من vs مونیکا ویلکینزآرگوس فیلچ داشت پشت نویل لانگ باتم راه می رفت و بسیار خوشحال بود و در حالی که به نویل قفایی میزد می گفت:
-توی دردسر بزرگی افتادی آقای لانگ باتم.
و نویل در حالی که به سختی آب دهانش را قورت میداد گفت:
-خواهش میکنم آقا...لطفا من رو ببخشید.
-حرف نزن راه بیفت.
فلش بک-نویل این سومین باریه که داری معجون رو خراب میکنی.
این صدای استاد معجون ها پروفسور اسنیپ بود که داشت به بچه های سال سوم طرز ساختن معجون عطسه آور رو درس میداد.
_آخه دست خودم نیست قربان.هر وقت به مرحله ی نهایی میرسم عطسه می کنم و معجون خراب میشه.
-دوباره امتحان کن وقتی به آخرش رسیدی منو صدا کن.
-چشم قربان.
یک ساعت بعد
-پروفسور...پروفسور،ممکنه بیاید ،تقریبا به آخرش رسیده .
-خب ببینم چیکار میکنی نویل.
نویل در حالی که دستش می لرزید می خواست فلفل رو اضافه کنه اما ناگهان اتفاقی افتاد که نباید می افتاد.نویل عطسه کرد ،اونم توی صورت اسنیپ.لحظه ای بعد کلاس از خنده منفجر شد.اسنیپ که نزدیک بود از عصبانیت دود از کله اش بیرون بزنه از کلاس بیرون رفت و با فیلچ برگشت.اسنیپ که هنوز عصبانی بود گفت :
این پسر رو ببر هر جور که میخوای مجازاتش کن.
پایان فلش بکنویل که در راه همش داشت طلسم ها را مرور می کرد وقتی به اتاق فیلچ رسیدند فلیچ گفت:
-اون درو بازکن
-کدوم در؟
-در اتاق شکنجه.
ناگهان نویل به خود لرزید.
-جان؟
-گفتم بازش کن.
نویل که همچنان میلرزید اطراف خودش را نگاه کرد.دور و بر او تعدادی قفسه بود که پر از پرونده بود.یک صندلی هم جلوی شومینه بود که فیلچ روش لم میداد.نویل کمی دقیق شد و دید خانم نوریس از دست فیلچ پایین پرید و روی زمین کنار یک در پوسیده نشست که به زیر زمین راه داشت.همانجا نویل فهمید که منظور فیلچ همان در است.او رفت و در را باز کرد که ناگهان تعدلدی موش سیاه با عجله بیرون آمدند و پراکنده شدند.خانم نوریس که چشمان زردش برق میزد ،بلافاصله به دنبال آن ها افتاد.
_راه بیفت.
و فیلچ نویل را به درون شکنجه گاه هل داد.
_برو بشین اونجا و خودتو آماده کن چون شب سختی خواهی داشت.و به چهار پایه کهنه ای که کنار دیوار بود اشاره کرد.
نویل رفت و نشست و به سرعت طلسم هایی را که یاد داشت به خاطر آورد که فیلچ رشته افکارش را پاره کرد وگفت:
بیا میخواهم کاری را که سال ها منتظرش هستم رو انجام دهم می خواهم تو رو از پاهات آویزون کنم.
نیل کمی تعلل کرد و وقتی بلند شد به سرعت چوب دستیش را بیرون آورد و با صدای بلند گفت:
اکسگایس
لحظه ای بعد دود غلیظی اطراف آن ها را فرا گرفت و وقتی دود از بین رفت، جای آن دو عوض شده بود .نویل احساس قدرت می کرد و فیلچ احساس ترس و ضعف.نویل که همه چیز دست گیرش شده بود ،سینه اش را جلو داد و گفت:
-هی تو گمشو بیا جلو،حالا نوبت منه ،می خواهم تو رو از پاهات آویزون کنم.
فیلچ بسیار تقلا کرد و با صدای نازکی که داشت می گفت:
ولم کن، منو به حالت اولم برگردون.
ولی نویل توجهی نکرد و کار خود را کرد .بعد گفت حالا ببین ،باهات چی کار می کنم و از زیر زمین برون رفت و چند ثانیه بعد با خانم نوریس برگشت و گفت:
-تماشا کن.
فیلچ با بغض فراوان گفت:
خواش می کنم با اون کاری نداشته باش.
ولی نویل چند لگد محکم به او گربه زد.گربه که بسیا خشمگین بود ابتدا روی صورت نویل پرید و او را چنگ انداخت و سپس فرار کرد.نویل که فهمید که چه اشتباهی کرده چوبش را برداشت و خواست فرار کند ولی به محض این که به در اتاق فیلچ رسید اسنیپ جلوی در ظاهر شد و کمی عقب تر خانم نوریس بود که به سمت اتاق می دوید.
اسنیپ که به شدت خشمگین بود یک سیلی به نویل زد و سپس او را بیرون کشید و به اتاق خانم مک گوناگال برد.
در اتاق اسنیپ نویل را مجبور کرد همه چیز را تعریف کند.خانم مک گوناگال پس از شنیدن ماجرا مانند اسنیپ عصبانی شد.نویل دیگر مطمئن شده بود که قرار است اخراج شود .خانم مک گوناگال گفت:
- من تو رو اخراج نمی کنم ولی یک مجازات دیگه برای تو در نظر دارم.اول اینکه 100 امتیاز از گریفیندور کم میکنم و دوم تو مجبوری تا سه ماه کار های آقای فیلچ رو انجام بدی.