کردم قبول دارم .



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: ثبت نام از اساتید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴
#6
السلام علیک یا جمیعاٌ جادوگرا ...

دیدم مد شده همه میان درخواست استادیت میدن گفتم منم بیام

تغییر شکل

معجون سازی

دفاع در برابر جادو ی بًدو [ سیاه مایل به صورتی ]

پرواز و کوییدیچ

روز هاشم همه وقت بی کارم البته اگه دوشنبه نباشه بهتره



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۴
#7
در نهایت : فرد ویزلی وقتی داشت با جرج سربه سر رون می ذاشت در اتاق 220 هتل هیلتون ریدل اباد شرقی با دامبلدور بحث سیاسی می کردند .

سوژه ی جدید : ایگور کارکاروف



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۸:۴۴ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴
#8
با کی ؟
با شوهر عمه ام



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴
#9
سیوروس همچنان سعی داشت از وقایع پیش چشمش سر دربیاورد .
- خوب اون قلب دابیه که تو دست وینکیه و از اون جایی که قلب دابی باید تو بدنش باشه .... اهان یافتم .... یافتم . . پس دابی باید مرده باشه ... .
سیوروس با ارامش اب دهنش رو قورت میده و سعی میکنه خیلی طبیعی به سمت اربابش برگرده تا متوجه نشه که دابی رفته تو آسمونا .
- سیوروس حالت خوبه ؟ به نظر میاد یه اتفاقی افتاده باشه ؟
مثل اینکه چندان موفق نشد چهره شو طبیعی نشان بده .
مرگخواران هم اول به ارباب نگاه کردند ، بعد به اسنیپ ، بعد به وینکی که قلب دابی تو دستش بود بعد دوباره به اسنیپ نگاه کردند.
اسنیپ عزمش را جزم کرد که اربابش چیزی از ماجرا نفهمد . پس با ترس و لرز گفت : هیچی ارباب . اتفاقی نیفتاده . شما خوبین ؟ خانواده چطور؟ به نظرتون اوضاع تورم درست میشه ؟ سنگک هم گرون شده ها .
ولدمورت : جانم ؟!!
سیوروس نفس عمیقی کشید و گفت : ارباب می دونید ، مرگ حقه و اصلا هم نمیشه ازش اجتناب کرد . البته بستگی به موقعیت داره ها مثلا ممکنه ....
- چقد زر می زنی .
-ارباب یه سوال . اگه یکی بیاد بگه که وینکی ، دابی رو کشته . چیکارش میکنین ؟
ارباب قدری فکر نمود . سپس گفت :
- جرش میدم .
سیوروس به مرگخواران نگریست و انان نیز مثل بز به او نگریست اند .
با خود گفت : یا مرلینا . اگه نکشتم به جان مادرش همه ی نماز هامو سر وقت به جا می ارم .
وحی امد : همانا مرلین به دل شما اگاه است پس خواهشمند است اینجانب را خر فرض نکن .
سیوروس گفت : سرورم ... ام .. مرد .
- کی ؟
- کی ، کِی ،کجا ، با کی، چیکار ؟ ههههه
- مگه من با تو شوخی دارم گوساله ؟؟
- ببخشید سرورم .
وینکی به میان حرفشان پرید : اهم اهم
- نه . امبریج کجاس ؟
- نه وینکی هستم ارباب اسمشونبر پلید قاتل . وینکی خواست بدونه اشکالی نداره وینکی قلب دابی رو گذاشت زمین ؟ اخه وینکی خسته شد.
ولدمورت به سیوروس نگاه کرد .
- ارباب با اجازه من دیگه حرفی ندارم . قربانتان ، خدانگهدار .
- نه نه !! وایسا کارت دارم .
سیوروس اب دهانش رو قورت داد .



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴
#10
ارتش دامبلدور

سایه هر لحظه به آن ها نزدیکتر می شد و با نزدیک شدن ان زخم هری بیشتر درد می گرفت .
هر سه با نگرانی به پیکر هولناک که خودش را کاملا پوشانده بود نگاه می کردند ولی از هیچکدام صدایی در نمی امد .
ناگهان صدای دامبلدور شنیده شد :
- اره موافقم ، بهتره جنگل رو بازرسی کنیم .
مرد با شنیدن صدای دامبلدور ایستاد . و پس از چند لحظه تغییر مسیر داد و به سمت جنگل رفت .
- اه ، راحت شدم . سرم داشت می ترکید .
هری این را گفت و به سمت رون و هرمیون برگشت . از پشت سرشان دامبلدور و بازرس ها را دید که به این سمت می امدند . به ان دو اشاره کرد که بخوابند .
صدای یکی از بازرس ها به گوش می رسید :
- جناب مدیر . به نظرتون باید چی کار کنیم ؟
- نمی دونم استفان حمله به فنگ سومین حمله در این هفته بوده . قبل از اون هم به یه تکشاخ و یه سانتور حمله شده . تکشاخ مرده ولی سانتوره می گفت : یه پیکر سیاه که صورتشو پوشونده بوده بهش حمله کرده . به نظرم بهترین کار در حال حاضر بازرسی جنگل باشه و این که نذاریم کسی به اونجا نزدیک بشه .
دامبلدور قدری ساکت شد و به جایی که هری و رون و هرمیون پنهان شده بودند نگاه کرد .
بازرس دوباره پرسید : نمی دونین ماهیت مهاجم چی بوده ؟
دامبلدور جواب داد : نه سانتور می گفت همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده و نتونسته کامل فرد مهاجم رو ببینه . البته خودم یه حدسایی در موردش می زنم ولی امیدوارم حدسم اشتباه در بیاد .
بعد از گفتن این حرف به سمت جنگل حرکت کردند .
هری ابتدا به رون و بعد به هرمیون نگاه کرد . هر دو ترسیده بودند .
هری گفت : بیاین باید دنبال اون موجود بریم .
رون گفت : چی ؟!! دیوونه شدی ؟!! کم بود کشته بشیم !!
- ولی حالا که نشدیم . در ضمن من باید مطمئن بشم که چه رابطه ای بین اون موجود و زخمم وجود داره .
- نکنه .. نکنه .. اون ... !
هرمیون نتونست جمله اش رو تموم کنه اما رون و هری کاملا منظورش رو فهمیده بودند .
هری گفت : بلند شید بازرس ها نمیدونن اون موجود از کدوم طرف رفته ولی ما می دونیم .
پس به سوی جنگل راه افتادند ....







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.