هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶
#1
توسط شیلا بروکس در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۳ ۱۷:۱۹:۲۳

1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)
-اوووووف راحت شدیم والا
-آره دیدی با مگسه چیکار کرد
- آقا من نخوام معجون سازی پاس کنم باید چیکار کنم
شیلا دور از همه بچه ها نزد استاد رفت و گفت : استاد استاااااااد
استاد: چیه شیلا چرا داد میزنی دختر ؟! باز اومدی بگی من میخوام معجونتونو امتحان کنم؟
-نه نه استاد ولی یکی رو دارم که این معجونو امتحان کنه ، اما باید تا نیمه شب صبر کنیم ...
-تا نیمه شب مگه اینی که میخواد این معجونو امتحان کنه کیه ؟!
-استاد بماند یکی که خیلی دوست داره معجونای شما رو بچشه
-نه این خطرناکه اگه اتفاقی بیفته میخوای چیکار کنید
-استاد من همیشه تو کلاس شما نفر اول بودم
- باشه باشه پس ساعت 12 زمانی که عقربه های ساعت صدای تیک تیکشون در اومد من تو اتاق خودم منتظرتم ....
شیلا با خوشحالی به سمت در اتاق رفت ووو پیش دوست خود میره ...
-چی شد چی شد قبول کرد ؟
- آره چی فکر کردی به من میگن شیلا اما دوست گرام شما باید ساعت 12 شب دم در اتاق استاد باشی میدونی که این مسئله یه راز اگه بفهمم کسی از بچه های ریونکلاووفهمیده برای همیشه قید منو باید بزنی ..
- نه نه نه کسی نمیفهمه قول میدم ولی آخه ما چطوری میخوایم 12 شب اتاق استاد باشیم ....
- با تغییییر شکل
-شیلا بس کن خودت هم میدونی تنها کسی که میتونه تغییر شکل بده خودتی نه من
حالا این بحثا رو بزار برای بعد زود آماده کن خودتو که امشب کلی کار داریم

تا اینجا داستانو داشته باشید ....
دوست شیلا کی میتونه باشه که حاظر شده معجونه استاد رو امتحان کنه ؟؟؟

2- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)
نیمه های شب
- بدو بدو یه دیقه به 12 شد دیر شددد به مرلین ....
-بابا صبر کن من از خواب ناز بیدار کردی که چییییی..؟! ایییییی مرلین بزرگ من یه چی گفتم برای خودم .
- اذیت نکن دیگه باید بیای ...
-باشه باشه حالا نمیخواد آبغوره بگیری...
1 دیقه به نیمه شب
تق تق تق
- بیاین تو
- سلام استاد ما اومدیم ....و این هم کسی که میخواد معجون جدید شما رو امتحان کنه ....
- هاااااااااا این که آمانداست ...آماندا تو که همیشه از زیر معجون سازی در میرفتی ....
--- ااااااستاد ما یه چی برای تفریح گفتیم این باور کرد و من هم میشنااااسید که تو رو دربایستی قرار گرفتم مجبوووور شدم میفهمین استاد مجبووووور
- خب باشه باشه نمیخواد این جا برای من آبغوره بگیرید ..شیلا آماده ای همه وسایل رو آوردی ؟!
- بله بلهههههه استاد آماده آمادم
ساعاتی بعد معجون آماده شد
-آمادندا بیا بیا که آمادست
-نهههه میشه من برم تا جایی و بیام ....
-فکر کردی من میزارم بیا آماندا اذیت نکن ...زودباش دختر
آماندا با ناراحتی و بغض در گلو به سمت پاتیل معجون سازی میرود . یه ملاقه از معجون رو میخوره ....
- اااا چرا هیچی نشد استاد ..
- صبر کنید باید چند ثانیه بگذره ..شیلا تو نمیخوای امتحان کنی ؟!
-نه استاد اون سری که امتحان کردم هنوز معدم خرابه
و در همان لحظه که شیلا با استاد بحث میکردند سر معجون
ناگهان آمادا جیغ خفیفی زد و شیلا رو صدا زد
اتاد و شیلا به صورت برگشتند
و با تعجب به آماندا نگاه کردند
بله آماندا تبدل به پری دریایی شده بود


