هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶
#1
حالا که شما چیزی درباره طلسم ها و ورد ها نمی دونید، یه رولی بنویسید که در اون با مشکلی مواجه شدید ( این مشکل می تونه گیر افتادن در جایی یا روبه رو شدن با موجودی خطرناک باشه) و چوبدستی ندارید. چی کار می کنید؟ توجه داشته باشید شما یه جادوگرید و حتی بودن چوبدستی هم جادوگر محسوب می شید، پس می تونید از جادوتون استفاده کنید.( بهتره بدون جادو از دست مشکل خلاص بشید.)

*******************************

سکوت سراسر تالار اسلیترین را فرا گرفته بود و همه ی اعضا از فرط گرما در گوشه ای بی حال نشسته بودند. همه از تشنگی کلافه شده بودند. تا اینکه لرد سکوت را شکست و باعث پرت شدن حواس تشنگان حاضر در تالار شد. همه ی نگاه ها حتی مورچگان زحمت کش در تالار نگاهشان به سمت لرد کشیده شد که به صورت بر عکس روی مبل مخصوص خود نشسته بود و به بقیه می کرد در حالی که نجینی را روی شکم خود نشانده بود و با پولک های زیبای سبز نقره ای روی تن نجینی بازی می کرد.

- مگه نمی شنوید؟ گفتیم ما تشنه ایم !
سوروس اسنیپ تکانی به شنل سیاه رنگش داد و گفت :
- ارباب توی تالار حتی یه قطره آب هم نمونده! خیلی وقته بارون نیومده و اب نداریم.
لرد از اینکه چنین هم گروهی هایی دارد کمی جوش آورد. فقط کمی...
- ما خودمان می دونیم که آب نیست ولی باید برید و برای ما آب پیدا کنید.

تمامی اهل تالار به هم نگاه می کردند. آبی نبود که بیاورند تنها چیزی که بود خورشید بود و گرما و دیگر هیچ.

- راستی یادمان رفت بگوییم که به جز ما نجینی دخترک عزیزمان هم تشنه است و اگر آب نیاورید نجینی آب مورد نیازش را با خوردن شما تامین می کند.
لرد این را گفت و از جایش آرام بلند شد و دخترش را ارام روی مبل سبز براق قرار داد و رفت تا در رختخواب منتظر آب بماند.

دقایق همانطور سپری می شد و ایلیترینی ها هنوز قدم از قدم بر نداشته بودند و داشتند فکر می کردند که چگونه آب پیدا کنند.

- می گم نجینی از جاش تکون نخورده؟
- نه!
- چرا ها اینگار جا به جا شده!
- همه به یاد حرف لرد افتادند. " راستی یادمان رفت بگوییم که به جز ما نجینی دخترک عزیزمان هم تشنه است و اگر آب نیاورید نجینی آب مورد نیازش را با خوردن شما تامین می کند."

نجینی آرام آرام به سمت اعضا می آمد که همگی در گوشه ای جمع شده بودند.
- یعنی داره میاد بخورتمون ؟
- به نظرت داره میاد برامون داستان بگه؟ خوابمون ببره تشنگی یادمون بره!
- یکی یه فکری کنه!
لوسیوس مالفوی که تا به حال ساکت نشسته بود گفت :
- به نظر من بهتره چند نفر بهتره برن دنبال آب بگردن و ما اینجا نجینی رو سر گرم کنیم. خب کیا حاظرن برن؟
همه به هم نگاه کردن و داشتن دنبال افرادی می گشتن که برن.

_ من می رم.
این صدای ایلین بود که در تالار پیچید. لوسیوس با تعجب به آیلین نگاهی انداخت و گفت:
_ چه دلیلی داره که بزاریم تو بری؟
_ من پیر ترن آدم توی این تالارم. طبق یه افسانه قدیمی توی کوهستان یه چشمه هست من می تونم برم اونجا و آب بیارم.
همه با سر تایید کردند چون مجبور بودند و همه می دانستند دیگر در هیچ جای تالار نمی توانند جرعه ای آب پیدا کنند. آیلین ثانیه ای بعد به سمت کوهستان آپارات کرد و اعضای تالار را با نجینی تنها گذاشت.


