هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴
#1
خوب ببخشید اگه میشه اومدم یه چیزی رو بگم...
من دارم این شناسه رو میبندم و ولدمورت میشه با شناسه جدید بنویسم یا با همین؟


تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: نقش خداوند در هری پاتر چیست؟
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴
#2
وینکی جان اگه منظورت منه من عاشق هری پاترم و این ها همه مال نظریات کارشناسا بود.


تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴
#3
سلام
ببخشید اگه من بخوام این ایفای نقشمو یعنی کتی رو عوض کنم میشه؟
بعد اگه اون نقشه تو ریونکلاو باشه چی؟


تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: نقش خداوند در هری پاتر چیست؟
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ جمعه ۲ مرداد ۱۳۹۴
#4
البته حرف های مونالیزا درسته ، اما این هایی که شما گفتید الان توی اکثر مکان ها جا افتاده پس رولینگ حداقل قصد نداشته اشاره ای به خداوند بکنه.
از نظر من تازه رولینگ یه جوری هم شطان پرستی رو نشون داده که توی فیلم به شدت اگه دقت کنید وجود داره.
اول که وقتی میگن به ریش مرلین قسم خوب ما میگیم به خدا و این یعنی مقایسه با خداوند.
دوم قدرتی بالاتر ار قدرت خدا، جادو.
و سوم زخم هری، زخم هری که به شکل سائقه اس در واقع یک علامت شیطان پرستیه و من نمیدونم رولینگ منظورنش دقیقا همون شکل بوده یا شرکت سازنده این شکلیش کرده به هر حال میخواستن این نشان رو جا بندازن.
حالا من ادم مذهبی هستم اما خیلی از هری پاتر خوشم میاد و اتقاد دارم اگه روی ادم تاثیر نذاره پس اشکالی نداره.


تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۴
#5
من لینی وارنر رو به دوئل دعوت میکنم


تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: برای ساخت یک سپر مدافع به چه خاطره ای فکر می کنید؟
پیام زده شده در: ۶:۰۰ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#6
به وقتی که گفتن بیام تو تیم گریفندور
یا وقتی نیمبوس دوهزار گرفتم
یا وقتی برام نامه اومد توی تیم کلاغ زاغی منتروز به عنوان مهاجم قبول شدم


تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۹:۱۱ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#7
1-تعریف شما از جانور چیست؟ (5 نمره)

به نظر من هر موجود جان داری که عقل و شعورش به اندازه انسان نباشد جانور است. به همین دلیل افراد به آدم بی شعور میگن جانور.

2- نفری یدونه از این ابوالهول هارو بر میدارین، روشون افسون سرخوردگی اجرا می کنین و می برین در شهر لندن پای پیاده دور دور می کنین. با توجه به جثه بزرگشون و اخلاقای خاص دیگه شون که با خلاقیت خودتون اونها رو اضافه می کنید، در رولی شرح بدید که چه اتفاقاتی در این بین رخ میده. ممکنه یکیشون یه دفعه یه چیزی ببینه که شبیه یکی از اشیایی باشه که قراره ازش حفاظت کنه، هر اتفاقی ممکنه بیفته. با توجه به اینکه با افسون دلسردی نامرئی هستن، مراقب باشید گمشون نکنید! (25 نمره)