این هم تکلیف من


اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶
#2
تکالیف:

1. از همین نقطه رول من رو ادامه بدید و سعی کنید این ماجرا رو درست کنید... با نجات دادن سه برادر... یا اینکه خودتون رو بذارید جاشون تا مرگ بیاد سراغتون. در مورد پایانش و اینکه چه اتفاقی میفته و حتی مراحل درست شدن این ماجرا خودتون رو محدود به مثال های من نکنید. خلاقیت به خرج بدید و راحت بنویسید! (30 نمره)
-------------------------------------------------
همه با تعجب به رود نگاه میکردند که رود خروشان سه برادر را با خود میبرد .....
شیلا رو به بچه ها کرد و گفت : برای چی وایسادید ...زود باشید باید کمکشون کنیم ....
مایکل : با این گندی که ما زدیم زنده میان بیرون رود رو نگاه کن ..این خروشان بودنی که رود داره زنده بیرون نمیان
در حالی که بچها داشتند با هم کل کل میکردند .سه برادر با مرگ در حال دست و پنجه کردن بودند ...
در حالی که هی زیر آب میرفتند .بیرون می یومدند دیدند که روحشون از بدنشون خارج شد ...
- چه حیف شد داشتیم به آرزوهامون میرسیدیم
-اینا از کجا پیداشون شد
-من میدونم باهاشون چیکار کنم
روح سه برادر به سمت بچه ها که بغل رودخانه نشسته بودند و زانوی غم بغل کرده بودند رفتند ....
شیلا : واییییییییی خدای من بچه ه ه ه ها اونجااااا رو
همه با تعجب به سمت جایی که شیلا با دست نشون داد نگاه کرند
همه با ترس به استادشون نگاه کردند
استادترس رو چشمان همشون میدید اما کاری نمیتونست بکنه این سرنوشت اونها بود ...
اوونا باید با این سه برادر روبرو میشدند...
شیلا در حالی که عقب عقب میرفت و چوب جادوشو رو به رو ح ها گرفت بود فریاد زد بچه ها سریع فرار کنید ....
همه به پشت شیلا رفتند ...
شیلا به عقب برگشت گفت : بابا دمتون گرم شما ها چقدر شجاع بودید و من نمیدونستم ..
همون لحظه یکی از رو حا رو به بچه ها کرد گفت : کی شما رو فرستاده که با ما این کارو کنید ؟
مایکل : هههههه فکر کرده ما دشمنشیم .. آخه جناب روح این همه دشمن برای سه تا آدم بزرگ
روح1 - واقعا این چه سوالی بود من پرسیدم
روح 2- از بس خنگی
بسه بسه بسه
شیلا در حالی که با جیغ رو به روح ها کرد و گفت
اونجا رو نگاه کنید جنازه هاتون ...
روح ها با سری افتاده و چشمانی ناراحت و غمگین رو به شیلا کردند و همزمان گفتند دیگه به چه دردمون میخوره ما مردیم
اینجا بود که استاد اعظم تاریخ به سمت بچه ها میاد و میگه :خب خب خب
یه سری ورد هست که نمیشه خوند و ممنوعه ولی من برای اینکه تاریخ صدمه نبینه میخونم
همه با تعجب به استادشون نگاه میکنند
استاد به سمت جنازه ها میره و همه بچه ها با دهانی باز دنبال استادشون میروند
....
استاد شروع میکنه خوندن ورد مخصوص :تیستشذیذیهرذیتسذرتذیذرسذیرلهغلذباشیسذراذاسیلذرذاشیذرغقهعر
و روح ها لحظه به لحظه محو تر میشن و همون لحظه هر سه با سرفه و در حالی که آب از دهانشون خارج میشه بیدار میشن
با تعجب به بالا سرشون نگاه میکنند ....
اونها هیچی یادشون نمیاد ... و اصلا نمیدونن که چی شده
سه برادر با کمک بچه ها بلند میشن و به سمت پلی که میخواستند ازش بگذرند میرن ....
بله این هم داستان ما


اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۶
#3
سلام سلام سلام
من هم مستونم شرکت کنم
فقط شرایطو نفهمیدم
اگه راهنمایی کنید ممنون میشم

سلام شيلاى عزيز
خوشحالم كه اينجا اومدي!
يكي از شرايط عضويت در محفل ققنوس داشتن فعاليته...
تو فعاليتي در تالار هاي عمومي ايفاي نقش و يا حتي چت باكس نداشتي. همين باعث ميشه كه نتونم درخواستت رو براي عضويت در محفل قبول كنم.
برو، شيلا رو به همه بشناسون، همه رو بشناس و برگرد. من منتظرتم.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۴ ۱۵:۲۲:۴۸

اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۶
#4
نام:شیلا بروکس
با اینکه نامم رو عوض کردم (عیبی نداره )

گروه:ریونکلاو

سن: 24

جنسیت: خانم (دورگه )خون آشام

چوبدستی: مناسب برای تغییر شکل .از جنس موی پریزاد و چوب صندل قرمز 30cm انعطاف پذیر.

پاترونوس: خفاش

جارو :لامبورگینی 2017

مشخصات:خب مشخصه دیگه دورگه ام از مادری خون آشام و پدری انسان اما یکی از جادوگران قرن خود
از نوادگان بزرگ ریونکلاوو
با این که ژن خون آشامیم زیاد بود ولی کنترل کردم تونستم به مدرسه بیام


تایید شد.
تو هم معرفی شخصیتت کوتاهه. لطفا بعدا برگرد و کاملش کن.




ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۰ ۱۲:۲۵:۳۳

اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۸:۱۵ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶
#5
سلام كلاه عزيز
خب من يه دورگه اصيل زادم يه رگه ام خون آشامه
از نوادگان ريونكاوو بودم ولييييي دوست ندارم برم ريونكلاوووو
ميخوام هيجان رو تجربه كنمممم
دوست دارم تجربياتم زياد شه
خب به نظر تو كلاه عزيزززز كدوم گروه خوبه
🦇😁


اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۹:۵۸ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
#6
تصویر شماره 5 :
خب کلا موضوع داستان رو عوض کردم ....

هری :وای بچه ها نگاه کنید اون دختره چه موهای مشکی براقی داره ، همه همزمان به طرف ایوانا بر میگردن ،دختری که موهایی به سیاهی شب پوستی به سفیدی برف داشت ...همه با تعجب به ایوانا نگاه میگردن براشون جای تعجب داشت این دختر کی میتونه باشه ؟!
امروز روزی بود که همه بچه های برای گروه بندی باید آماده میشدند
هری و رون یه جا وایساده بودند تا نوبت شون شه هری رو به رون میگه : رون به نظرت اون دختره که اونجا وایساده کی میتونه باشه ؟
رون : نمیدونم شایعات در موردش زیاده بعضیا میگن از نواده گان روونا ریونکلاو هست ....هری تو میدونی ممکنه این دختر خون آشام باشه
هری : با تعجب به سمت رون بر میگرده میگه شوخی میکنی مگه میشه یه خون آشام اون هم بین ما آدما
پرفسور : همه بچه ها لطفا به صف بشید کلاه میخواد گروه بندی شما رو انجام بده ...
همه بچه ها به صف شدند و یکی یکی به گروهای مدرسه در آمدند تا کلاه گروه بندی میرسه به ....ایوانا ...
کلاه گروه بندی : خب خب با توجه به این تو خون آشامی ولی خوی انسانیت بشتر از خوی خون آشامیته .....اوههههه نواده روونا ریونکلاو که هستی .....
ایوانا : من بفرست به گریفندور گریفندوووور .
کلاه : چرا تو جات باید ریونکلاو باشه جد بزرگت اون گروه تاسیس کرد تو باهوشی با اقتداری و همچنین زیرک
ایوانا:نه من میخوام به گریفندور برم
کلاه :بعد کلی فکر کردن گفت گریفندور و به ایوانا گفت یه رازی پشت این انتخاب تو هست ...
همه گریفندوریها از این انتخاب تعجب کرده بودند یه ریونکلاوی اون هم نیمه خون آشام تو گریفندور
هری و رون با تعجب به هم نگاه کردند...

