هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶
#1
فلش بک

مرگخوارانی که تازه مرخص شده بودن، جلوی در خانه بزرگ ریدل ایستاده بودن. رودولف چوبدستیش رو تکون میده و در باز میشه. بلافاصله مرگخواران وارد میشن.

-آخیش.. هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.
-ارباب کجا هستن؟ دلم تنگ شده براشون
-ارباب؟...ارباب؟

مرگخواران درحالی که ارباب رو صدا می زنن وارد اتاقش میشن و با یک صحنه عجیب روبرو میشن، روی تخت بزرگ لرد سیاه مردی نشسته که قیافه اش عین دلقک های سیرکه و لبخندی به لب داره. کت و شلوار بنفش پوشیده و روی صورتش کلی زخمه.

-خوش آمدید یاران ما!

مرگخواران تعجب می کنن. این شخص کیه که جای ارباب عزیزشون رو گرفته؟! آرسینوس میگه:

-تو دیگه کی هستی؟
-گلرت گریندل والد
-خو؟
-اومدم بگم اون یارو کچله رو فراموش کنید به من بپیوندین تا باهم برای منافع مهم تر بحنگیم و جادوگران بر نژادهای پست تر حاکم کنیم

مرگخواران اول بهم نگاهی میندازن، بعدش همه باهم فریاد می زنن:

-جانم فدای ارباب!

و تا کتک میخوره گلرت رو میزنن لت و پار می کنن تا دیگه کسی جرئت نکنه جای ارباب رو بگیره.

رودولف میگه:
-وینکی بیا این یارو رو بردار ببر همون دار المجانین!

پایان فلش بک

لردولدمورت رو میارن اتاق شماره 3.
ولدنورت در حالی که روی تخت دراز کشیده نگاهی به مریض تخت کناریش میندازه. هیکل بزرگ مردی رو میبینه که با کمربند محکم به تختش بسته شده.
لرد فریاد می زنه:

-ما رو از اینجا بیارین بیرون وگرنه همه شما گندزاده ها رو می کشیم!
-پاشو باهم بریم

ولدمورت به مریض تخت بغلی نگاه میکنه که صورتش رو شبیه دلقک ها گریم کرده و زخم بزرگی روی لباش به شکل لبخنده
مریض میگه:

-اول منو آزاد کن.

ولدمورت به سمتش میره و کمربندها رو باز می کنه. گلرت از تخت می پره و خودش رو میندازه روی ولدمورت. هردو روی زمین پخش میشن

لرد میگه:
-به چه جرئتی ما رو...

گلرت با تکون دستش لردسیاهو به سکوت دعوت می کنه و میگه:
-هیس آروم باش حواست باشه نگهبان های بالای برج ما رو نبینن.

بعد با دستش به سقف اشاره می کنه. ولدمورت به سقف نگاه می کنه، جایی که قراره برج و نگهبان باشه اما هیچی جز سقف سفید ساختمون نمی بینه. اون خبر نداره مریضی که قراره فراریش بده گلرت گریندل والده که همین چند ساعت پیش مرگخوارها آوردنش و قطعا کسی که سالها توی نورمنگارد و آزکابان بوده و با دیوانه ساز ها درد و دل می کرده عقل درست و حسابی نداره که!


ویرایش شده توسط گلرت گریندل‌والد در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۴ ۱۵:۱۱:۳۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۸ یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵
#2
لطفا اینو به جای معرفی شخصیت قبلیمبذارین
نام:گلرت گریندل والد

گروه:هافلپاف

چوبدستی: ابرچوبدستی یاس کبود

سپر مدافع: نیازی به ساخت سپر مدافع نداره چون خودش بخشی از تاریکی محسوب میشه

ظاهر: صورت پر از زخم که شبیه دلقک گریمش می کنه روی صورتش لبخند بزرگی کشیده شده و موهای بلوند و بهم ریخته داره لباس هم معمولا یه دست کت شلوار بنفش مندرس و قدیمیه.

