هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اگر هري بخواهد نقشه غارتگر را به يكي از بچه هايش بدهد به كدام یکی از بچه هایش می دهد؟
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۷ آبان ۱۳۹۵
#1
از نظر من به آلبوس میده چون بعد از هری آلبوس نقش اصلیه آخه توی کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده من وقتی داشتم کتاب رو میخوندم با اینکه آلبوس نقش اصلی رو داشت من فکر میکردم هری داره همه ی کار ها رو میکنه!
تازه آلبوس یه اسلایترینی هست ولی بقیه ی بچه هاشون گریفیندوری من احمال میدم به همین دلیل بدش به آلبوس !


یه گریفیندوری...
هیچ وقت تسلیم نمیشه!
چون شجاعه!!!
و تا آخر عمرش هم...
بر سر عدالت...
میجنگه!
چون ما گریفیندوری ها...
میجنگیم تا آخرین نفس...
برای عشق و...
برای...
گریفیندور!!!


پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ جمعه ۷ آبان ۱۳۹۵
#2
سلام منم یه سوال دارم!
مگه نه کراب اتاق ضروریات رو آتیش زد (حالا یادم نمیاد گویل بود یا کراب)
الان اتاق ضروریات سالمه یا نه؟
من میگم شاید فقط اونجایی که همه چیز قایم شدن خراب شده و بقیه ی جاها سالمه!
ممنون میشم جواب بدید!


یه گریفیندوری...
هیچ وقت تسلیم نمیشه!
چون شجاعه!!!
و تا آخر عمرش هم...
بر سر عدالت...
میجنگه!
چون ما گریفیندوری ها...
میجنگیم تا آخرین نفس...
برای عشق و...
برای...
گریفیندور!!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۵
#3
نام:راشل
نام خانوادگی : کادنر
رتبه ی خون: دورگه
چوبدستی : پر ققنوس و چوب درخت زالزالک 35 سانتی متر انعطاف پذیر.
خانواده : پدر ماگل، مادر ماگل، برادر بزرگ تر ماگل، خواهر بزرگ تر جادوگر، خواهر کوچکتر ماگل.(عجب خانواده ی عجیبی )
سن:12
گروه:گریفیندور
پاترونوس: هیپوگریف
جارو:فایربالت
مهارت:چفت شدگی و ساختن معجون
علاقه مندی: کتاب های مختلف،موزیک.
ویژگی ظاهری:چشم های آبی و موی قهوه ای روشن بلند و پوست سفید.
ویژگی های اخلاقی: شجاع ولی گاهی وقت ها مغرور! عاشق دوستانم هستم اگه کسی با اونا بد رفتاری کرد انتقام در انتظارشه! خود دانید!
درس های مورد علاقه:چفت شدگی، معجون ها، پیشگویی و تغییر شکل!
رنگ مورد علاقه:بنفش و زرد

بسته؟؟؟



به ایفای نقش خوش اومدی.
تایید شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۱۹ ۱۹:۰۴:۳۸

یه گریفیندوری...
هیچ وقت تسلیم نمیشه!
چون شجاعه!!!
و تا آخر عمرش هم...
بر سر عدالت...
میجنگه!
چون ما گریفیندوری ها...
میجنگیم تا آخرین نفس...
برای عشق و...
برای...
گریفیندور!!!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵
#4
تصویر شماره ی 10

