مگس
مینروا و جینی و پروتی در آشپزخونه گریمولد پشت میز نشسته بودند و جدول حل می کردند و تخمه می شکستند . جینی دستانش را بهم کوبید و گفت :
- فهمیدم میشه پاتیل درزدار .
- خوش به حالت من که هنوز تو سوال دوازده موندم.
- من که کامل کردم .
جینی و پروتی با غم خاصی در چشمانشان به مینروا که در حال شکستن تخمه بود و جدولی را که به همراه آن دو جدول دیگر دامبلدور به آنها داده بود تا سرشان گرم شود ، روی پایش گذاشته بود نگاه کردند.
چند دقیقه بعد از اینکه هر دوی آنها سرشان را دوباره فرو برده بودند توی جدول هایشان ، جیسون وارد آشپزخانه شد . نگاه تیز مینروا اینبار شیئی که جیسون پشت سرش قایم کرده بود را ندید و داشت روی اتم های سازنده پوست تخمه تمرکز می کرد .
جیسون آن شیء را زیر میز انداخت و به طرف شیر آب رفت و آب خورد . وقتی جیسون از آشپزخانه بیرون رفت مینروا که متوجه سایه فردی شده بود ، دست از سر اتم های تخمه برداشت و از جینی پرسید :
- این کی بود که اومده بود تو آشپزخونه ؟
جینی همانطور که سرش را در جدول فرو برده بود شانه ای بالا انداخت . مینروا هم در مقابل شانه ای بالا انداخت و دوباره مشغول دید زدن اتم های تخمه شد .بد از دو دقیقه مینروا ویزویز های اعصاب خرد کنی را از اطراف شنید . سرش را بالا آورد و با دیدن مگس هایی که روی میز نشسته بودند و موهایشان را ژل می زدند و بعضی هایشان که در اطراف میز پرواز می کردند ، در بهت فرو رفت .
با دستش به بازوی جینی فشاری وارد کرد که باعث شد جینی سوالی نگاهش کند . مینروا دست دیگرش را بالا آورد و به میز اشاره کرد . جینی به طرف میز که برگشت خشکش زد و بعد به بازوی پروتی فشار آورد که پروتی هم دقیقا مثل همان دو نفر رفتار کرد با این تفاوت که چون کسی کنارش نبود به هوا فشاری وارد کرد .
مینروا و جینی به اطراف میز نگاهی انداختند تا علت اجتماع مگس ها را پیدا کنند ولی هیچ شیء مشکوکی در آن حوالی پیدا نشد . مینروا به پروتی که خم شده بود و زیر میز را می نگریست و دهانش را اندازه غار باز کرده بود نگاهی انداخت . جینی هم متوجه پروتی شد . آن دو به خود آمدند و زیر میز را نگاه کردند . شیئی عجیب و سفید رنگ زیر میز بود . هر سه به زیر میز رفتند ولی به علت تنگی جا تصمیم گرفتند آن را به بالای میز منتقل کنند .
- اگه بهش دست بزنیم کاریمون که نمیشه پروف ؟
- شاید ... شایدم نه به قیافش که نمیخوره .
-پروف مگه همه چیز قیافست ؟
و بعد آرام با خودش زمزمه کرد :
-برای همینه که شوهر نداره . پیرزن هم انقدر سخت پسند؟
- چیزی گفتی جینی ؟
- نه پروف ، یعنی چرا . گفتم که بنظر میاد سنگین باشه .
- خب بیاین سه نفری برش داریم . یک ... دو... س ... .
هرسه نفر آنها با شماره سه به آن شیء دست زدند ولی نتوانستند بلندش کنند . مینروا به پروتی نگاهی انداخت ولی بجای پروتی مگسی را دید که در هوا شناور است . مینروا ایندفعه به جینی نگاهی کرد ولی باز هم مگسی را دید که روی سرش موهای قرمزی دارد . خواست چیزی بگوید ولی از زبانش فقط یک چیز بیرون آمد :
- وییییییز ... وییییییز .