لرد با آرامی در راباز کرد و با خود گفت:
این در رو نمیکوبم تا نکنه افراد عزیزم از خواب بیدار شن.
رفت و رفت تا رسید به خانه شماره ی دوازده خیابان گریمولد.و کاری را انجام داد که اگر بدونید شمام مث مرگخوارا میشید:
در زد!!
آلبوس دامبلدور در رو باز کرد و لرد اونو در آغوش گرفت و گفت:
او آلبوس..... ببخشید که این همه سال آزارت دادم منظوری نداشتم.
و گریه کرد
و گریه کرد
و گریه کرد
تا بالاخره روح وارد بدن دامبلدور شد.
اما ولدمورت هنوز مهربان بود چون ویلون به مغزش آسیب وارد کرده بود.
اما در این طرف آلبوس دامبلدور فردی بسیار خبیث شده بود که از زمان اوج ولدمورت هم شیطانی تر بود.
دامبلدور تا خودشو تو آینه دید یه جیغ کشید و پرید تو حموم و سر و ریششو زد و با قیچی هم یکمی از دماغشو برید.
بعدشم کمی سیگار کشید.
لردم رفت صندوق بلاتریکسو خالی کرد و رفت و کاشت مو کرد یه دماغ هم پیوندی دادن بهش.
دامبلدور رفت یه دست از لباسای ولدمورت خرید بعدش رفت تو خونه ریدل ها و سندش رو کرد اسم خودش و اسمشم گذاشت عمارت دامبل
رفت تو و یه لگد زد به تموم مرگخوارا و طوری که زد که همشون به هوش اومدن و فریاد کشید:
به صف شیدبعد از آنکه مرگخوار ها صف تشکیل دادند دامبلدور به جای آنکه بگوید از جلو مرلین فریاد زد:
از جلو گریندلوالدبعد از مراسم آغازین گفت:
الان همتون فکر میکنین من ولدیم اما من اون نیستم اون دیوونه شده بود و اومد پیش من و گفت که سرپرستی شما رو به عهده بگیرم.(عجب دروغگوییه این دامبل)از این به بعد همه باید بهم بگن
رودولف:
عهعهعهع(نمیدونم صدای سرفه در بیارم خو مگه چیه؟)
دامبلدور:
آوادا کداورا
این سزای کسیه که تو حرف من بپره
حالا ادامه میدیم
از این به بعد همه باید بهم بگن:
لرد دگورت