آیلی به سمت جایی که می توانست چشمه را در آن جا پیدا کند حرکت کرد . قدم هایش تند م مطمئن بود. به سمت غاری که فکر می کرد آب در آنجا باشد حرکت کرد. احساس خوبی نسبت به این رفتن نداشت احساس می کرد دیگر هیچ بازگشتی در کار نیست. ناگهان صدایی در پشت سر توجهش را جلب کرد.
_ سلام می دونستم تو میایی..
صدا برایش آشنا بود و گویا سال هاست که با ان صدا خاطره دارد. برگشت.
_ آرتور؟
_هه! خوبه با اینکه سنت رفته بالا هنوز اسمم یادته!
آیلین تشنه بود و همین تشنه بودن طولانی مدت باعث شد که آیلین روی زمین پخش شود.


ساعاتی بعد


آیلین چشمانش را با احساس رطوبتی وی لب هایش از خواب بیدار شد.
_ یادته ؟ بچه بودیم باهم بازی می کردیم؟ همیشه توی نگاهت همینقدر نفرت بود همینقدر لجباز بودی.
_ چی می خوای ازم؟ چیکارم داری؟
_من خودتو می خواستم ولی الان دیگه اون قلبتو می خوام.
_ قلبم؟
_ منظورم از قلب احساساتت نیست می خوام اون قلب قرمزت که به مشنگ دل داد و در بیارم و با همین دستام لهش کنم.
آرتور درست در مقابل صورت آیلین دستش را گرفته بود و آن را مشت کرد.
آیلین ترسیده بود و رنگ باخته بود.
_ من ... من ... فقط اومدم یکم آب ببرم اونو همه منتظرمن!
_ می دونم اونا الان دارن با نجینی دست و پنجه نرم می کنن هر چقدر تو زود تر بمیری اونا زود تر به خواسته ی لرد و نجینی می رسن .
_ تو چه جور می تونی منو بکشی؟
_به همون راحتی که تو فراموشم کردی.

آیلین در میان دوراهی گیر کرده بود. او به بچه های تالار قول داده از طرفی هم جانش برایش غزیز بود. تمام بچه ها تالار را تصور می کرد و اشک می ریخت. تصویر سوروس که جلوی چشمانش آمد در برابر آرتور که دیگر نمی شناختش تسلیم شد.

_ با شه قلبم ماله تو...

لبخند مصنوعی ترسناکی در گوشه لبان ارتر نقش بست و با خنجری مزین به یاقوتش به سمت آیلین رفت به همان چشمان سبز همیشه مغرور نگاهی انداخت چشمانی که حالا از ترس می لرزیدند آیلین چشم هایش را بست. بلکه آرتور راحت تر کارش را انجام دهد. آرتور جلو رفت او نمی توانست نمی توانست آیلین را بکشد خنجر را درت در جلو پای ایلین به خاک فرو برد.


در همین لحظه اولین قطره ی باران به زمین بر خورد کرد. نگاه آیلین و آرتور بهم گره خورده بود و هیچکدام نمی دانستند چه واکنشی نشان دهند...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ جمعه ۲ مهر ۱۳۹۵
#2
نام: ایلین پرنس

گروه: اسلیترین

علاقه مندی ها : جادوی سیاه

رنگ مو: شرابی

رنگ چشم : مشکی

توضیحات: مادر سوروس اسنیپ

ویژگی های اخلاقی: آیلین علاقه شدیدی به نقاشی دارد و در هر لحظه باید مراقب باشید که وسایلتان را با بوم نقاشی اشتباه نگیرد. او معجون ساز حرفه ای است که برای مجله ساحره ها در باره معجون سازی مقاله می نوشت.


کمربندتونم😐
گروه من قبلا راونکلاو بود لطفا به اسلیترین تغییر دهید.


برای تغییر گروه ابتدا باید از طریق تماس با ما بلیت ارسال کنین و دلایل تغییر گروهتون رو شرح بدین.
تایید نشد.


ویرایش دوم: بعد از خوندن بلیت و دلایل و صحبت ها، تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲ ۱۶:۳۶:۰۰
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲ ۲۱:۵۲:۴۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.