معرفی شخصیت: گلرت گریندل والد در یک روستای کوچک دنیا میاد. کم کم وقتی بزرگ میشه متوجه میشه که از نسل برتر جادوگراس نسلی که حق دارن بر کل نژادهای پست تر حکومت کنن. گلرت توی یازده سالگی قصه سه برادر رو میشنوه و شیفته یادگاران مرگ میشه و تقریبا علامت مثلثی شکل این یادگاران رو همه جا استفاده میکنه.
گلرت به خاطر عقایدش در شونزده سالگی از دورمشترانگ اخراج میشه و به دره گودریک میاد
گلرت با دامبلدور جوان آشنا میشه و هردو شیفته عقاید هم میشن اما به خاطر دعوایی که بین آلبوس و ابرفورث و گلرت پیش میاد که طی اون آریانا خواهر آلبوس کشته میشه گلرت فرار می کنه و آلبوس هم عقایدش رو تغییر میده
گلرت ارتش سیاه خودش رو تشکیل میده و با وجود ابرچوبدستی یاس کبود هیچ کس جلودارش نیست اما پنج سال بعد در دوئل از دامبلدور شکست میخوره و به زندان نورمنگارد منتقل میشه گلرت بارها و بارها از این زندان فرار می کنه و دوباره برمی گرده چون اینکار براش عین تفریح کردنه. گلرت تحت تاثیر زندان صورتش رو زخمی کرد و خودش رو شکل یک دلقک درست می کنه بی رحمی اش چند برابر میشه و رسما اسمش وارد لیست تبهکاران دیوانه دنیای جادویی میشه گلرت به دلایل مختلفی قتل انجام میده که مهم ترین انگیزه اش پوله. گلرت بارها تلاش می کنه که مرگخواران لردسیاه رو به سمت خودش جذب کنه اما مرگخواران به ولدمورت وفادارن بنابراین کسی گلرت رو جدی نمی گیره و مسخره اش می کنه اما گلرت روزی بالاخره موفق خواهد شد!


جایگزین شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۱۵ ۱:۰۸:۰۵
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۱۵ ۱:۰۸:۳۶


پاسخ به: فرجام در آزکابان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
#3
قاضی چکشش رو محکم روی میز میکوبه و فریاد میکشه:
-نفر بعدی!
دو دیوانه ساز با دست های گندیده و مرطوب شون زندانی بعدی رو میارن که کسی نیست جز گلرت گریندل والد! گریندل والد لباس بلند و سفیدی پوشیده که آستین های بلندش دست هاش رو از پشت بسته. گلرت مقابل جایگاه قرار می گیره و لبخند دیوانه واری می زنه و به دای خیره میشه.
دای تبرش رو تکون میده و میگه:
-نام متهم گلرت گریندل والد! جرم عدم پیروی از شخص اعلیحضرت لردولدمورت و خودسری این شخص در قتل نژاد پست مشنگ ها!
اعضای هیئت منصفه که همشون مرگخوارن سری به نشونه تاسف تکون میدن. دای ادامه میده:
-مجازات این شخص اعدامه!
گلرت همون طور که لبخندش رو روی صورتش نگه داشته میگه:
-منو از اعدام نترسون لووین! من خود ترس هستم! من خود وحشتم! من خود تاریکی هستم! من...
دای حرفای گلرت رو قطع می کنه و میگه:
-اه اه این چقدر حرف میزنه حرف هم که نمی زنه زر میزنه! اعدامش کنین هرچه زودتر. روش اعدامش هم...
دای کمی فکر می کنه و میگه:
-یه سلول مشترک با آلبوس دامبلدور بدین بهش!
خنده گلرت محو میشه و وحشت صورتش رو میگیره به عبارت دیگه وحشت وحشت می کنه! با یک حرکت سریع لباسش رو پاره می کنه و فریاد می زنه:
-نه نه! هرچیزی به جز این...نه...دامبلدور با من نه...
گلرت روی زمین میفته و دو دیوانه ساز میان تا از روی زمین بلندش کنن اما گلرت بلند نمیشه و در حالی که با ناخن به زمین چنگ می زنه فریاد می زنه:
-نههههههه!!!
دیوانه سازها گلرت رو فریاد کشان بیرون می برن و دای با آرامش خاصی میگه:
-نفر بعدی



