هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لیسا.تورپین)



پاسخ به: خورندگان مرگ
پیام زده شده در: ۱:۲۸:۲۹ شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲
#1
دنده...
برای ایوان دنده نام آشنایی بود اما نمیتوانست به یاد بیاورد کجا شنیده بود.
او با استخوان بازویش جمجمه اش، جایی که وقتی زنده بود مغزش قراره داشت را خاراند.
تلاش کرد تمام خاطرات قبل و بعد مرگش را مرور کند. کجا این کلمه را شنیده بود؟

دنده...
دنده...
دنده!
بالاخره متوجه موضوع شده بود‌.
از شدت خوشحالی خودش را به زمین زد و به هوا پرید. همین وضعیت باعث شد آناتومی ایوان به هم بریزد اما در این لحظه هیچ چیز نمیتوانست مانع شادی ‌اش شود.

- بسه!

ایوان روزیه آرام گرفت و به بلاتریکس و هکتور نگاه کرد.
- من میدونم دنده چیه. ببینید خودم دوازده جفت ازش دارم. پس حتما ماشین هم داره. هرچی هست به همون ربط داره.

آرام بودن او زیاد دوام نیاورد و پس از بیان کشف بزرگش دوباره شروع به ویبره رفتن کرد.

- یه طوری خوشحال بود انگار بهترین معجون ساز قرن شده.
- خب استخونای این ماشینه که معلوم نیست. بگردید دندشو پیدا کنید. زود!

و بلاتریکس با حالت تهدید یکی از استخوان های ایوان را به سمتش نشانه گرفت.
- وگرنه دنده‌ی خودتو در میارم به جاش استفاده میکنم.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸:۴۹ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#2
نیوت اسکمندر.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷:۱۷ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#3
کوین کارتر.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶:۱۱ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#4
لینی وارنر.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: گذرگاه شهر زموت
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱:۰۲ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
#5
کلمات: مدتی- زیر سایه درخت- دشنه- به هوش آمدن(به هوش آمد)
عنصر فعلی: وسایل


مدتی طول کشید تا بعد از اینکه لیسا به هوش آمد، اطرافش را درک کند.
همه جا تاریک بود و باریکه نوری از پنجره‌ی کوچکی داخل می‌آمد.
بلند شد و اطرافش را نگاه کرد. پر از وسایل نو و کهنه و جورواجور بود. جارویی که به نظر میرسید سنش از لیسا بیشتر باشد به دیوار تکیه داده بود. تعدادی زمان برگردان شکسته روی زمین افتاده بودند که لیسا باید حواسش را می‌داد کفش هایش را روی آن‌ها نگذارد. میز چوبی هم گوشه ای بود که اطراف آن پر از تار عنکبوت بود.
در سیاهی انباری به راحتی نمی‌شد جزئیات را تشخیص داد.

نمیتوانست به یاد بیاورد چرا آنجا بود. بعد از قهر با دوستانش زیر سایه درخت بلندی دراز کشیده بود و به تسترال هایی که این طرف و آن طرف میدوند زل زده بود که خوابش برده بود و وقتی بیدار شده بود اینجا بود.آن موقع چوب دستی اش هم کنارش بود... چوب دستی... نمیتوانست پیدایش کند.

توجه لیسا به دری جلب شد. باید از آنجا خارج شود.
در قفل بود و کلیدی آن اطراف دیده نمی‌شد. صندلی چوبی کوچکی که نزدیک در بود را برداشت. یک...دو...سه! به سرعت آن را به در کوبید.
پایه صندلی کج شکست اما در آخ هم نگفت.
در سمج تر از این حرف ها بود!
دشنه ای روی میز پر از تار عنکبوتی دید. شاید میتوانست با آن قفل را بشکند و امیدوار باشد در با جادو قفل نشده باشد.
جلوتر رفت اما به جای دشنه، چیز دیگری توجهش را جلب کرد.
نامه ای سفید با مهر قرمز که روی آن نامه باز کنی قرار داشت. به سرعت با آن نامه را باز کرد. در آن تاریکی خواندن واقعا سخت بود.

