هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
#1
آرسینوس در اتاقش قدم میزد و هر از گاهی به هری پاتر قلابی نگاه میکرد. اتو بدون این که چیزی بگوید به قدم رو های وزیر نگاه میکرد.
- ببخشید چی کار بکنیم؟
- خوب ببین؛ الان چندتا از مامورارو خبر میکنم بعد با این دختره راه می افتیم تا بریم آزکابان.

اتو به فکر فرو رفت انگار خیلی وقت بود سوالی ذهنش را مشغول می کرد.
- اما شما که نمی تونین تا آزکابان بیاین چون بهتون شک میکنن.
- خوب تو میری!

ناگهان صدای تق تق در اتاق، آرسینوس و اوتو رو از جا پراند. چهار نفر با شنل های سیاه وارد شدند. یکی از آن ها با دیدن هری قلابی گفت:
- اوه جناب آرسینوس، پس پاتر آماده اس! خوب شما چرا حاضر نیستید.

آرسینوس با سرش به اوتو که در همان لحظه در حال پوشیدن شنلی سیاه رنگ بود، گفت:
- اوتو فرماندهی می کنه.

اتو ادامه داد:
- من میرم یه گوشه و از اونجا با شنل نامرئی ـم این کاراگاه ـه رو کنترل می کنم.

سپس ساعت مچیش را نگاه کرد و گفت:
- دیگه باید بریم. خیلی وقته که به این دختره معجون دادیم، ممکنه اثرش از بین بره.

سپس اتو دومرتبه طلسم فرمان را روی اورلا انجام داد و شنلی سیاه رنگ را تن او کرد. دستش را گرفت تا غیب شود ولی یاد سوالی افتاد و پرسید:
- چه شکلی نشون بدیم این پاتره؟
- کافیه وسط کارتون کلاه شنلشو بردارین. فقط حواستون باشه چند نفر از ماموران وزارت خونه رو اونجا گذاشتم تا بهمون شک نکنن ولی از این نقشه خبر ندارن. مواظب باش دست گیرتون نکنن.

اتو با علامت سرش حرف آرسینوس را تایید کرد و بعد همه ی شنل پوشان غیب شدند.

سلول خالی ریتا اسکیتر در آزکابان


- خوب همه آمادن؟

شش نفر با شنل سیاه از سلول خارج شدن که جلوی همه آن های هری پاتر قلابی بود که به اجبار در زندان قدم گذاشته بود. ناگهان...
- بگیریدشون.

ماموران وزارت خانه به اوتو و بقیه حمله کردند. اوتو با شنل نامرئی گوشه ای ایستاد تا بتواند اورلا یا پاتر قلابی را کنترل کند.

مدت زیادی بود که ماموران وزارت خانه با زیردستان آرسینوس درگیر بودند تا این که بالاخره اوتو یاد این افتاد که کلاه شنل پاتر قلابی را کنار بزند اما زیر کلاه چهره کسی نبود جز... اورلا کوییرک!

اوتو با تعجب به چهره تغییر کرده اورلا نگاه میکرد. اثر معجون مرکب از بین رفته بود. بدون هیچ فکری خودش را غیب کرد. بقیه ی شنل پوشان هم با شنیدن صدای غیب شدن اوتو خودشان را غیب کردند.

تنها اورلا بود که مانده بود که آن هم از شدت درد های ناشی از برخورد طلسم های متوالی بیهوش روی زمین افتاد.

وزارت خانه


اوتو با ترس وارد اتاق آرسینوس شد و نگاهی سریع به چشمان وزیر انداخت و گفت:
- دختره رو دستگیر کردن.

لبخندی عجیب بر لب آرسینوس نشست و گفت:
- به من اطلاع دادن. خوب من حافظه اش رو قفل کرده بودم و الان دستور دادم تا شکنجه بشه تا اطلاعات بده ولی چیزی یادش نمیاد که بگه و البته قفل منم خیلی قویه. مطمئنا زیر شکنجه ها دووم نمیاره. پاترو از سر راه برنداشتیم ولی حداقل اون دختره فضول رو آدم کردیم.

