هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: فراخوانِ عضویت در تیم‌های ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶
#1
سلام سلام
خب عاقا جان من میخوام عضو این تیم ترجمه های زمان- تحویل-زیر-24ساعت- ـی بشم :/


میبینیش رو لبه ی جوب را میره؟:))))


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶
#2
نام: بکی

نام خانوادگی: آرنکلیف

ریونکلا

پاترونوس: قوی سفید!

چوبدستی: یاس کبود و ریسه ی قلب اژدها. 13 اینچ!!

سن: 17

نژاد: اصیل زاده

خصوصیات ظاهری: چی بگم والا؟ تعریف از خود نباشه بکی ـمون یه نمه قدش بلنده. موهاش مشکی و چشمای آبی یخی داره که خب یه نمه ترسناکه. چشماش نافذه و لبخند شیطانی باحالی داره همیشه!

بریم خصوصیات باطنی: کلا اخلاق و اعصاب لاموجود! ینی مثن در خوشال ترین حالت ممکن این دختره بازم همون لبخند کوفتی ای رو داره که روز مرگ مادرش داش. اخلاقشم مثن اون جوریه که از یکی بدش میاد یه جور میزنه غیر مستقیم لهش میکنه طرف بعد قرنی دوزاریش بیفته و اینا. حالا اونوخ ع یکی که خوشش میاد هی به طرف بی محلی میکنه! هی میشینه ع دور یارو رو نگا میکنه هی مراقبشه بعد هی جلو روش هیچی نمیگه بعد مثن بعد 4 سال سگ محلی به اون بنده خدامیره بش میگه "عاه من عاشقت بودم و تو نفهمیدی" عاره کلن موجود بی شعور و عوضیه. وقتی یه چی تقصیر اونه یه جوری قضیه رو با استدلال و منطق میچرخونه که طرف جدی جدی باورش شه تقصیر بک نبوده. دوستاشم بش میگن "بک" گرچند حالا خیلی دوستیم نداره. کلن عادم ساکت و کم حرف طوریه بعد که دهنشو باز میکنه تازه متوجه میشی با کی طرفی. معتقده ماگلا احمقن و دقیقا همه ی قوانین هاگوارتز رو بدون گیر افتادن شکونده که هیچ، دو بار کامل "اکیدا انجام نشود" ها رو فتح کرده گذاشته کنار. دیگه بگم براتون ... همی دیگه از پسرای سمج مو مشکی هم خوشش میاد


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۳ ۱۰:۴۸:۴۵
ویرایش شده توسط بکی آرنکلیف در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۳ ۱۲:۰۶:۱۰

میبینیش رو لبه ی جوب را میره؟:))))


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶
#3
ام... سلام علیکم... (؟)
خب... کلاه گروهبندی عزیز.. من باهوشم.. تاریک و خونسرد... عموما منطقی .. زیاد احساساتی نیستم ولی وقتی احساس به خرج میدم خالصه. رهبر و زیرگروه خوبی نیستم در واقع تو کارای انفرادی خیلی موفقم. من عاشق رنگ آبیم و رز گل مورد علاقمه. نوشتن و ترجمه بخشی از وجودمه و من از لرزیدن تو سرما خوشم میاد. ادم کم حرفیم ولی سنجیده و با فکر حرف میزنم. زیاد فکر میکنم و کتاب میخونم. میگن خلاقیت خوبی دارم و کوییدیچ دوست دارم ولی هیچ وقت تو فعالیتای بدنی قوی نبودم. سخنران خوبی هستم و چشمای آدما رو خوب میفهمم. استفاده از علم استنتاج کار روزمره ی منه و من عاشق مسائلپیچیده م... آم... عنصر وجودم آبه و جدن آرزو میکنم که جام توی خابگاه ریونکلا باشه...


میبینیش رو لبه ی جوب را میره؟:))))


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#4
تصویر شماره ی 5

همه جا پره از جادو آموزای سال اولی و وسط همه ی اونا تنها تر از همه فقط سوفیا کارپنتره که داره هاج و واج نگاه میکنه و... لحظه ای بیشتر طول نمیکشه که سلول های جادو زده ش با شنیدن اسمش به لرزه در بیاد.

- سوفیا کارپنتر.

با دستای لرزون و یخ کرده قدم بر میداشت.. پله هارو با ترس بالا زفت و روی اون صندلی نشست...

- خب خب خب.. اینجا چی داریم؟؟؟ دختر کوچولوی وحشت زده ی طفلی، هنوز حتی نمیدونی دور و برت داره چه اتفاقی میفته مگه نه؟؟ هووومممم بذار ببینم... تو باهوشی! آو... خیلی باهوش! ببینم این فکرا رو از کجا میاری؟؟ تو.. تو قلب مهربونی داری... حالا دختر جون... زرد یا آبی..

دخترک ترسیده! چی باید جواب بده؟!!

- نمیدونی چی باید بگی نه؟! خب من میدونم. ریونکلا!!!!

جمعیت زیادی از اون ردیف تشویق میکنن. مگه حتی سوفیا رو میشناسن؟! راهنمایی میشه که بره بشینه سر میز پیش بقیه هم گروهی هاش. هنوزم وحشت کرده و گیجه ولی اون پسر مو مشکی از میز پشتی با اون چشمای سیاه مثل سیاه چاله دلش رو گرم و آروم میکنه.

- هی! به کی داری نگا میکنی دختره؟
+ ها؟! آآآ هیچ کس.. سوفیا. اسمم سوفیاس.
- خب محض اطلاعت باس بگم دور پسرای اسلیتیرین رو خط بکش.
+ پسرای چی؟!
- اسلیتیرین. تو مث که از سال اولیا هم بی تجربه تری!
+ آم... آ...
- ببین دختـ... سوفی اگه الان پشت این میز نشستی ینی باهوشی. پس از اون هوش کوفتی استفاده کن! اون پسرا بی عاطفه ن! سرد و سنگ و شرورن! فک کردی ممکنه به دختر سال اولی ای مث تو توجهی کنن؟!
+خب...
- نه. جوابه درست نه عه.

ولی این دختر وراج و فوضول حتی اسمشم به سوفیا نگفته بود! حتی بهش اجازه ی حرف زدن هم نمیداد! و سوفیا هنوزم درست نمیدونست چه اتفاقی داره میفته ولی از یه چیزی مطمئن بود... زندگیش به طرز غیر قابل وصفی عوض و عجیب شده بود!
روز ها توی مدرسه میگذشت و سوفیا دیگه به این حجم عظیم "جادو"تو زندگیش عادت کرئه بود ولی با همه ی هشدارای اون وراجک (سوفیا دوست داشت اینجوری صداش کنه) بازم سیاهچاله ها واسش غیرقابل فرار بودن. اون پسره هم عجیب بود. ساکت و سرد بود و متقابلا به چشمای سوفیا زل میزد. انگار میدونست سوفیا نمیتونه ازشون فرار کنه..
و فکر میکنم همه چی از اینجا شروع شد...

+ وراجک؟! اسم اون پسره چیه؟!

...

درود فرزندم

خوب بود. احساسات رو به خوبی منتقل میکنی و توصیفات مکانت هم خوب و به جا هستن. فاصله ها تقریبا رعایت شده بود و این خوبه.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۲ ۱۸:۳۲:۴۰

میبینیش رو لبه ی جوب را میره؟:))))






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.