نقل قول:
با ما قهر میکنی آره؟ اینم تنبیهت برای اینکه یاد بگیری با هر کسی قهر نکنی. قفل در تا سه روز دیگه باز نمیشه. ما بیشتر باهات قهریم.


بعد هم نامه پودر شد.
لیسا نمی‌دانست نامه توسط چه کسی نوشته شده بود. فقط یک چیز را خوب می‌دانست.
- من با این نامه، اون در، اون توپ کوییدیچ، این شنل قرمز و حتی با اون آینه و کل این انباری و اصلا کل جهان هستی قهرم!

کلمات نفر بعد: نیم‌روز، زیر‌ پله، قلم پر، گرسنگی
عنصر نفر بعد: زمان


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴:۰۵ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
#6
1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید.

منم باید شرح بدم؟ من که همواره زیر سایه ارباب بودم. از وقتی مرگخوار نیستم دیگه دل و دماغ قهر کردن هم ندارم حتی.

2- مهمترین فرق دامبلدور و لرد در کتاب چیست؟
ابهت! ارباب ابهت بسیار والایی دارن که اون پیرمرد ریشو نداره. تازه ارباب بهم اجازه میدن هر کجا دلم خواست قهر کنم ولی قطعا اون نمی‌ذاره!

3- مهمترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در مرگخواران چیست؟

صحبت نکردن و بی محلی به هر کسی که بر ضد اربابه.

4- به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

ویزلی: دمپختک گوجه

5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

مگه سیر هم می‌شن؟

6_ بهترين راه نابود کردن يک محفلي چيست؟

قطعا قهر! محفلی ها به دنبال عشق و صفا و صمیمیت و هستن و قهر دقیقا نقطه تقابل این موضوعه. پس همین باعث نابودیشون می‌شه.

7_ در صورت عضويت چه رفتاري با نجيني خواهيد داشت؟

قهر میکنم باهاش.
رفتاری بسیار خوب و دوستانه.

8 _ به نظر شما چه اتفاقي براي موها و بيني لرد سياه افتاده است؟
من یه روز با دست چپم لج کردم میخواستم بندازمش دور. شاید ارباب هم با دماغشون و موهاشون به مشکل برخوردن.

9_ يک يا چند مورد از موارد استفاده بهينه از ريش دامبلدور را نام برده، در صورت تمايل شرح دهيد.

انقدر بی فایدس که چیزی به ذهنم نرسید. در بهترین حالت ازش طناب درست کنیم باهاش دشمنانمون رو خفه کنیم.

ارباب من یه روز با دیوارای خانه ریدل ها دعوام شد رفتم بیرون و وقتی برگشتم دیگه در از روم باز نشد.


لیسای عزیزمون!

تقصیر ما نیست. دسترسیا همه با هم گرفته شدن ظاهرا.
از دیدنت بسیار خوشحال شدیم. خوش اومدی. بیا تو با همه قهر کن. بجز ما البته! ما آشتی هستیم.

البته که تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۳ ۱۷:۵۵:۱۸

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷:۳۲ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
#7
خلاصه:
مرگخوار ها ریزش مو گرفتن و کم‌کم دارن کچل میشن و لرد از این قضیه ناراضیه؛ ولی متوجه شدن لینی و ایوان روزیه به این مشکل دچار نشدن پس لرد ایوان رو احضار کرد تا ببینه چه اتفاقی افتاده که برای این دو نفر نیفتاده.

***


برای ایوان دیدن ریزش مو مرگخوارها و سر های نیمه کچل آن‌ها عجیب نبود. اصولا او مو نداشت پس مو نداشتن بقیه از نظرش مشکل خیلی بزرگی نبود. تنها چیز عجیب موهای فرفری، مجعد، صاف و با رنگای متفاوتی بود که روی زمین ریخته شده بود. اگر این وضعیت ادامه پیدا می‌کرد احتمالا مرگخواران مجبور می‌شدند در میان سیل عظیم مو شنا کنند!

