هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
#1
- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!
نابودی سیاهی و گرفتن انتقام خون تمام کسانی که عضو محفل ققنوس بودند مثل مادر و پدر هری و مادر و پدر نویل و ریموس لوپین و هر کی که به دست مرگخوار ها شجاعانه و قهرمانانه کشته شدند.
2- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟
برای پاک کردن دل مرگخوار ها: فکر نکن پودرتو عوض کن با هومکر و سیم ظرفشویی دل مرگخوار ها رو از سیاهی پاک کنید.

3- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید!
میشه خیسش کرد. وقتی راه میره باهاش دفترشو تی بکشه. میشه داخله حرم امام رضا هم خادما ازش به عنوان گردگیر یا اون پشمک رنگیا که همیشه تو دستشونه استفاده کنن.

4- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!
چون زن نداره تا دیر وقت با مرگخوار ها می گرده اینا دوستای نابابی هستند پس:
1-علاف
2-دماغ آب شده
3- نفرت انگیز


5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟
همه خانم ها رو دعوت کنن بگن هر کی دنیا رو زودتر تمیز کنه می تونه تا آخر عمرش از این طلا فروشی به اون طلا فروشی بره و هر چی دلش می خواد طلا بخره و این گونه شد که دنیا از سیاهی نجات پیدا کرد ولی همه مغازه های طلا فروشی ورشکسته شدند و همه معدن های طلا هم طلا هاشون ته کشیده گفتن که میرن از مریخ وارد می کنن.


6- با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟

کله ولدمورت را با سیف کرمی بشورند . زنش بدن تا آدم شه چون فقط خانوما از پس یه همچین کسی بر میاد و نشونش می دن دنیا دست کیه.

7- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟
به من چه مگه من فضولم مگه روح دامبلدور خدا بیامرز یهویی اومد تو اتاق من که من برم تو اتاقش!!






پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۵
#2
شخصیت نام :هلنا ریونکلا ( دختر روونا ریونکلا - شبح گروه ریونکلا )
لقب : بانوی خاکستری
گروه: ریونکلا
چوبدستی: پر ققنوس و ریسه ی قلب اژدها قطر 1 و طول 15.7 سانتی متر
پاترونوس:اسب بالدار
ویژگی های ظاهری: قد متوسط و لا غر با موها مشکی و چشمای آبی
معرفی :من تاج مادرم رو دزدیدم و اونو به یه جنگل تو آلبانی بردم بعد از اون از کارم پشیمون شدم. تاجش بعداً به یکی از هوکراکسهای ولدومورت تبدیل شد...
شبح گروه ریوونکلا هستم...
در سال هفتم به هری برای پیدا کردن تاج کمک کردم...من بعد از اون اتفاق خیلی ناراحت شدم که تاج مادر خودمو برداشتم پس سعی کردم با کمک کردن به بچه های گروه ریونکلاو و یاد دادن هر چیزی که بلد بودم به آن ها کذشته ی خودم رو جبران کنم. چند وقت پیش مادرم پیشم آمد و گفت که من را بخشیده است و پس از آن توجه ام به دختر ی جلب شد که خیلی خیلی باهوش بود پس تمام وقتم را صرف آموزش او کردم و تمام راز هایی که در مورد جادو می دانستم به او آموختم.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۴ ۱۷:۴۳:۴۷


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۵
#3
سلام کلاه گروه بندی عزیز من کاتارینا هستم ومی خواستم بگم برای گروه بندی اولویت من گریفیندور و اولوت دوم ریونکلاو است اگه گریفیندور پره منو بزار توی ریونکلاو.



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵
#4
هری چرا این جوری به مردم زل زدی فکر نمی کنی شاید اونا از این کارت بدشون بیاد؟
یا ناراحت بشن؟هری محو تماشای زن ها و مرد های جادوگری بود که باعجله از این مغازه به آن مغازه می رفتند و خیلی عجله داشتند و مدام به هم بر خورد می کردند.
هگریت دوباره تکرار کرد هری چرا به مردم این جوری نگاه می کنی شاید یکی از آن ها از روی عصبانیت یک طلسم دماغ دراز کن طرفت بفرسته!!!هری که انگار تازه از دنیای خیالات خود بیرون آمده بود با دست پاچگی جواب داد من متاسفم ولی هگریت توی 11 سال گذشته من یک بچه ی معمولی بودم و این اتفاق ها یعنی خریدن چوب جادو یا ورود به دنیایی که تا حالا در موردشون توی کتاب های افسانه ای می خواندم کمی سخت است راستش را بخواهی من فکر می کنم که این اتفاق ها یک خواب شیرین است و هر لحظه ممکن است با صدای خشن عمو ورنون از خواب بپرم!!!
هگریت می دانست که هری در این 11 سال گذشته زندگی خوبی نداشته ورنون ها با او رفتاری مثل یک خدمتکار داشته اند. هگریت گفت هری من می خواهم به علاوه ی هدیه ی تولدت یعنی هدویک یک چیز دیگر هم به تو بدهم تا مطمعا" شوی که خواب نیستی هاگریت از کوچه پس کوچه های زیادی عبور می کرد و هری را هم دنبال خود می کشید برای هگریت کار آسانی بود چون همه با دیدن هیکل او از سر راهش کنار می رفتند ولی کار برای هری آسان نبود محکم به آدم های سر راهش بر خورد می کردو مجبور بود مدام عذز خواهی کند بعد از مدتی هگریت جلوی یک فروشکاه کوچک با شیشه های خاک گرفته ایستادو گفت:هری رسیدیم هگریت سرش را خم کرد تا داخل مغازه شود.
پیر مردی با پشت خمیده جلوی آن ها ایستاده بود او گفت: چی کار می تونم براتون بکنم؟؟
هگریت جواب داد ما برای خرید <شکوفه های رویا نشان> به این جا آمده ایم. پیرمرد برگشت و بی هیچ حرفی قفسه های خکی مغازه را زیر رو می کرد.پیرمرد با گل رزی برگشت که به رنگ طلا بود و برق می زد او گفت بلدی چه جوری با هاش کار کنی؟؟
بعد از این که یک رویا دیدی و یادت رفت که رویا چی بوده یا دلت خواست دو باره رویاتو تکرار کنی یکی از این پر گل رز هارو می کنی و می خوری تا دوباره همه چیزو به یاد بیاری. از مغازه بیرون آمدند هگریت به هری گفت:باید تو را به خانه ی ورنون ها ببرم فقط یک روز دیگرصبر کن تا این کابوس در خانه ی ورنون ها تمام شود.
هری از یک روز پرماجرا در کنار هگریت حتی اگر یک رویای بی نهایت شیرین باشد با تمام وجود لذت برد این بهترین جشن تولد تمام 11 سال عمرش بود.


نمایشنامه خوبی بود. توصیفات خوبی هم داشتی.
یکم با اینتر بیشتر رفیق باش و دیالوگات رو از سایر قسمتای متن جدا کن.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۲ ۱۰:۵۹:۳۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.