هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلوپ جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶
#1
اجرای سوم تیم اجرا کننده

جن خانگی با وحشت جیغ کشید. اصلاً انتظار این مورد را نداشت. پس به سرعت و درحالی که چانه اش میلرزید گفت: دادپی به شدت معذرت خواست. دادپی حواسش به پایه میز بد نبود. پایه میز به دادپی گیر کرد. دادپی رفت خودشو تنبیه کرد.

آرسینوس گفت: اصلا مهم نیست. میبخشمت. حالا برو بقیه سفارش هامون رو بیار.

آرسینوس بعد از گفتن این حرف، به کمک چوبدستی و جادو ردایش را دوباره تمیز کرد و بعد هم به جیمز نگاه کرد. سپس گفت: به نظرت میان؟ مرحله نهاییه... من شدیدا امیدوارم که بیان و قال این مسابقه رو بکنیم تموم شه بره.

جیمز جواب داد: تو رو خدا بیان.

چند دقیقه بعد:

درحالی که جیمز و آرسینوس داشتند کیک و نوشیدنی خنکشان را میخوردند، در کلوپ جادوگران باز شد و چهار نفر دیگر هم وارد شدند. جیمز و آرسینوس هم تیمی خود آماندا و اعضای تیم مقابل را تشخیص دادند.
همگی نشستند و بعد از سلام و احوال پرسی، بالاخره جیمز اصل مطلب را گفت و البته با ضربه آرسینوس و آماندا به پهلویش، به ناچار بلند شد تا اجرای مربوط به خودش را به نمایش بگذارد.
جیمز با نگرانی به اطراف نگاه کرد. او چندان چیزی از اجرا کردن و پانتومیم نمیدانست، ولی در طی دو پست قبلی اندکی با آن و روش انجامش آشنا شده بود.

جیمز ابتدا کبود شد، سپس سرش را پایین انداخت و به کفش هایش بیشتر نگاه کرد تا خجالتش کاملا برای همه جا بیفتد.
چند ثانیه بعد، جیمز فهمید که در ذهنش چیز دیگری ندارد، پس از هدر رفتن مقدار کمی (حالا بگو زیادی) از وقت طلایی گروه پاسخ، آنها با عصبانیت سر جیمز داد زدن که: بگو دیگه وقت ما برامون مثله طلاس حالا مال تو مثل ریگه ربطی به ما نداره!!!!!
جیمز به سختی آب دهنشو قورت داد و دوباره چند دقیقه فکر کرد که یهو فکری به سرش زد. تو مخش (که حالا چیزی جز گچ ازش نمونده بود) اینطوری شد: (که یعنی عمرا بتونن حدس بزنن)
اون اول با ایما و اشاره فهموند که سه بخشه.
بعد کلمه ی اول رو اجرا کرد: اون دستی از چونه اش تا پایین کشید.
یکی حدس زد: ریشش بلنده؟
جیمز سری به معنی آره تکون داد و یکی دیگه گفت:(متاسفانه قابل نوشتن نیست. خودتون حدس بزنین چیه)و بعد جیمز سری به معنی آره تکون داد.
رفت سراغ کلمه ی دوم: صورتشو خشمگین و مانند پروفسور های هاگوارتز کرد که یکی گفت: پرو فسوره و از یکی بدش میاد؟ جیمز سرش رو تکون داد که یعنی آره.یکی دیگه گفت:(این یکیم خودتون حدس بزنین)بعد جیمز دوباره سرشرو به معنی آره تکون داد.
سومیش: دوتا دستاشو گرد کرد و برد جلوی چشماش. و یه علامت مثه صاعقه رو پیشونیش کشید. یکی گفت: عینک داره با یه علامت رو پیشونیش که مثه صاعقس و کلمه ی دوم از اون بدش میاد؟ جیمز با خیال راحت آره گفت و نشست و پس از چند دقیقه تیم حدس جواب درست رو به اون گفتن و صورتی که تو کلش خیال کرده بود پاک شد و ایندفه سه شکل تو کله ی گچیش جا گرفت:
اما بالاخره دیگه نباید اجرا می کردن.


این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
#2
جایگزین کن تورخدا

نام:سر نیکلاس دو ميمسي پورنپينگتون

سن: 15سال (بعد از مرگ)

گروه: گریفندور

جنسیت: مرد

ویژگی ظاهری: قد بلند( 140سانتی متر)- موی مشکی و سیخ سیخی- چشم پسته ای- همیشه یه کت سیاه میپوشه- دوتا شلوار بیشتر نداره( جین و مشکی)-کفشش فقط کتونیه- جوراباش راه راهه و بو میده( خیلی زیاد)

ویژگی اخلاقی: شوخ طبع و نترس- تو کلش مخه( با مقدار کمی گچ)- با همه (حتی بادشمناش) زود دوست می شه.

