- میگم چطوره حالا که شما انقدر توی پخت کیک و دسر استادین اصلا من برم بیرون که نرم توی دست و پای شما و مزاحم نباشم، شما خودتون کارا رو انجام بدین؟
دخالتهای بیجا و بکن نکنهای تمام نشدنی خانم فیگ، مالی ویزلی را سرخ و برافروختهتر از همیشه کرده بود.
- عه وا! حیا کن مالی جونی! این چه حرفیه؟ من یه رول مدلم. اگر جایی درز کنه که من دست به آشپزی زدم، به این استریوتایپ دامن میزنن که آشپزی وظیفه ساحرههاست. این کار عملا پشت کردن به تمام آرمانهای فمنیسمه گل من!
کلمات خانم فیگ یکی درمیان برای مالی ناآشنا بودند. اما ترجیح میداد چیزی نپرسد تا مبادا او یک کلام بیشتر حرف بزند و خشم فروخوردهاش را شعلهور کند.
- خانم فیگ؟ یه لحظه می ...
خانم فیگ چهارنعل به سوی ریموند رفت تا مالی نفس راحتی بکشد.
- همه کارایی که گفتین انجام شد.
پرده ها رو باز کردم، شستم و نصب کردم. رومبلیها رو هم همینطور. کاغذکشیها رو هم وصل کردم. بادکنکها رو هم بهشون آویزون کردم.
نگاهی به پردههای پاره، مبلهای سوراخ، بادکنکهای ترکیده، کاغذهای جرواجر و نهایتا شاخ ریموند انداخت.
- ریموند گلم؟ تا حالا به این که گاها یه دونه از اون چهار تا دست و پایی که مرلین بهت داده استفاده کنه فکر کردی؟
- خانم فیگ؟ میشه بیاین به من یه مشورت بدین که چی بپوشم؟ دارم دیوونه میشم!
فورا خودش را به اتاق جوزفین رساند. جوزفین درهای کمد لباسش را باز کرده و مقابل آن ایستاده بود.
- به نظرم اون بنفشه که روش قاصدک داره خیلی خوشگله.
زود بپوش و بیا پایین که دیگه چیزی نمونده مهمونمون برسه.
اتاق را ترک کرد و جوزفین را با لباسهای یک شکلی که همگی بنفش بودند و طرح قاصدک داشتند تنها گذاشت.
- چشم ارباب ریگولوس روشن. معلوم نبود دیگه پای کدوم گندزادهای قرار بود به این خونه باز شد! اگر ارباب ریگولوس ...
سر راه با یک پس گردنی حساب کریچر را رسید و مجددا سراغ مالی رفت.
محفلیهای خسته و وارفته همگی در سالن پذیرایی جمع شده و منتظر رونمایی از مهمان ویژه خانم فیگ بودند. چند روزی بود که آنها را به کار وا داشته بود تا همه چیز را برای این مهمانی آماده کند.
- پس چرا نمیاد؟
- یکمی دیر نشده خانم فیگ؟
- انقدر هول نباشید! الانا دیگه باید برسه.
- زخمم تیر میکشه!
پیش از آن که کسی فرصت بها دادن به جلب توجه هری را پیدا کند، زنگ در به صدا درآمد. اندکی بعد در باز شد و نور شدیدی به داخل خانه شماره 12 گریمولد تابید.
- جـــیــــــــغ!
- اسمشونبر!
- مرگخوارا حمله کردن1
اعضای شجاع محفل سریعا به دفاع جانانه در مقابل لرد سیاه پرداختند. مالی کیک را به صورت او پرتاب کرد و ریموند جفت شاخ به سمت او یورش برد. سر کادگوان شمشیرش را از تابلو بیرون آورده و سعی میکرد او را گردن بزند. لرد که ظاهرا انتظار چنین استقبال گرمی را نداشت، به سرعت از همان دری که وارد شده بود خارج شد.
- پوفففف ... به خیر گذشتا!
- درود بر شما هم رزمان دلیرم! تهاجم را در نطفه خفه کردید!
- خوب شد وقتی که مهمونتون این جا بود بهمون حمله نکردن!
- فقط کیک رو صورت اسمشونبر جا موند.
میخواین یه کیک جدید ...
- زحمت نکشید. مهمونم همین الان رفت.
- اسمشونبر؟
شما اسمشونبر رو دعوت کردین این جا؟
- انقدر بدبین نباشید! جاج نکنید! اون اسمشونبر به دنیا نیومده! بد و خوب، سیاه و سفید، فقط برچسباییه که ما جادوگرا روی همدیگه میچسبونیم. باز خوبه که پروفسور دامبلدور نبود و این برخورد شرم آورتون رو ندید.
-