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۱۴ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
#4
نام شخصیت: گلرت گریندل والد
گروه: هافلپاف
چوبدستی: ابرچوبدستی یاس کبود
سپر مدافع: احتیاجی به ساخت سپر مدافع نداره چون خودش بخشی از تاریکی محسوب میشه
ظاهر: قدش بلنده و موهای بلوند داره. چشماش حالت بی روحی داره و هیچ حسی توی صورتش دیده نمیشه
و در تغییر قیافه استاده

معرفی شخصیت:
گلرت گریندل والد در یک روستای کوچک دنیا میاد. کم کم وقتی بزرگ میشه متوجه میشه که از نسل برتر جادوگراس نسلی که حق دارن بر کل نژادهای پست تر حکومت کنن. گلرت توی یازده سالگی قصه سه برادر رو میشنوه و شیفته یادگاران مرگ میشه و تقریبا علامت مثلثی شکل این یادگاران رو همه جا استفاده میکنه.
گلرت به خاطر عقایدش در شونزده سالگی از دورمشترانگ اخراج میشه و به دره گودریک میاد
گلرت با دامبلدور جوان آشنا میشه و هردو شیفته عقاید هم میشن اما به خاطر دعوایی که بین آلبوس و ابرفورث و گلرت پیش میاد که طی اون آریانا خواهر آلبوس کشته میشه گلرت فرار می کنه و آلبوس هم عقایدش رو تغییر میده
گلرت ارتش سیاه خودش رو تشکیل میده و با وجود ابرچوبدستی یاس کبود هیچ کس جلودارش نیست اما پنج سال بعد در دوئل از دامبلدور شکست میخوره و به زندان نورمنگارد منتقل میشه گلرت بارها و بارها از این زندان فرار می کنه و دوباره برمی گرده این کار براش عین تفریحه گلرت نه تنها در دنیای جادویی خلاف کار بزرگیه بلکه حتی مشنگ ها هم اونو به عنوان بزرگترین سارق دنیا میشناسن


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۹ ۱:۲۶:۲۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۴ جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۹۵
#5
نام: هپزیبا اسمیت

گروه: هافلپاف

سن: زیاده!

سپر مدافع: گورکن

چوبدستی: چوب صندل، 21 سانتی متر، مویرگ قلب اژدها
ظاهر: هپزیبا خیلی پیره. موهاش رو با طلسم رنگ می کنه و بالای سرش جمع می کنه سرش شبیه پشمک میشه. چاقه و چشماش آبیه. صورتش پر از چین و چروکه. لباساش بلند و معمولا صورتیه. قدش هم خیلی کوتاهس.

زندگینامه:
هپزیبا توی یه خانواده ثروتمند به دنیا میاد خانواده ای که از نسل هلگا هافلپاف بوده. هپزیبا مثل همه ی همنوعاش در یازده سالگیش وارد هاگوارتز میشه و میره هافلپاف.
بعد از تموم کردن تحصیلاتش پدرش رو از دست میده و ثروت هنگفتی بهش میرسه چون خواهر یا برداری نداشته ولی از نظر خودش با ارزش ترین داراییش فنجون جدش هلگاس.
هپزیبا هفت بار ازدواج می کنه و هربار همسراش به طرز مشکوکی می میرن و ثروت زیادی براش به ارث میذارن. شایعات زیادی راجع به هپزیبا ساخته میشه مثلا میگن اون علاقه زیادی به خوردن قلب مردها داره. هپزیبا هیچ وقت این شایعه ها رو نه رد می کنه نه تایید.
هپزیبا به دست تام ریدل جوان کشته میشه ولی روز دفنش یهو غیب میشه! هیچ کس هم نمیفهمه اون کجاس. بعضیا میگن هیپزیبا به خاطر از دست دادن دو گنجش یعنی فنجون هلگا و قاب آویز سالازار دیوونه شده بعضیا هم میگن اون به غاری رفته و همون جا زندگی میکنه و به خوردن قلب مردای جوون ادامه میده.
هپزیبا سالها بعد ظاهر میشه و به هیچ کس نمیگه کجا بوده اون به لرد ولدمورت می پیونده و به این موضوع افتخار می کنه.