درود دوباره به تو فرزندم

رول تو هنوز ایراداتی از قبیل عدم توصیف و فضاسازی کافی و پاراگراف بندی رو داره؛ اما چون میتونم اراده و انگیزه قوی تو رو ببینم پس قطعا توی ایفا میتونی پیشرفت کنی. امیدوارم همین طور بشه که انتظار دارم.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۱۸ ۱۲:۳۱:۱۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۱۸ ۱۲:۳۱:۴۹

اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
#7
تصویر شماره هفت
هری و اسنیپ
اسنیپ :هری هری هری پسری که همه فکر میکنن میتونه اسمش رو نبر رو از بین ببره ؟! واقعا فکر میکنی این طور باشه پاتر؟!
هری : من مممم ن ن ن اسنیپ چی فکر میکنی فکر میکنی با این کارا میتونی جلو منو بگیری ولدمورت رو از بین نبرم ؟!
اسنیپ : ولدمورت ولدمورت نه هری اسم واقعیشو اینجا نبر
پاتر تو هنوز بچه ای فکر کردی تا الان تونستی دو مرتبه جون سالم بدر کنی شاهکار کردی نه پسر من باید به تو بفهمونم که زندگی اون چیزی که تو فکر میکنی نیست ..
همیشه دامبلدور پشتت نیست همیشه پرفسور نمیتونه تو رو از زمانی که تو نباید تو اون محیط باشی ولی هستی نجات بده.
هری به این فکر کرد تا الان باید از مدرسه اخراج میشد اسنیپ داره درست میگه همیشه سرکله پرفسور زمانی که به مشکل میخورد پیدا میشد
هری : امااااا شما که میدونید من هیچ کدوم از اون کارا نکردم ..!!
اسنیپ : من میدونم تو هیچ کدوم از اون کارها رو انجام ندادی اما بقیه که نمیدونن هرررری
من امروز به تو گفتم اینجا بیای چون یه سری کار با تو دارم
دامبلدور از من خواسته با استفاده از جادو برتری به تو آموزش بدم چطووور مقابل دشمنت ایستادگی کنی .
هری اماااا دامبلدور به من گفت قراره هاگرید با من تو جنگل تمرین کنهه
اسنیپ با خنده شیطانی پشت به هری میگه : هاگرید ها ها هااااا اون حیوون غول پیکر چی فکر کردی تو واقعا اون میتونه به تو یاد بده از خودت دفاع کنی ؟!
هری : پرفسور در مورد هاگرید درست صحبت کنید ...
اسنیپ : چیه ناراحت شدی ؟! من درست میگم اون کله پوک نمیتونه به تو هیچی از جادوی برتری رو بگه ....
هری با حالت عصبانی به سمت اسنیپ یورش میکنه ...
و اسنیپ ورد قفل کردن بدنو رو هری انجام میده ....
همین که داره هری رو شکنجه میکنه
در اتاق به صدا در میاد
کسی پشت در نیست جززززز....

درود بر تو فرزندم.

هوم... اول اینکه بین توصیفات از شکلک استفاده نمیشه.
اول اینکه وقتی دیالوگ تموم شد، خواستی توصیف کنی، دوتا اینتر بزن.
و اما اشکال اصلی این پست از نظر سوژه پردازی بود. منظورم اینه که اسنیپ هیچوقت انقدر آروم نیست. همیشه شروع میکنه به تحقیر خانواده هری.
و البته یه مشکل دیگه هم کمبود توصیفاتت بود. خیلی خیلی کم توصیف کردی. نتونستی احساسات پست رو اصلا منتقل کنی.
و اینکه یه علامت تعجب هم کافیه در انتهای جملات یا دیالوگ ها.

پس فعلا تایید نشد، تا این پست رو بهترش کنی یه مقدار، بعدش تایید بشی.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ ۲۰:۰۲:۴۵

اگر واقعا می‌خواهی کسی را بشناسی‌، ببین با زیردستانش چطور رفتار می‌کند، نه با آدم‌های هم‌سطح خود.
(سیریوس بلک )






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.