-ای بابا این پروفسور بلک هم نمیفهمه مردم چقدر کار دارن . یه ابوالهول آخه!
کتی غرولندکنان به طرف قفس ابوالهول ها رفت اما قفس خالی بود.
- آخ جون! قفس خالیه، ابوالهول ها تموم شدن من دیگه نباید برم بگردونمش.
-آه خانم بل...
-پروفسور بلک!
-خانم بل لطف کنین برین پیش هاگرید و بهش بگین ده تا ابوالهول بیاره بزاره اینجا بعدشم خودتون یه دونه بردارینو وقتی کارتون تموم شد بدینش به هاگرید.
کتی که فکر نمیکرد تا این حد بدشانس باشد با ناامیدی گفت:
-چشم
او کمی دورتر غیب شد و جلوی خانه هاگرید ظاهر شد.
تق تق تق
-واقعا که من میگم کارم زیاده بعد اون....
-سلام کتی
کتی از صدای بلند هاگرید شوک شد و چند قدم عقب رفت.
-اوه سلام هاگرید. پروفسور بلک گفت ده ابوالهول بزار تو اون قفسه. لطفا یه دونه الان به من بده من برم.
-آها باشه به من کمک...
-نه نه هاگرید متاسفم خیلی کار دارم.
-باشه.
-یه ابوالهول اهلی رام اروم و تر و تمیز بهم بده.
هاگرید رفت و در خانه را هم بست. چند دقیقه بعد او با طنابی که در دست داشت از پشت خانه به سمت کتی آمد. طناب معلق در هوا بود و به چیزی وصل نبود. وقتی هاگرید کل خانه را دور زد و فاصله اش با کتی پنج قدم شد گفت:
-بفرما اینم ابوالهول مورد علاقه من.....لونی
-اما هاگرید اینجا چیزی نیست. تازه لونی یعنی خل پس اون خله؟!
-اونو با افسون دلسردی جادو کردم بعدشم من از اسم لونی خیلی خوشم میاد دلیل نمیشه اون خل باشه اگه نمی خوای تیز رو بهت بدم!
-نه قربون دستت همین خوبه. کی اثر....
کم کم ابوالهول ظاهر شد. او به رنگ آبی بود و ادامه طناب هاگرید به دور گردنش بود اما در کل آرام به نظر می رسید.
-عالی شد.
سپس کتی به سمت هاگرید رفت و طناب را از دستش قاپید.
-فقط هاگرید تو اینو بسته بودی پس یعنی اون وحشیه؟
-نه برای مشخص کردنشونه اخه....
-افسونشون میکنین. میدونم خداحافظ هاگرید. ای وای یادم رفت.
او با دست آزادش چوبدستی اش را در آورد، افسون دلسردی را اجرا و طناب ابوالهول را باز کرد. دیگر هیچ چیز جای ابوالهول نبود.
سپس کتی و ابوالهول در همان نقطه غیب شدند.
کتی خودشان را کنار برج ساعت ظاهر کرد. آن جا خلوت تر از همیشه بود. این باعث خشنودی کتی شد.
-خوب لونی اینجا لندنه.
-چه جالب
-خوب ببین لطفا از این ساعت محافظت کن.
کتی ساعت کوچک طلایی رنگی را از جیبش بیرون آورد و به کمربندش آویزان کرد.لونی هم گفت:
-باشه
سپس با علاقه به دنبال کتی راه افتاد. کتی هم رضایتمند از فضای لندن استفاده میکرد.
مدتی به آرامی گذشت و بالاخره اتفاق تازه ای افتاد دختر مشنگی که به ساعت خیره شده بود، ‌بالاخره نزد کتی آمد و گفت:
-چه ساعت قشنگی
تادختر دستش را به سمت ساعت برد، لونی‌ نزدیک آمد در گوش دختر زمزمه کرد:
-باید به معمایی که میگم جواب بدی.
دختر جیغ زد و گفت:
روح!!!
و سپس از آنجا دور شد. کتی حیرت زده به دختر نگاه کرد اما بعد رو به لونی کرد و به او تذکر داد.
چند نفر که به دختری که جیغ زده بود نگاه میکردند بعد از آن به مکانی که دختر ایستاده بود زل زده بودند و با دیدن صحنه ای که کتی با موجود نامرئی حرف می زند، فریاد زده بودند:
-اون با روح ها حرف میزنه!!
و بعد آن ها هم فرار کرده بودند. کتی که از این همه شلوغی اعصابش خرد شده بود، بدون هیچ توجهی به مشنگ ها دست ابوالهول را گرفت و خودشان را غیب کرد. او و ابوالهول جلوی پاتیل درزدار ظاهر شدند. کتی می خواست ساعت را بردارد اما ابوالهول گفت:
-باید به معمایی که می گم جواب بدی.
-ای بابا گیر چه بدبختیی افتادم. بگو!
-ترس توام، خوف توام، از خنده بدم میاد، از جمیعیت بدم میاد، مسخره بازی جلوم درنیار!
-بوگارت.
-درسته!
کتی ساعتش را برداشت. خوشبختانه دیگر برای پروفسور کافی بود. پس ابوالهول را گرفت و خودشان را غیب و جلوی خانه هاگرید ظاهر کرد.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۹:۳۱:۳۳
ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۱۵:۰۰:۵۶

تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#8
1- یک مورد ایراد نگارشی در متن را با ذکر دلیل غلط بودن بنویسید.