هری و هاگرید وارد کوچه ای باریک شدند که پر از مردان و زنان، دختر ها و پسر های هم سن خودش و یا کمی بزرگ تر، با لباس هایی عجیب و غریب از فروشگاهی به فروشگاه دیگر میرفتند و بر سر چیز های عجیبی با هم بحث میکردند!
هری در حالی که با تعجب همه جا را نگاه میکرد از هاگرید پرسید: هاگرید؟ اینجا کجاست؟ و اینا چیه که اینا پوشیدن؟
هاگرید در حالی که دنبال مغازه ای میگشت گفت: آمممم اینجا کوچه ی دیاگونه!باهاس وسایل مدرسه تو از اینجا بگیری! اینا؟ اینا که ردا هستن هری! اوه خدای من حتما تا حالا از اینا دیدی دیگه نه؟
هری: راستش...نه تا حالا ندیدم!
هاگرید با تعجب به هری نگاه کرد و گفت: خوب هری لیست رو نگاه کن ببین چی میخوای؟
هری نامه را از جیب شلوارش که برایش گشاد بود و قبلا مال دادلی پسر خاله اش بود در آورد! بازش کرد و نگاهی به آن انداخت و گفت:
یه چوبدستی...یه پاتیل سایز 2...و...
-خوب هری تو برو توی اون فروشگاهه که اونجا هست... اونی که رنگ درش زرده...دیدیش؟
-آره دیدمش ولی اونجا باید برم چی کار کنم؟
-اونجا باید بری چوب دستی بگیری! منم میرم کتابات و پاتیلت رو برات بگیرم!
-اوه باشه!خداحافظ!
و از هاگرید جدا شد و به سمت مغازه ی چوب دستی فروشی رفت.در باز کرد و با این کار زنگ بالای در را به صدا در آورد.وارد مغازه شد.مغازه خلوت و ساکت بود.
-سلام! کسی اینجا نیست؟
ناگهان مردی پیر و سالخورده با مو های سفید از راهرو بیرون آمد و با دیدن هری لبخندی زد و گفت:
-اوه آقای پاتر!...میدونستم که بالاخره میاید!حتما اومدید که چوبدستی بگیرید!
-اوه بله...همینطور!
پیر مرد لبخندی زد و دوباره وارد راهرو شد و گفت:
-خوب خوب...بزار ببینم...آها!
او پاکتی دراز را در آورد و درش را باز کرد.در آن جعبه یک چوبدستی به رنگ قهوه ای سوخته بود.پیر مرد گفت:
-بگیرش... امتحانش کن!
هری چوب را برداشت و آن را تکان داد! ناگهان در کشویی باز شد و تمام محتوای آن ریخت و هری که زهر ترک شده بود چوب را سر جایش گذاشت.
پیرمرد گفت: اوه نه نه نه...این چوب مال تو نیست!
-ببخشید مال من؟ من متوجه نمیشم!
-اوه پسرم این تو نیستی که چوبدستی رو انتخاب میکنی! بلکه چوبدستی تو رو اتخابات میکنه! جالبه نه؟
-بله...همینطور!
پیرمرد پاکت دیگری در آورد و آن را به دست هری داد.هری با ترس و لرز چوبدستی را در دستش گرفت و احساس کرد نسیم خنک روی صورتش وزید و موهایش را از صورتش کنار زد و جای زخمش را نمایان کرد! زخمی صاعقه شکل که از وقتی به یاد داشت این زخم روی صورتش بوده!
-درسته...این چوب مال توئه! عالیه!
ناگهان کسی اسم هری را صدا زد:
-هری...هری!
هری برگشت و در مقابل خود هیکل بزرگ هاگرید را دید:
-هاگرید!
-سلام آقای الیوندر!
-اوه سلام هاگرید!
-خوب هری چوبت رو خریدی؟
-اوه... آره ایناهاش!
و چوب قهوه ای کم رنگش را بالا گرفت تا هاگرید آن را ببیند.
-اوه عالیه خوب اگه میشه بیا بریم هنوز یه چیزی مونده که نگرفتی...خداحافظ آقای الیوندر!
-خداحافظ
هری گفت:
ممنون آقای الیوندر!
و به همراه هاگرید از مغازه خارج شد! او از هاگرید پرسید:
-هاگرید چه چیز دیگه ای مونده؟
-خوب...یه حیوون دست آموز! یا باید یه گربه بگیری یا یه وزغ یا یه جغد!
-خوب ترجیح میدم یه جغد بگیرم!
آن ها اندکی راه رفتن که ناگهان به جایی رسیدند که پر از قفس پرنده بود و در آنها جغد های بزرگ با رنگ های جور واجوری بود! مانند:قهوه ای سوخته و قهوه ای روشن یا حنایی!
ناگهان هری ایستاد و به جغدی نگاه کرد که با جغد های دیگر فرق داشت! رنگش مانند برف سفید بود و تار های سیاهی در لا به لای آن داشت!
-ه...هاگرید...هاگرید!
-چیه هری؟
-هاگرید من اینو میخوام!
-اوه آره خیلی خوشگله...صبر کن برم بگیرم و بیام!
هری سرش را به نشانه ی مثبت تکان داد و در گوشه ای از کوچه ی باریک ایستاد و منتظر هاگرید ماند! کمی بعد هاگرید با جغد برگشت:
-خوب هری دوست داری اسمشو چی بزاری؟ من میگم هوگو بزار اسم قشنگه!
-آمممم ولی...من از اسم...هدویگ خوشم میاد...! چطوره؟
-اوه...قشنگه!
و دست هری را گرفت و از کوچه خارج شدند!







چرا قبل اینکه اینجا پست بزنی و بعدش تایید بشی،رفتی تو تاپیک گروهبندی پست زدی؟به هر حال توی تایپ مربوطه گروهبندیت میکنم...پست اینجات هم...
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۱۷ ۲۱:۱۷:۱۱

یه گریفیندوری...
هیچ وقت تسلیم نمیشه!
چون شجاعه!!!
و تا آخر عمرش هم...
بر سر عدالت...
میجنگه!
چون ما گریفیندوری ها...
میجنگیم تا آخرین نفس...
برای عشق و...
برای...
گریفیندور!!!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵
#5
سلام کلاه جون!
من هم از اسلایترین خوشم میاد هم از گریفیندور!
خوب برای من فرقی نداره توی کدوم گروه بیوفتم!
من شجاعم اما بعضی وقتا مغرور و خود بین میشم!
از چیزایی که هیجانی هستن خیلی خوشم میاد و ماجراجویی
رو خیلی دوس دارم!

دیگه هر جور صلاح میدونی!


یه گریفیندوری...
هیچ وقت تسلیم نمیشه!
چون شجاعه!!!
و تا آخر عمرش هم...
بر سر عدالت...
میجنگه!
چون ما گریفیندوری ها...
میجنگیم تا آخرین نفس...
برای عشق و...
برای...
گریفیندور!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.