هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: جشن تولد چهار سالگی سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۸۶
#1
بدین وسیله حضور احتمالی خود را اعلام میداریم تا باشد این لی جردن , این عزیز دل همگان دست از نفوس بد زدن بردارد در ضمن یک همراه نیز با من همراه میشود


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۶
#2
یک صبح زیبا در مدرسه ی هاگوارتز در حال شروع شدن بود .هری پاتر جوان در حالی که به بدنش کش قوس میداد از تخت بیرون امد و چوبدستی اش را به نقطه ای نا معلوم گرفت و گفت : آکیو عینک .... و عینک در دستش ظاهر شد ....رون هنوز خواب بود و توی خواب حرف میزد ...هری آروم به طرف پنجره رفت و به بیرون خیره شد ناگهان چشمش به میز تحریر اوفتاد که پوشیده از پر سفید شده بود هری میدونست که این پرها،پرهای هدویگ....چوبدستی اش رو به طرف پرها گرفت و در یه لحظه همه ی پرها رو ناپدید کرد یدفعه یه چیزی از پشت به سرش خورد .....
هری: آخ.....مگه بوق داری ؟؟؟
رون : اخه من بوق دارم یا تو که سر صبحی جادوت گرفته ؟؟؟ مگه نمیبینی اینجا بچه خوابیده ؟؟
هری : رون بدبخت شدیم !!
رون : چی شده ؟؟من طاقتشو دارم ...ما تا اخرش با هم هستیم به جون هرمیون راست میگم !!!
هری :
رون:
هری : امروز انگار سرت خورده به جایی ؟؟ میگم رونی هدویگ ریزش پر گرفته !! داره کچل میشه تازه می خواستم براش زن بگیرم .
رون : هدویگ کچلی گرفته ؟؟ خوب اینکه غصه نداره یه شامپو می گیریم یه دو ماه که استفاده کنه همه ی پرش میریزه یه دست میشه !!
هری :
رون :خوب تو گفتی کچلی گرفته منم پیشنهاد دادم !!
هری : امروز می تونیم بریم هاگزمید .. شاید یه کاری بشه کرد
رون : ببین هری جون قبل از کچلی جغدت یه وقت روانشناسی برای خودت ضروری تره !!
***********************************************
سر میز صبحانه
**********************************************
هری و رون : مصباح الخیر هرمیون
هرمیون : مال شما هم خر ... یعنی خیر..هری اون چیه رو ردات افتاده ....انگار پره !!
هری : اره هدویگ ریزش پر گرفته !! تمام زندگیمو پر گرفته.هر وردی بلد بودم امتحان کردم ولی بدتر شد
هرمیون : میگم یه مرکز کاشت پر خوب تو هاگزمید سراغ دارم ..امروز حتما بهش یه سری میزنیم
هری : این جغد برای من جغد بشو نیست!!
رون : تازه جغدت میشه مثل خودت هر وقت بره نامه برسونه همه می گن این جغد هری پاتر کبیره !!
هری :
*********************************************
در هاگزمید
********************************************
هری در حالی که هدویگ بر شونه اش نشسته بود و هوهو می کرد از مرکز کاشت پر بیرون امد
هرمیون (در حالی که به جغد نگاه می کرد ):واییییی!!! خیلی عوض شد !!!! مطمئنی جغد خودته ؟؟
هری :اره بابا هدی خودمونه !!
رون : انگار انداختنش تو محلول سفیدی پایدار ...از همونایی که مامانم جورابامونو باهاش میشوره !!!
هری :
هرمیون: هری اون چیه تو دستت ؟؟ اکیو بطری !
رون در حالی که بطری رو تو هوا می گرفت بر چسبش را خوند : ((شامپو****.....حتی یه پر هم نباید از سرتان کم بشه !!! ))یا ریش مرلین!! این دیگه چیه !؟!
هری: دکترش داد گفت پرهاش تقویت میشه!!
رون : دیدی دکتر هم با من هم نظر بو د !!
***********************************************
اگه یه ذره گفتاری شد برای این بود که من عمداً از این روش استفاده کردم

پانسی پارکینسون عزیز!
شما سعی کرده بودی طنز بنویسی ولی یکمی هجو هم قاطیش کردی!
این سبک داستان نوشتن زیاد نمی تونه برای تأیید در کارگاه مؤثر واقع بشه و معمولا بچه ها سعی می کنن اگه نوشتشون جدی نیست حداقل عادی باشه تا مجبور نباشن از هر وسیله ای برای طنز کردنش استفاده کنن!
مثلا مرکز کاشت پر کمی پست رو ارزشی می کرد یا استفاده از کلمه " بوق " در ابتدای پست کمی ناهماهنگ بود و معنی خواستی نمی داد.
یا استفاده از طلسم برای یافتن عینکی که هری معمولا اونو روی میز کنار تختش قرار می ده.
در ثانی فکر میکنم استفاده از بعضی طلسم ها صدایی ایجاد نکنه تا باعث بشه رون بیدار بشه.