تایید شد.


ویرایش شده توسط A.a.A در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ ۰:۱۸:۱۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ ۰:۴۹:۴۲


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵
#6
سلام کلاه! (تا حالا با کلاه ها حرف نزده بودم )

به نظر من هرچهار گروه هاگوارتز خوبن نمیشه گفت کدوم بهتر از کدومه. هرکدومشون ویژگی های خاص خودشون رو دارن ولی چون قبل از اینکه بیام اینجا لیست شخصیت ها رو چک کردم و شخصیت مورد نظرم هافلپافیه، لطفا منو بنداز هافلپاف.
اگه به هر دلیلی نمی تونم وارد این گروه بشم انتخاب دومم اسلایترینه ولی لطفا همون هافلپاف



شکلک های سایتتون واقعا عالی هستن!



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵
#7
تصویر شماره ده:

دیاگون از همیشه شلوغ تره.
مردم با رداهای بلندشون از این ور به اون ور میرن. هری با تعحب بهشون خیره شده، فقط بیست و چهارساعته که هویت واقعیش رو کشف کرده.
کنارش مرد تنومندی در حال راه رفتنه که موهای بلند و ریش بلند داره.
هری: هاگرید؟
هاگرید: بله؟
هری: اونجا کجاس؟
هری با دست به کوچه تنگ و باریکی اشاره می کنه که خیلی تاریکه.
هاگرید میگه: کوچه ناکترن.
هردوشون روبروی کوچه ایستادن. هری دلش میخواد بره تو. انگار یه چیزی از توی تاریکی صداش می کنه.
بی مقدمه هری شروع می کنه به دویدن. هاگرید فریاد می زنه: وایسا هری!
ولی هری توجهی نمی کنه. هاگرید هم وارد کوچه میشه. با وجود پاهای بزرگش احتیاجی به دویدن نداره. هری رو جلوی ویترین مغازه تاریکی پیدا می کنه. هاگرید میگه: هری؟ چی شده؟
هری به ویترین مغازه خیره میشه. با دستش به اون اشاره میکنه و میگه: کسی منو صدا زد. داشت میگفت هری بعدش جیغ بلندی زد انگار کمک میخواست...نه فکر کنم داشت به یکی التماس می کرد.
هاگرید به ویترین نگاه می کنه. اونجا سر یه دیوانه ساز مرده رو برای فروش گذاشتن. شاید دیوانه ساز مرده باشه اما اثرات جادوییش هنوز باقی می مونه البته ضعیف تر. هاگرید میفهمه که چرا خودش تحت تاثیر دیوانه ساز قرار نگرفته اما هری هنوز کوچیکه. هاگرید میفهمه که زنی که جیغ می زد کیه. بغض گلوش رو میگیره. ردای هری رو میگیره و میگه :هری، بیا بریم. اینجا محل جادوگران سیاه و تبهکاره همه چیز اینجا شیطانیه.
هری میگه: ولی اون خانم ازم کمک خواست.
هاگرید: نه هری. اینا همش جادوی سیاهه...آره جادوی سیاهه!...بهش توجه نکن. بیا بریم.
هری مطیعانه جلو میره و هاگرید پشت سرش میاد. هری هیچ وقت نمی فهمه هاگرید اون روز پشت سرش درحال پاک کردن اشک هاش بوده.





آفرین...خوب بود!
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.




ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۱۴ ۱۹:۴۳:۵۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.