قطرات اشک پسری جوان درون روشویی دستشویی می ریخت. دراکو مالفوی خم شده بود و از شدت گریه نفس نفس میزد.
- چرا؟ چرا من باید... د...ای... این کارو انجا...م بدم؟
- چه عجب یکی مثل من رفتار کرد!
دراکو که موهای بورش حالا از عرق خیس شده بودند، با عجله برگشت تا بتواند گوینده ی این جمله را ببیند و جز کسی که اصلا حوصله اش را نداشت کسی را ندید...
- میرتل!
میرتل سعی کرد لبخند ملیحی بزند ولی فقط باغث بدتر شدن روحیه دراکو میشد.
- خوب اگه دوست داری هرروز با هم گریه میکنیم.
دراکو دلش میخواست تنها باشد. به دنبال چیزی گشت که به طرف میرتل پرتاب کند اما ناامید به میرتل چشم دوخت. میرتل چندبار دور سر دراکو چرخید و بعد از اینکه جلو دراکو در هوا معلق ماند گفت:
- خوب باید چی کار کنی؟
- به تو چه؟ از جلو چشمام گم شو!
دراکو برگشت و به آینه خیره شد. انتظار داشت که میرتل بیخیال شود ولی این اتفاق نیفتاد. میرتل هنوز هم پشت او بود ولی دراکو که متوجه این مسئله نبود و به حرف زدن با خودش ادامه میداد:
- لردسیاه...
- بله؟!
دراکو دومرتبه برگشت. میرتل از پشت عینکش با تعجب به او نگاه میکرد. ناگهان فکری به ذهن دراکو رسید.
- یه روزی دختری از ترس مسخره شدن اومد تو دستشویی تا گریه کنه. بعد که از دستشویی میاد بیرون....
-
اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ!میرتل جیغ میزند و نمیگذارد دراکو حرفش را تمام کند.
- بس کن. تو از کجا میدونی؟
- یه جایی! اگرم همین الان منو تنها نذاری تو کل مدرسه داستانت رو میگم.
میرتل بدون هیچ حرفی درون چاه دستشویی شیرجه میرود و دراکو هم که انگار حالش با اذیت کردن میرتل خوب شده است، ردایش را مرتب میکند و از دستشویی خارج میشود.
خب برسیم به پست شما.مشکل عمده ای که در پست شما دیده یکسان نبودن لحنشه.یه جا افعال در زمان گذشته به کار رفتن و یه جا زمان حال.همیشه و همواره در لحن پست و داستان این مود رو رعایت کنید چون اصلا خوشایند حال خواننده نیست و ممکنه با خودش این فکرو کنه که شما تکلیفتون با خودتون مشخص نشده.
نکته بعد اینکه از بچه های قدیمی هستین احیانا؟اگر هستین نیاز نبود اینجا پست بذارید.می تونستین با دادن لینک شناسه قبلیتون شخصیت خودتون رو معرفی کنید تو تاپیک معرفی شخصیت.
گروهبندی و معرفی شخصیت.
نه دقیقا. من دوست صمیمیه اورلا کوییرک هستم و اون بهم تمام نکات ظاهری رو یاد داد.