هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: چرا از انتشار "هری پاتر و فرزند نفرین شده" هیجان زده نشدیم؟
پیام زده شده در: ۰:۲۹ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵
#1
ها از نظر مونوم این کتاب ها همچی یه جورایی بود. یعنی چطوری بوگوم نوک زبونمه، همچی مث یه تریلی بود که اینگاری رفت روی تموم خاطرات نوستالژیک دوران کودکی و جهالت. البته دوروغ چرا آقو، همشم نخوندما. همش که چه عرض کنم، شاید کلا چند صفحه ی اولشو که همچی بفهمی نفهمی قضیه رو بگیروم چیه چیه. الان این دوستانی هم که نظر میدنا، نمیشه از نظراتشون فهمید قضیه چطوریه. خعلی کتابی و شکیل حرف میزنن که مو که بی سوادم، اصن هیچی نمی فهموم!

ولی حسابی دلگیروم از این بازیهای تجاری که این روزا همش داره راه میوفته. متاسفانه رولینگ السادات هم از این قضیه مستثنا نیست کاکو.حالو شنفتم که خانوم اسلامیه هم برنامه هایی برای این کتاب داره و گفته که ترجمش میکنه. ولی اگه بتونیم خودجوش این کتابو ترجمه کنیم که کاسه کوزه ی اینارم بهم بزنیم، همچی بد نیستا! از مو گفتن. خلاصه اینکه نمیدونوم سیاسیت درستیه که جادوگران به اندازه کافی از این قضایا حمایت نکرد و پوشش نداد یا نه. چون همین چی چی میگم، تجاری بازیا و اینجور چیزا، با اخلاقیات جادوگران جور نیست. ولی شاید اگه بیشتر حمایت میکردیم، میتونستیم روش مانور بیشتری بدیم. حتی توی خبرگزاری های رسمی.

این دوستانم که هی میانو پز تالکین میدنو اینجور چیزا، یه جورایی کارشون اشتباه چون اصن حاج آقا اینجا جای اینجور بحثا نیست. یعنی اصن اینجا جایگاه مقایسه اثرات ادبی نیست که هی میکوبید به اثر رولینگ بنده خودا. نومدونوم منظورمو رسوندم یا نه. اینهمه شیر و کیک رو تبلیغ کردید، آخرشم بعد از اینهمه نظرات فلسفی که دادم و کلی فسفر سوزوندوم، یدونه کیک و ساندیدسم دست مو ندادید .

تا حاج آقا هاگرید نیومده با کمربند سیاه و کبودوم کنه، با اجیزه!


فری دمبه ، گرد و قلمبه!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#2
نام : فريدوولفا (ملقب به فری دمبه)

جنسیت : خانم

گونه : غولی نژاد

فک و فامیل ها : روبیوس هاگرید، گراوپ، بابای بچه ها؛ آقای هاگرید!

با عرض سولام و خسته نباشید خدمت تمامی دست اندکاران این برنامه ی شکیل و بسته بندی شده. حقیقتا مو همچی یخده معذب هستُم. هنو نم دونوم از کوجا شروع کونوم! خعلی که جوون بودما، شوورم دادن به این آقای هاگرید. البته بنده خودا یک متر و شست بیشتر قد نداشت. نم دونم چرا عاشوق من شده بود. خو منم این هوا ! هیچی عاقو خلاصه اینا اومدن خواستگاریو منم همو اول کاری هول شدم، چایی هارو ریختن تو سر و صورت این بنده خدا ! البته بعدا که ازدواج کردیما، حسابی از خجالتمون در اومد. یعنی با کمربند!