نژاد: واقعنی اصیل زادس

جارو: آذرخش 2000

پاترونوس: همستر قهوه ای ( اگه درس وردو نخونه میشه گوزن که تا حالا کسی ندیده همستر بشه و شاید الکی میگه)

چوبدستی: 50 سانتی متری با چوب بلوط ( به قول خودش مرغوب ترین چوبه) و پر طاووس

سایر: توی مادرید به دنیا اومده و عاشق هاگوارتزه- دشمن زیاد داره- یدونه جغد داره به رنگ سفید و اسمش ملوسه(مگه گربس؟)- دوست جون جونیه هریه.


اگه قصد دارین تغییر شناسه بدین باید حتما قبلش از طریق تماس با ما با مدیریت ایفای نقش هماهنگ کنین. ضمن اینکه طبق قوانین شما فعلا اجازه‌ی تغییر شخصیت ندارین.
تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۲/۱۳ ۱۳:۵۷:۰۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۲/۱۳ ۱۳:۵۸:۱۱

این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: تا به حال خواب هری پاتری دیدید؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
#3
آره یه بار دیدم اونم وقتی بود که زندانی آزکابان رو تموم کردم. اون موقع هنوز عکس سیریوس بلک رو ندیده بودم و...
رفته بودم توی هاگوارتز که هری و رون و هرمیون رو دیدم که دارن با هم حرف میزنن که یهو همه جیغ زدن و یه ماری که نقره ای بود و برق می زد و طول و صورتش مثل هیولای تالار اسرار بود(هنوز فیلم تالار اسرار رو ندیده بودم و وقتی دیدم کلی شباهت بینشون پیدا کردم) با این تفاوت که یه دندون طلایی داشت. بچه هایی که اونو دیده بودن داد می زدن سیریوس بلک اومده هری رو بکشه. اما اون مار به جای اینکه هری رو بکشه از کنارش رد شد و درست زل زد به چشمای منو دهنشو باز کرد و سر من به سقف دهنش(خیلی محکم) خورد و...
از خواب پریدم و فهمیدم سرم به دیوار بالای سرم خورده و بعد خوابیدم ولی دیگه خواب ندیدم


این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶
#4
نام: جیمز

سن: 15سال

گروه: هافلپاف

جنسیت: مرد

ویژگی ظاهری: قد بلند( 140سانتی متر)- موی مشکی و سیخ سیخی- چشم پسته ای- همیشه یه کت سیاه میپوشه- دوتا شلوار بیشتر نداره( جین و مشکی)- همیشه تی شرت میپوشه- کفشش فقط کتونیه- جوراباش راه راهه و بو میده( خیلی زیاد)

ویژگی اخلاقی: شوخ طبع و نترس- تو کلش مخه( با مقدار کمی گچ)- با همه (حتی بادشمناش) زود دوست می شه.

نژاد: واقعنی اصیل زادس

جارو: آذرخش 2000

پاترونوس: همستر قهوه ای ( اگه درس وردو نخونه میشه گوزن که تا حالا کسی ندیده همستر بشه و شاید الکی میگه)

چوبدستی: 50 سانتی متری با چوب بلوط ( به قول خودش مرغوب ترین چوبه) و پر طاووس

سایر: توی مادرید به دنیا اومده و عاشق هاگوارتزه- دشمن زیاد داره- یدونه جغد داره به رنگ سفید و اسمش ملوسه(مگه گربس؟)- دوست جون جونیه هریه.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۳۱ ۱۹:۵۹:۰۴

این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶
#5
سلام کلاه عزیز

من خیلی از کتاب خوشم میاد و همیشه کتاب می خونم. از بلندی کمی میترسم ولی از بقیه چیز ها نه. ریاضی من از همه ی همکلاسی هام بهتره و نمره هام هم از همه بالاتره. من عاشق ورزش هستم و خلاصه اینکه دوست دارم توی گروه گریفندور باشم.


این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶
#6
تصویر شماره7

اسنیپ فریادی زد و با سرعت بیشتری به دنبال هری دوید. تا اینکه هری خسته شد و روی صندلی نشست و در همان لحظه اسنیپ جلوش ظاهر شد و دسته های صندلی را محکم گرفت و با خشم به هری گفت: منو مسخره می کنی بی ادب؟ اگه به دامبلدور نگفتم، یه آشی برات نپختم! حالا یه آشی برات می پزم که انگشتاتم بخوری.

هری با ترس گفت: بب...ببخ...ببخشید.

اسنیپ گفت: ببخشم؟ درسته که من بخشنده هستم ولی ایندفعه نمی تونم که ببخشم اثلا مگه موهای من چشه که مسخره می کنی؟ مو های خودت که همیشه رو هواستو مسخره بکن، نه، نمیشه ببخشمت باید به دامبلدور بگم.

هری که شجاعتش رو به دست آورده بود گفت: خب باشه برو بگو اما مطمئن باش دامبلدور هیچوقت کسی رو برای مسخره کردن اخراج نمی کنه. ولی از شوخی گذشته موهات خیلی زشته. ههههههههه.

اسنیپ گفت:اِ اِ اِ اِ باز مسخره کرد. حالا می بینم اخراج می شی یا نه.

چند دقیقه بعد، اتاق دامبلدور

اسنیپ گفت: دامبلدور یعنی چی که کار خوبی کرده که منو مسخره کرده اون خیلی هم غلط کرده که منو مسخره می کنه.