نقل قول:
مرلین ادامه داد؛

باید دونقطه گذاشته میشد.....مرلین ادامه داد:

2- در یک پاراگراف ( حداکثر 5 سطر) اولین بارش باران را توصیف کنید.

قطرات باران به صورت شلاق به پنجره ها میخورد. مثل گریه کردن ابر ها بود و رعد و برق هم ناله ابر بود.
مردم که اولین بار بود باران را میدیدند میرفتند بیرون خانه هایشان و زیر باران قدم میزدند یا دهانشان را باز میکردند و سعی میکردند که آب باران را بنوشند. با روشن شدن نور زودگذری در آسمان همان جا میماندند تا روشنایی بعدی اما با صدای رعد و برق همه میرفتند زیر سرپناهی قایم میشدند. بعضی ها رو پشت بام بودند و چند نفری هم دچار برق گرفتگی شدند. بعد از باران همه بارانی دوباره را آرزو میکردند.

3- در یک رول کوتاه ( حداکثر 8 سطر) اولین مکالمه صورت گرفته توسط بشر را بنویسید.

یه انسان دستش را بالا برد و انسانی که روبه رویش بود هم همین کار را کرد. انسان دیگری از دور ادای چهارپایی را درآورد و بعد تیرو کمانش را تکان داد.دو انسان فریاد زندند و دنبال انسانی که در دوردست ها قرار داشت دویدند. چند سال بعد:
سه انسان گوشت هایشان را تک تکه میکردند که انسانی که لقمه اش را قورت داده بود گفت:
-غذا........خوب
-آره
-بله
و اینطوری بود که کلمات کم کم کامل شدند.

4- مرلین تا چه زمانی زنده خواهد بود؟

مرلین جان این سوال رو میدم به خودت تا مزه سوال جواب دادن رو بچشی. یا به عبارتی:
پاسخ با مرلین کبیر

5- اول تخم بوجود آمد یا تخم مرغ؟

این سوال رو میتونه حضرت آدم جواب بده اما خدا موجودات رو خلق کرد نه تخم های موجودات رو پس اول مرغ

6 - یک نامه رسمی - اداری به بارگاه ملکوتی بنویسید و در آن تقاضا کنید تا دسترسی جادویی شما افزایش یابد.

نقل قول:
ای مرلین! ای بزرگ مرتبه!ای جادوگر برزگ!
من از تو تقاضایی دارم. در حال حاضر از قدرت جادویی کمی بهره مند هستم تقاضا دارم این قدرت را افزایش دهید. مرلین کبیر گرامی من الان در کارهایم مشکل پیدا کردم به عنوان مثال توانایی کمک به مادم در خانه یعنی قابلمه شستن با چوبدستی را ندارم.مرلین بزرگ دستانم پینه بسته. خواهشا کمکم کن.
اراتمند شما کتی بل


7- چه مباحثی را برای جلسات آینده پیشنهاد می کنید؟

تاریخ وزارت خانه
تاریخ هاگوارتز
جادوگران بزرگ و با افتخارات


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۴:۱۱:۲۹
ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۴:۱۳:۱۰
ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۷:۴۲:۰۹
ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۷:۴۳:۳۸

تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#9
نقل قول:
یک رول یک پسته در مورد درگیری شخصیت یا شخصیت هایی از هاگوارتز با دستیابی به احساسات درون و کنترل آنها، چه احساسات سفید و چه سیاه (جدی یا طنز، هرچند که موضوع بیشتر جدیه اما پست طنز خوب هم میتونه نمره کامل بگیره)

