رز- فکر می کنم جای خالی تابلو پر شد . این جا مرکز نگه داری از حیوانات بی خانمانه .
هکتور- چی ؟ ولی من مطمعنم . من بوی بچگیمو شنیدم.
- نه هک اون بوی کود بود.
- حد اقل بیا از یکی بپرسیم.
هر دو شون به سمت ساختمون نسبتا بزرگ ولی قدیمی رفتن.
-آهای کسی این جا هست؟؟
که صدای تلق تلق کفش پاشنه بلند خانومی اومد .
- اوه سلام خانوم.
-سلام عزیزم
- سلااااام خاله گریزلدا.منو یادته؟
-
سلام هک. مگه میشه تو رو کسی یادش بره. کم که اون معجونای ... رو تو غذاهامون نمی رختی
- بیا دیدی گفتم رز
...............................................آن سوی سوژه.....................................................................
-دعوا نکنید. اهه دعوا نکنید.
- پسرم چرا به من نگفته بودی
- الان وقتش نیست مامان
- راستشو بگو غیر از این دوتا و اون بلاتریکس وحشی پای چنتای دیگه در میونه؟؟
هر دو خانوم- بلاتریکس دیگه کیه
-
حالا چه جوری جعمش کنم؟؟مامان اینا رو ول کنم . تو میای یا نه.
- آره میام . ولی بعد از این که بگی چه گندی بالا آوردی.