کلبه اجدادی تراورز


تراورز درحال نقشه کشیدن بود و تد هم روی مبل نشسته بود اخبار را تماشا میکرد بلکه خبر خوشی را بشنود که ناگهان خبری توجه تد و تراورز را جلب کرد:
- همینک به ما خبر دادند که مردان شنل پوشی مجددا به آزکابان حمله کردند که متاسفانه یا خوش بختانه یک نفر از آن ها توسط ماموران وزارت خانه دستگیر شد و او کاراگاه وزارت خانه اورلا کوییرک بود. این کاراگاه در حال حاضر در زندان آزکابان زیر شکنجه است تا شاید اطلاعاتی را لو بدهد ولی تا حالا چیزی نفهیدیم.

در همین موقع یک تصویر از اورلا روی صندلی شکنجه پخش شد. صورتش پر از خش بود. چندین جای بدنش کبود بود. زخم های نه چندان سطحی رو بدنش دیده میشد. کنارش میزی بود پر از وسایل شکنجه، مثل؛ شلاق، چاقو و...

ناگهان تد تلویزیون را خاموش کرد تا با تراورز حرف بزند.


ویرایش شده توسط فلورا مورن در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۸ ۲۲:۳۰:۵۰

اگر ترس هایمان را می شناختیم، انقدر از آن ها نمی ترسیدیم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نام های کاربری در پاترمور
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴
#2
سلام من تازه اکانت ساختم( هانا بیا دوست شو با من)
dawnbat14741
ریونکلاو


اگر ترس هایمان را می شناختیم، انقدر از آن ها نمی ترسیدیم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاه گروه بندی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴
#3
پروفسور مک گونگال در سرسرا را باز کرد. گروهی از دانش آموزان سال اولی پشت پروفسور مک گونگال به راه افتادند. کسی حرف نمیزد جز یک نفر که با خودش سخن می گفت:
- اکسپلیارموس... اینم که یادمه. باید به کلاه گروهبندی نشون بدم که من متعلق به گروه اجدادیم، ریونکلاوم. ما از نسل خود روونا هستیم.

بغل دستی فلورا به او سقلمه ای زد تا به او بفهماند که کل شاگردان هاگوارتز صدایش را میشنوند. فلورا آرام شد و به کلاه گروهبندی که روی چهاپایه ای بود نگاه کرد. مدام به خودش تلقین می کرد که به گروه ریونکلاو میرود ولی دل شوره ای داشت که می گفت نمیرود.

همه جلوی پروفسور مک گونگال ایستاده بودند تا اینکه بالاخره اسم اولین نفر خوانده شد.
- اورلا کوییرک!

دختری ظریف از پله های سکو بالا رفت و وقتی پروفسور مک گونگال کلاه را برداشت، روی چهارپایه نشست. کلاه روی سر اورلا قرار گرفت گفت:
- خوب هوش زیادی داری، شجاعتت هم خوبه ولی... ریونکلاو!

اعضای گروه ریونکلاو دست زدند. دختری که اورلا نام داشت با خوشحالی از روی چهارپایه بلند شد و به سوی میز گروهش حرکت کرد. فلورا با حسرت به اورلا نگاه میکرد و نگران بود که مبادا به ریونکلاو نرود و باعث سر شکستگی خانواده اش شود.

- فلورا مورن!

فلورا با شنیدن اسم خودش جا خورد. خودش هم نمیدانست چرا سر جایش خشکش زده؟ بالاخره شجاعتش را به دست آورد و از پله های سکو بالا رفت. روی چهار پایه نشست و کلاه گروهبندی روی سرش قرار گرفت.
- بالاخره یه مورن اصیل اومد. خیلی وقت بود یکی از فرزندان روونا ریونکلاو رو ندیده بودم. هوشت مثل اونه. پس... ریونکلاو!

