تصویر پنجم تصاویر کارگاه نمایش نامه نویسیروزی که من به هاگوارتز امدم اولین سال ورود هری پاتر به هاگوارتز بود.
بنا به خواست البوس دامبلدور باید با پوشیدن ردایم در حالی ک کلاه آن تا روی نوک بینی ام امده است ، تا گوش های نوک تیزم دیده نشوند ، به جمع بچه ها وارد میشدم.
به دلیل اینکه من با پودر پرواز به هاگوارتز امده بودم هیچ کدام از بچه هایی که با قطار سریع السیر به مدرسه امده بودند مرا نمیشناختند و هدف همین بود...
من ناگزیر بودم که با کلاه گروه بندی رو به رو شوم ، من نیازی به اموختن دروس جادوگری نداشتم زیرا خودم ساحره ای از نژاد پریان خون اشام بودم و برای اهدافی که به هاگوارتز امده بودم باید کلاه گروه بندی مرا در گروهی قرار میداد که مشخص کننده چیز های زیادی بود.
پروفسور مک گونگال در حال صدا کردن سال اولی ها و تعیین گروه های انها بود:
رونالد بیلیوس ویزیلی...
دین توماس...
سیموس فینیگان..
...
....
...
هرمیون گرینجر!(زیر لب گفتم آه دختر بی نظیر)
و سر انجام هری پاتر ...!
بعد از پایان گروه بندی ها تصور بچه ها این بود که دیگر گروه بندی تمام شده است و منتظر شروع جشن بودند.
البوس دامبلدور به ارامی به پروفسور مک گونکال نزدیک شد و در گوش او چیزی گفت...
پروفسور مک گونکال صدا زد: لیسا لطفا روی سکو بیا!
همه ی بچه ها به سمت من برگشتند و از اینکه با یک اسم کوتاه از من نام برده بودند تعجب کردند.
من از بین ردیف ها گذشتم و روی صندلی نا خود اگاه خلاف جهت دید بچه ها نشستم.
کلاه گروه بندی فریادی کشید و گفت : اووووه اینجا چه خبره ؟
صدای پرفسور دامبلدور رو شنیدم که به اهستگی گفت: لطفا اروم باش و بگو اون توی چه گروهیه؟
سعی کردم توی ذهنم با اون حرف بزنم، گفتم کلاه عزیز از دیدن شما خیلی خوشحالم تا الان متوجه شدین من برای چی اینجا هستم ، لطفا منو ب گروه گریفیندور ببر .
کلاه گفت : خوب ، خوب ، بذار ببینم ! ولی تو یک خون اشام هستی ! قوی به نظر میای ، سریع و فرزی ، اوووه میتونی ناپدید بشی ، و و و...
اما... تو بهتره بری اسلایترین ، نه نه جای تو گریفیندوره ،اره این بهترین انتخاب در راستای اهداف و توانایی هاته .
ناگهان گفت: اما تو مطمینی؟ هوم؟
کلاه با خودش زمزمه میکرد: اسلایترین... اسلایترین... اسلایترین...
در این هنگام با گفتن "اما"ی کوچکی روی هوا پرید و به اهستگی و کوتاه ، طوری ک افراد انتهای سالن صدای او را نشنیدند اعلام کرد گریفیندور...!
این در حالی بود که سرسرای بزرگ به یک باره در سکوت فرو رفت...
رول قشنگ و قوی ای بود. کلاهِ "آ" رو فراموش نکن هیچوقت.
قبل از علائم نگارشی فاصله نذار، فقط بعدشون بذار.
و اینکه این:
...
...
...
چیه؟!
گذر زمان رو با توصیفاتت نشون بده، این یه کوچولو غلطه. درخواست نقد و اینا بدی آینده خفنی در انتظارته. تایید شد!پ.ن: حرکت جذابمم بزنم دیعه کلا ذوقم بخوابه جهت این حرکت، مرحله ی بعد:
کلاه گروهبندیالبت مطمئن نیستم لینک مال کلاه گروهبندیه یا نه ولی تو برو به کلاه گروهبندی.
ویرایش شده توسط MahsaPottergranger در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۹ ۵:۲۱:۳۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۹ ۲۳:۳۱:۵۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۳۰ ۲:۱۴:۳۹