ایوان روزیه هنگامی که اربابش احضارش کرده بود، به سرعت خودش رسانده بود و حالا مقابل چشمانِ خشمگین لرد، نگران بلاتریکس و بی‌خیال لینی بود.
لینی در هر موقعیت بی دلیل خوشحال و بی خیال بود!

- ایوان بر علیه سایر مرگخوارهای ما توطئه کردی؟ استخوون زند زیرینت رو بندازیم جلوی تسترال ها؟ تو چرا کچل نشدی؟ چه بلایی سر یارانمون آوردی؟

ایوان که تا الان متوجه اهمیت موضوع نشده بود، دچار لرزش شد. برخورد های متوالی تعداد زیادی استخوان صداهای بلندی ایجاد کرد.

- نلرز!

و ایوان دیگر نلرزید. حتی وقتی می‌ترسید هم امر، امر اربابش بود.
- ارباب باور بفرمایید من اطلاعی ندارم. من از اولش مو نداشتم. یه بار رفتم مو بکارم گفتن روی اسکلت در نمیاد نمیشه.

به نظر نمی‌رسید ایوان بتواند کمکی کند.

- همه مرگخوارامون باید فعالیت های چند روز اخیرشون رو بررسی کنن. کجا رفتن، چیکار کردن، چی خوردن و چی پوشیدن. باید علتش رو بفهمیم. البته ما که می‌دونیم و بر همه چیز واقفیم فقط می‌خوایم شما هم بفهمید. اگر کسی دیگه هم دیدید که ریزش مو نگرفته بود برای ما بیاریدش.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹:۴۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲
#8
ارباب!

اینو در حالی که باهاش قهر بودم دستشو گرفتم آوردم اینجا شما نقدش کنید.
نقدش میکنید؟


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲:۴۵ جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲
#9
مرگخوار بخت برگشته که تا قبل از این گیر بلاتریکس و شکنجه‌های او افتاده بود، حالا مجبور شده بود با هکتور سر و کله بزند.

او به حال خودش غبطه خورد. هیچوقت برای اتفاقات خوب برنده نشده بود. هزاران بار در قرعه کشی جاروی پرنده 2024 شرکت کرده بود اما برنده نشده بود؛ ولی حالا بین جمعیت کثیر مرگخواران او انتخاب شده بود. مرگخوار هرگز خوش شانس نبود!

حالا که انتخاب شده بود چرا مجبور بود با هکتور همکار شود؟ چرا لینی نه؟ حتی کار کردن با بچه‌ی سه ساله ای مثل کوین هم بهتر به نظر می‌رسید.

- ده دقیقه از ده روزو همین الان تلف کردی. بیا تو دیگه!

با این حرف هکتور رشته افکار مرگخوار پاره شد.
بخاطر انفجار از آزمایشگاه گرد و خاک بلند شده بود. میز هکتور تقریبا از وسط نصف شده بود و روی زمین بطری های شکسته که محتوای رنگی آن ها روی زمین ریخته شده بود دیده می‌شد.
با وجود همه این ها، صاحب آزمایشگاه در درحالی که معجون آبی رنگی در دست داشت با انرژی ویبره می‌رفت که انگار از نتیجه کارش عمیقاً راضی بود.

- می‌دونم هیچی از معجون سازی نمی‌فهمی ولی تا وقتی من اینجام اصلا نگران نباش. من بهترین معجون ساز قرنم.

ولی در واقع خود هکتور دلیل اصلی نگرانی بود.
- خب ایده‌ی من استفاده از گیاهان جادوییه.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲:۴۵:۵۶ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
#10
میشه دسترسی من به ریونکلاو برگرده؟


بله که می‌شه! انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۲۶ ۱۲:۲۵:۰۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.