دامبلدور گفت: خوب آخه واقعا موهات زشته عینهو زنا شدی! خوب یه زره کوتاهش کن بابا تا کمرت مو داری اثلا من خودم پولشو می دم فقط جون مادرت کوتاش کن.

اسنیپ گفت: باشه. و باناراحتی از اتاق بیرون رفت.

خیلی بهتر شد... خیلی خیلی بهتر شد به نسبت قبلی ها. مطمئنم با ورودت به ایفای نقش، بازهم بهتر میشی.
تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۳۱ ۱۱:۱۴:۰۶

این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۶
#7
تصویر شماره1

در چهره ی دامبلدور خشم بسیار دیده می شد. این خشم به دلیل این بود که لرد ولدمورت ( یا همون اسمشو نبر) دوبار قدرت خودش رو به دست آورده بود و ترس اون دوباره توی دل جادوگرا نشسته بود. هری در وزارتخونه داشت قدم می زد و ترسیده بود چون صداهایی توی وزارتخونه شنیده می شد. در همین لحظه دامبلدور وارد وزارتخونه شد و اون صدا هارو شنید که یه دفعه یکی از مجسمه ها شکست و یک شنل سیاه از پشت مجسمه بیرون اومد و...

هری وقتی صورت پشت شنل رو دید قلبش توی سینه فرو ریخت، اون کسی جز ولد مورت نبود. اما هری شجاعتش رو به دست اورد و تصمیم گرفت برای دومین بار جلوی ولد مورت را بگیرد که دامبلدور سریع تر وارد عمل شد و جارویش را سمت ولد مورت گرفت و گفت: اسکودوش...

حالا توی وزارتخونه فقط هری و دامبلدور مانده بودند و شنل و سپر ولدمورت....

باز قبلیه بهتر بود که.
ببین فرزندم، شما میخوای یک نمایشنامه بنویسی... حالا نمایشنامه چیه؟ یه تلفیقی از دیالوگ و توصیفات باهم دیگه. البته نمایشنامه هایی هم هست که دیالوگ نداره، ولی توصیفاتشون انقدر قویه که اصلا نیازی به دیالوگ ندارن اونا و خب... کار نداریم باهاشون. شما همون نمایشنامه عادی رو تمرکز کن روش.
شما الان با این وضع وارد ایفا بشی، قطعا دچار مشکل میشی. البته دقت کن من ازت انتظار یه شاهکار هنری ندارم. ولی میتونی خیلی خیلی بهتر بنویسی. پس نقدهای قبلی رو بخون، و البته خودت هم راحت بنویس. جلوی خودت رو نگیر تو نوشتن اصلا. بذار خلاقیت و قدرت تخیلت بیاد بیرون و راحت بنویسی.
فعلا تایید نشد... به امید اینکه نمایشنامه بعدیت خیلی بهتر باشه.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۳۰ ۲۰:۴۰:۲۱

این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۶
#8
تصویر شماره 10

هری،هاگرید و هدویگ در کوچه ی دیاگون که خیلی شلوغ بود، قدم می زدند و مغازه های وسایل جادوگری و... را نگاه می کردند. آنها به دنبال یک جارو ی بهتر برای هری (به جای نیمبوس 2000)بودند و هم چنین می خواستند چند روز در پاتیل درزدار اقامت کنند.

چند دقیقه بعد، پاتیل درزدار، اتاق شماره11

هری: هاگرید باید به مغازه ی مرغوب ترین وسایل کوییدیچ برویم من وقتی بلک از آزکابان فرار کرد به آنجا سر زدم و همان موقع با آذرخش آشنا شدم.

هدویگ: آره هری من یادمه ولی تو پول نداشتی که بتوانی آن را بگیری و روز عید پاک بلک به تو یک آذرخش هدیه داد.

هاگرید: خوب باشه بعد از خوردن چای به آنجا می رویم تا آذرخش 5666 را بخریم. راستی مگر فردا مسابقات کویدیچ برگزار نمی شود؟

هری: چرا، باید فردا به ایستگاه کینگز کراس برویم پس نمی توانیم اینجا باشیم.

هدویگ فریاد زد: به سوی هاگوارتز برای پیروزی تیم گریفندور در مسابقات کوییدیچ...

درود بر تو فرزندم.
با اصول اولیه نوشتن آشنایی و این خوبه. ولی از روی سوژه ها میپری. توصیفاتت خیلی حالت تیتر وار دارن. اصلا حال و هوای اون صحنه و شخصیت هارو منتقل نمیکنن بنابراین. من ازت میخوام که بری و یک نمایشنامه دیگه بنویسی... اینبار مفصل تر و بهتر. از توصیف کردن و نوشتن نترس. راحت بنویس و سعی کن توصیفات و دیالوگ هات حالت و حس صحنه و شخصیت هارو قشنگ منتقل کنن.
فعلا تایید نشد!






ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۳۰ ۱۵:۲۹:۳۹

این منم
اینم داداشمه
اینم دوستمه
اینم جغدمه
اینم تنها چیزیه که ازش بدم میاد






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.