بنده خدا پسرم روبیوس واس خاطر پدر کوتوله ش، کوچیک موند و از خونواده طرد شد. ولی مو همیشه دوستش داروم. سن و این چیزارم نپرس که جوابت نمیدوم. آخه از یه خانوم درست و حسابی که سنشو نمی پرسن کاکو! پسروم که سه سالش بود، جهازمو جمع کردم و از خونه ی بخت به اختیار خودوم خارج شودوم. بعدشم با بابای گراوپی، پسر گولوم آشنا شدم. بنده خدا اونم اسمش مث شوهر اولم یادم نیس. ولی مرد خعلی قوی هیکل و گونده ای بود.خلاصه بوگوم که شخصیت خعلی فرعی بودم. حالاو انتظار صدخط داستان و توضیحات رو هم داری؟ هموطور که مو خلاصش کردوم، شوما هم به لطف خودت داستان اینجور کارای اداریو خلاصش کن.

مخلص شوما. فالت بگیروم؟:zogh:
فری دمبه!


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۱ ۲۱:۴۲:۰۹

فری دمبه ، گرد و قلمبه!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#3
شخصیت مورد نظر گروهی نداره. پس اگه امکان داره بدون انتخاب گروه به ایفای نقش دسترسی داشته باشم و معرفی شخصیت رو انجام بدم.ممنان!


فری دمبه ، گرد و قلمبه!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱:۳۶ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#4
تصویر شماره‌ 5


همگی به صورت مرتب و تروتمیز سر میز سرسرای عمومی نشسته بودند و برای گروهبندی انتظار می کشیدند. ناگهان در سرسرا باز شد و موجودی سیبیل دار و بی ریخت با عجله و دوان دوان وارد سرسرا شد.بعد از اینکه به مدت کوتاهی توجه همگی را به ظاهر صدکیلویی و رفتار عجیب خودش جلب کرد، به صورت رندوم برسر یکی از میزها نشست تا نوبت ایشان بشود. مدتی گذشت تا اینکه همگی گروهبندی شدند و او آخرین نفر بود که کلاه را برسر می گذاشت.

- خب بزار ببینم پسرک...
- من دخترم ای کلاه بی ادب! حتما به بابا ناصرالدین میگم به حسابتو برسه!
- پس چرا اینقدر سیبیل داری؟ در عمر خویشتن هرگز چنین چیزی رو ندیده بودم.
- خب ما دخترا توی ایران تا سن هیجده سالگی این شکلی هستیم. بعدش که وارد دانشگاه میشیم، دماغ عمل میکنیم، گونه میذاریم، اعضای مهم بدنمونو پروتز میکنیم مثل لب و ...
- بسه بسه! نمیخواد ادامه بدی. تا به حال هرگز توی هاگواترز یک ایرانی نداشتیم. توی وجودت هیچ سخت کوشی احساس نمیکنم.
- یه وقت فکر نکنی همه ایرانیا اینطورینا ! ما کلا سعی می کنیم خیلی بهینه حرکت و تلاش کنیم تا یه وقت توی مصرف انرژی زیاده روی نکرده باشیم.
- پدر و مادرت هردو ماگل زاده اند. گویی هزاران نژاد و قوم با یکدیگر وصلت کرده باشند و تو پدیدآمده باشی. هیچ اصالتی نیز در تو نمی بینم.
- عه عه عه ! ما ایرانیا تو دنیا حرف اولو تو اصالت میزنیم. دیگه نزنی این حرفو ها. البته تازگیا یکمی ترکیبی کار میکنیم وگرنه ما اولین تمدن بشریت هستیم.
- شجاعت و هوش هم که کلا مشاهده نمیشه. عجب موجودی هستی تو! به راستی گیج شده ام!
- من میگم بزار یه گوشه ای تو هاگواترز، زیر بوته ای جایی بخوابم، همینجوری بالاخره سیستم کار دستم میاد. ممنان!:kiss:
- باعشه!

و بدین ترتیب ایرانیان وارد هاگواترز شدند و قلمروی خودشان را توسعه دادند. هنر نزد ایرانیان است و بس!



با اینکه تقریبا کل پستت دیالوگ بود و توصیف خاصی نداشتی و در نهایتم کلاه از گروهبندیت عاجز موند، ولی فکر می‌کنم آمادگی لازم برای ورود به ایفای‌نقش رو داری.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۱ ۱۰:۵۹:۴۵

فری دمبه ، گرد و قلمبه!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.