در کل بهتره که طنز نویسی رو بزارید برای وقتی که شرایطش ایجاد شد و اینجا پستی بزنید که حداکثر قدرت شما رو در نوشتن نشون بده تا بشه در موردش تصمیم گیری کرد.
موفق باشی...

تأیید نشد.


ویرایش شده توسط پانسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۳۰ ۲۱:۳۶:۲۸
ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۳۱ ۱۹:۱۲:۵۴

زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: بعد از تموم شدنه سری هری پاتر تا چه حد به این سایت سر میزنین؟
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶
#3
نقل قول:
من يادمه يه حرفه خوبي ايگور تو تاپيک ( اينده ي سايت جادوگران چي ميشه ) زد
ايگور گفته بود که : اقا ما پيشگو نيستيم تازه نميدونيم در اينده چه اتفاقي مي افته بنابراين
به نظر من هم فعلا بحث در باره ي اينکه اينده ي سايت چي ميشه ؟ اضافه هستش !!!! پس خواهش ميکنم عوض اينکه اينجا مسنجري پست بزنين برين تو تاپيک هاي فعال کتاب ها مخصوصا کتاب هفتم پست هاي با ارزش بزنين

میدونم که باید به نظر هم احترام بزاریم ولی مرغ پخته تو دیگ خندش میگیره از این حرف ...تا کی میخواین تو دنیای جادو زندگی کنید ...ببین درسته پیشگو نیستیم (که هستیم) ولی هرچی که تو بخوای بهش فکر کنی همون میشه اگه سایتی نباشه که نمی تونی بیای و درباره ی کتاب 7 بحث کنی !!!!
فکر کنم 120% نظر همه درباره ی موندن مثبت ولی اگه محیط سایت عوض نشه !!!


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶
#4
ساعت حدود 3 نصف شب که سروکله ی هری پاتر جوان باجاروی اخرین مدلش پیداشد جن خانگی در حالی که در جلوی در کز کرده بود با دیدن هری از جاش بلند شد
جن : به به هری جون چطوری؟
هری:
جن: اخ ببخشید قربان ..... منظورم خیرمقدم بود .... (در حالی که تعظیم میکند نوک دماغش به زمین کشیده میشه )
هری از کنار جن میگذاره که وارد خونه ی بلک ها بشه که جن از رداش اویزون میشه
هری : این چه کاریه ؟؟؟ باز که چسبیدی به من !! صد دفعه نگفتم من از این کارا بدم می یاد ؟!؟
جن : اخه چیزه ..... یکی اومده تو خونه نشسته میگه هری پاتر با جاروش ..... چیزه ......
هری :
جن: خوب چیز نیست ....این اقاهه میگه شما با جاروتون زدین بهشو در رفتین ...حالا ادعا خسارت میکنه ......
هری : ببین من از سر فیلم برداری اومدم اصلا حوصله ی این شوخی یا رو ندارم (جن رو محکم میندازه زمین) و وارد خونه میشه یه دفعه یکی از پشت سرش داد میزنه : این خودشه بوددندی.....و فسوس کرددندی ...
هری :
مرد میاد و یقه ی هری رو میگیره و جارو رو از دستش میکشه مرد که لباس روستایی تنش بود مگه:ها ... تو فکر کرددندی و فورور کرددندی .... ؟؟؟ها.....؟؟
هری : شما ؟؟ من شما رو نمیشناسم ؟؟
مرد: من کلوتر دو دردری هستم از یکی از شهرستان های فرانسه ... دیروز به من زدی و فورور کردی ...... ها... من تو رو به به وزرات بردندی و فسوس کرددندی ( هری رو از زمین بلند کرده و می ببره و وقتی به در ورودی می رسه جن رو می بینه )
مرد : ها ... ما رفتندندی ..... به درره (بر وزن برره) کار نداشتنددی ؟؟؟........
جن : به سالمت ... مواظب هری باشید .... سرما نخوره ... شبا بهش یه لیوان آب بدید که بیدار نشه از خواب ..هفته ای دو وعده ماهی باید بخوره .... دندوناشم باید شبا مسواک کنه ...
هری : اینا دارن منو میبرن بعد تو پیام بهداشتی میدی ؟؟؟ کمک.....من فردا فیلمبرداری دارم .... کمک.....
††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††††
من پست بازی با کلماتمو خیلی وقت پیش زدو 22 تیر !!!


پانسی پارکیسون عزیز!
پستت خوب بود ولی جادویی نبود.
اینجا جادوگرانه... پست ها حدالامکان باید جادویی باشن و هری پاتری!
شاید عکس داده شده زیاد جادویی نبوده ولی من پایینش نوشتم اون پیرمرد رو فیلیچ در نظر بگیرید تا شرایط جادویی نمایشنامه فراهم بشه!
مطمئنا با فیلیچ، هری پاتر و یه چوب جارو نیمبوس 2001 می شه چندین سوژه ساخت و کار سختی نیست.
یه پست هری پاتری بزن!

تأیید نشد.