انگار اعضای ریونکلاو با شنیدن عبارت "فرزندان رونکلاو" ذوق زده شده بودند چون بعد از اعلام گروه فلورا همگی با دست، سوت و هر کاری که میتوانستند بکنند به او خوش آمد گفتند. فلورا خیلی خوشحال بود. احساسی عجیبی ته دلش حس می کرد. از روی چهارپایه بلند شد و به جای این که از پله ها پایین برود... از روی سکو پایین پرید.
فلورا دیگر نمیتوانست خودش را کنترل کند. او از خوشحالی فریادی از ته دل کشید.
- آخ جون!

با فریاد فلورا حتی ریونکلاوی ها هم ساکت شدند. پروفسورها با تعجب به فلورا نگاه میکردند و از همه بدتر پروفسور مک گونگال بود.
- دوشیزه مورن.

فلورا با صدای پروفسور مک گونکال برگشت. به محض دیدن چهره عصبانی پروفسور از خجالت سرخ شد و به سمت میز ریونکلاو حرکت کرد.


ویرایش شده توسط فلورا مورن در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۳ ۱۹:۳۱:۴۲

اگر ترس هایمان را می شناختیم، انقدر از آن ها نمی ترسیدیم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
#4
نام: فلورا مورن
گروه: ریونکلاو
نژاد: اصیل زاده
ویژگی های ظاهری:
فلورا پوستی سفید دارد و موهای قهوه ای و بلند. چشم هایش زیبا و عسلی هستند. قدش بلند است و اندامی کشیده دارد. معمولا لباس هایش تیره هستند. همیشه دستکشی سیاه و بلند میپوشد و فقط در مواقع خاص آن ها از دستش در می آورد.
ویژگی های اخلاقی:
او دختری است که هیچ وقت تسلیم مشکلات نمیشود. اعتقاد دارد حتی می توان جلوی مشکلات جان بدهی اما تسلیم نشوی. فلورا در کارش جدی است ولی بیرون از وظیفه ی کاری بسیار خونسرد است. او ته دلش مهربان است ولی همین مهربانی خیلی وقت ها برایش مشکل ایجاد می کند. در اجرای طلسم ها نظیر ندارد و همین طور کسی در جنگ حریف او نمیشود. در بازی کوییدیچ هم بسیار توانمند است.
زندگی خلاصه:
فلورا در عمارت با شکوه خانواده اش متولد شد. تا سن یازده سالگی با پدر و مادرش بسیاری از طلسم ها را تمرین کرد و در سن یازده سالگی به هاگوارتز رفت. کلا گروهبندی او را به خاطر هوش بیش از حدش به ریونکلاو انداخت.
در دوران تحصیلش وارد تیم کوییدیچ گروهش یعنی ریونکلاو شد و به عنوان یک مهاجم بازی بسیار خوبی را از خودش نشان داد که این استعدادش به مادرش برمی گردد.
پس از فارغ التحصیلی با نمرات بالا از هاگوارتز، به تیم ملی ایرلند دعوت شد و او هم قبول کرد. فلورا سال های زیادی را در آنجا گذراند و با دو مهاجم دیگر در تیم، یک ترکیب عالی را تشکیل داد.
بعد از آخرین بازی اش در فینال جام جهانی کوییدیچ که مقابل بلغارستان بود، با علامت هایی از مرگخواران و لردولدمورت، از تیم استفاء داد تا بتواند به لردولدمورت محلق شود و این کار را هم کرد. او مرگخوار شد.
در دورانی که مرگخوار بود هیچ کس را به خاطر مهربانی اش نتوانست بکشد ولی هزاران نفر را بدون اینکه شناسایی شود به لردسیاه تحویل داد. در همین دوران، وزارت خانه و مردم به دلیل اینکه جادوگر ها به وسیله یک نفر که فلورا بود مفقود می شدند به او لقب "سایه مخوف" را دادند.
بعد از شکست لردولدمورت او زندگی عادی ای را در پیش گرفت ولی بعضی ها میگویند ممکن است اگر لردولدمورت برگردد، فلورا از اولین کسانی است که به او می پیوندد.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه دیدین فلورا مورن وجود نداره تعجب نکنین چون این مورن بود منم دیدم یه قسمت از اسمش کمه کردمش فلورا مورن!