جنگ هاگوارتز:
-کرشیو....
-بس کن. بس کن
کتی در حالی که روی زمین به حالت عجیبی تکون به خورد به مرگخواری التماس میکرد.
-باشه...
مرگخوار دست از شکنجه کتی برداشته بود و پوزخند میزد.
کتی چوبدستی اش را بیرون کشید . او شروع کرد به مرور کرد ورد هایی که تا آن زمان بلد بود:
آلاهومورا.....نه......هرچی بلدم اصلا به درد جنگ نمیخوره.....پس میمونه کرشیو....آره خودشه
مرگخوار که خونسرد ایستاده بود به تلاش های کتی برای ایستادن نگاه میکرد.
وقتی کتی کاملا ایستاد، نوک چوبدستی اش را به سمت مرگخوار گرفت اما مرگخوار هنوز خونسرد ایستاده بود.
کتی از فرصت استفاده کرد و گفت:
-کرشیو
هیچ اتفاقی نیفتاد.
مرگخوار پوزخند دیگری زد و گفت:
-برای استفاده از طلسم های سیاه باید از ته دل بخوای. باید واقعا بخوای منو شکنجه بدی.
کتی باز شروع کرد در ذهنش مرور کردن:
پس حالا که من نمی تونم طلسم سیاه استفاده کنم باید دفاع کنم. باید ذهنم رو متمکز کنم تا طلسم بعدیشو مهار کنم.
-...........خوب، به عنوان مثال....کرشیو
-پرتگو
طلسم مرگخوار به کتی نرسید و به دیوار نامرئی برخورد کرد که جلو کتی بود.
مرگخوار مات و متحیر به کتی نگاه میکرد. کتی که دیگر پوزخندی میزد گفت:
-برای دفاع هم باید بخوای که دفاع کنی. یا به عبارتی باید بخوای از طلسم های سفید استفاده کنی.
بعد دوباره کتی فریاد زد:
-استوپفای
مرگخوار به عقب پرتاب شد و بیهوش روی زمین افتاد.
کتی دوید و رفت تا به دوستانش کمک کند که با مرگخواران دیگر دست و پنجه نرم میکردند.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۴ ۷:۱۹:۴۱

تصویر کوچک شده

امضا کتی بل


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۸:۴۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#10
نقل قول:
1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن.

-لین اونو دوتا رو نخور.
-کتی ول کن. خیلی بامزه س. شبیه تو و ماهی میشم.
لین گیاه آبشش زا را همراه با معجون مرکب پیجیده خورد.
چند ثانیه بعد او موهای سیاه بلندی درآورد بعضی از انگشتانض دراز و بعضی ها باله می شدند. پایش هم ب صورت نصف و نیمه تبدیل به دم ماهی شد بود. او آبشش های کاملی در نیاورد. بالاخره وقتی تغییر شکل تمام شد قیفه اش عجیب شده بود. اما لین با سرعت به درون آب دریاچه پرید.
کتی حیرت زده آب دریاچه را نگاه میکرد. چندلحظه بعد لین عجیب و غریب سرش را از آب بیرون آورد.
کتی پرسید:
-مگه ماهی نیستی؟
- نه! هم شش دارم هم آبشش
و بعد دوباره به آب رفت.
لین همین طور پنج دقیقه یکبار از آب بیرون می آمد تا اکسیژن تازه بگیرد. تا اینکه یک ساعت گذشت.
لین با صورت عادی و همین طور بدنی معمولی چهار دست و پا از آب بیرون آمد. کتی به سمتش دوید و گفت:
-دیدی گفتم.
لین که نفس نفس میزد گفت:
-بدترین حالی بود که داشتم. این حالو به هیچ کس نگو
-حتما
سپس هردو از آنجا دور شدند

نقل قول:
2. آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه.

معمولا مصرف کننده این گیاه یک ساعت طول میکشه تا به شکل عادی برگرده ولی قطعا به حالت ماهی نمیمونه

نقل قول:
3. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح.

همون طور که از اسم این گیاه معلومه برای یک انسان آبشش می سازه پس طبیعتا به اندازه ای که یک ماهی میتونه بیرون از آب زندگی کنه.

نقل قول:
4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح.

هکتور و آرسینوس هر دو مرگخوار بودن و ریگولوس مرگخواری رو ترک کرد


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۳ ۲۰:۵۵:۵۴

تصویر کوچک شده

امضا کتی بل






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.