تایید شد.
خوش اومدید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۰ ۲۲:۴۰:۱۱

اگر ترس هایمان را می شناختیم، انقدر از آن ها نمی ترسیدیم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
#5
قطرات اشک پسری جوان درون روشویی دستشویی می ریخت. دراکو مالفوی خم شده بود و از شدت گریه نفس نفس میزد.
- چرا؟ چرا من باید... د...ای... این کارو انجا...م بدم؟
- چه عجب یکی مثل من رفتار کرد!

دراکو که موهای بورش حالا از عرق خیس شده بودند، با عجله برگشت تا بتواند گوینده ی این جمله را ببیند و جز کسی که اصلا حوصله اش را نداشت کسی را ندید...
- میرتل!

میرتل سعی کرد لبخند ملیحی بزند ولی فقط باغث بدتر شدن روحیه دراکو میشد.
- خوب اگه دوست داری هرروز با هم گریه میکنیم.

دراکو دلش میخواست تنها باشد. به دنبال چیزی گشت که به طرف میرتل پرتاب کند اما ناامید به میرتل چشم دوخت. میرتل چندبار دور سر دراکو چرخید و بعد از اینکه جلو دراکو در هوا معلق ماند گفت:
- خوب باید چی کار کنی؟
- به تو چه؟ از جلو چشمام گم شو!

دراکو برگشت و به آینه خیره شد. انتظار داشت که میرتل بیخیال شود ولی این اتفاق نیفتاد. میرتل هنوز هم پشت او بود ولی دراکو که متوجه این مسئله نبود و به حرف زدن با خودش ادامه میداد:
- لردسیاه...
- بله؟!

دراکو دومرتبه برگشت. میرتل از پشت عینکش با تعجب به او نگاه میکرد. ناگهان فکری به ذهن دراکو رسید.
- یه روزی دختری از ترس مسخره شدن اومد تو دستشویی تا گریه کنه. بعد که از دستشویی میاد بیرون....
- اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ!

میرتل جیغ میزند و نمیگذارد دراکو حرفش را تمام کند.
- بس کن. تو از کجا میدونی؟
- یه جایی! اگرم همین الان منو تنها نذاری تو کل مدرسه داستانت رو میگم.

میرتل بدون هیچ حرفی درون چاه دستشویی شیرجه میرود و دراکو هم که انگار حالش با اذیت کردن میرتل خوب شده است، ردایش را مرتب میکند و از دستشویی خارج میشود.

خب برسیم به پست شما.مشکل عمده ای که در پست شما دیده یکسان نبودن لحنشه.یه جا افعال در زمان گذشته به کار رفتن و یه جا زمان حال.همیشه و همواره در لحن پست و داستان این مود رو رعایت کنید چون اصلا خوشایند حال خواننده نیست و ممکنه با خودش این فکرو کنه که شما تکلیفتون با خودتون مشخص نشده.

نکته بعد اینکه از بچه های قدیمی هستین احیانا؟اگر هستین نیاز نبود اینجا پست بذارید.می تونستین با دادن لینک شناسه قبلیتون شخصیت خودتون رو معرفی کنید تو تاپیک معرفی شخصیت.

گروهبندی و معرفی شخصیت.



نه دقیقا. من دوست صمیمیه اورلا کوییرک هستم و اون بهم تمام نکات ظاهری رو یاد داد.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۰ ۱۸:۵۹:۱۹
ویرایش شده توسط مورن در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۰ ۲۰:۰۰:۴۶

اگر ترس هایمان را می شناختیم، انقدر از آن ها نمی ترسیدیم!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.