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۲۳:۳۷:۵۸

زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
#5
همین طور که سرگرم خوندن علامیه ی احمقانه ی روی دیوار بودم یکی بی ملاحظه در پشت سرم فریاد کشید به تندی سرم برگردوندم طرفش .طبق معمول یکی از شفا دهندها بود که با پرخاش خودش از دست ماموران وزارت خونه ازاد می کرد شفا دهنده خودشو به زحمت به من رسوند پرسید: شما حکم تعلیق فعالیت بیمارستان صادر کردید ؟؟ خجالت نمیکشید ؟؟؟ با تردید نگاش کردم و به طرف مردی که سرگرم بازی با یه ریسمان کهنه بود اشاره کردم شفادهنده سریع از من دور شد و به طرف مرد رفت .مرد به شفادهنده گفت : هیس چقدر داد میزنی؟ حالا بر ضد وزارت خونه مرگ خوار معالجه میکنید ؟؟ اینو میبینی تو دستمه (به ریسمان اشاره مکنه ) ؟؟ اینو با افسون اخرین بار به دست یکی از اون مرگخوار ا بستم ....... شفا دهنده : چه حافظه ای ایول !!!
آروم اعلامیه رو از دیوار کندم و پیاده به طرف به طرف وزارت خونه رفتم اخه یه کم احمقانه بود مرگ خوار و بیمارستان ؟؟؟

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۴ ۸:۵۲:۰۶

زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: شما ترجمه ي کدام مترجم را مي پسنديد ؟
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۶
#6
خوب 120% ویدا اسلامیه چون با اینکه خیلی باید صبر کرد تا کتابو ترجمه کنه ولی خیلی روان ترجمه میکنه و واقعا" به صبر کردن می ازره !!!! مترجم های دیگه زیاد جالب ترجمه نمیکنند ادم بیشتر گیج میشه تا اینکه بخواد از کتاب لذت ببره!!


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶
#7
خوب فکر کنم مال من شبیه lethifold باشه (مرگ پوشه) چون اولا" تو طبقه بندی و.س.ج جزو دسته ی خطرناک (نیاز به دانش تخصصی دارد ) جا میگیره (نتیجه ی اخلاقی>> جون سالم به در نمی بری <<<) دوما" با ابهت و خبیثه و دشمنو یه دفعه غافل گیر میکنه سوما" از نظر شکل و اخلاق به من خیلی نزدیکه !!!


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۶
#8
1-نام :پانسی پارکینسون
2- سن: 16
3- تاریخ تولد:؟ ؟/؟؟/؟؟؟؟
4- جنس: مونث
5- شغل: در حال حاضر دانش اموز هاگوارتز
6- رنگ چشم: سبز
7- گروه : اسلیترین
8- مو : بلند ، سیاه

9- کویدیچ : _________
10- دسته جارو : ونوس 2007
11- علاقه ها: پاک سازی هاگوارتز از دورگه ها
12- توانمندیها : تخصص در معجون سازی / دوئل/ جادوی سیاه /
13- توضیحات: جزء دار و دسته ی مالفوی !!
*******************************************
یه چیزی میگم نه نگید: من قبلا" این نقش و انتخاب کرده بودم ولی با اسم پنسی حلا دوباره دارم درخواست میدم (چرا؟) میخواستم ببینم شما ها دوباره دارین تقسیم نقش میکنید ؟؟؟ اگه قبول نشد ای
1-نام : ریتا اسکیتر
2- سن: 32
3- تاریخ تولد:؟ ؟/؟؟/؟؟؟؟
4- جنس: مونث
5- شغل: خبرنگار روزنامه
6- رنگ چشم:میشی
7- گروه : اسلیترین (ترجیحا")
8- مو : کوتاه بلند ، بلوند

9- کویدیچ : _________
10- دسته جارو : ونوس 2007
11- علاقه ها: درست خبر های پر سروصدا و جنجالی
12- توانمندیها : نشر خبرهای دروغ و جنجال برانگیز /معجون سازی / گرفتن ادم های فضول /
13- توضیحات: یک خبرنگار حرفه ای و پول ساز ( امکان نداره روزنامه فروش نره)
*******************************************

قوانین ایفای نقش عوض شده، شما اول باید در تاپیک بازی با کلمات پست بزنید و صبر کنید تا تایید بشید، بعد به همین منوال در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی پست بزنید و در آخر اینجا معرفی شخصیت کنین!


ویرایش شده توسط پانسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۱ ۲۳:۲۹:۱۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۱ ۲۳:۴۶:۳۵

زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: بالاخره ایده ی هری پاتر از کی گرفته شده ؟
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#9
نمیدونم دلتورا رو کسی خونده یا نه ؟(اگه نخوندین توصیه میکنم وقتتونو باهاش تلف نکنید ) یه مدت بود همه میگفتن که هری پاتر از رو این کتاب گرفته شده !! در حالی که این کتاب حتی از نظر سبک موضوع بسیار متفاوت بود !!! بعدش گفتن نه ..... این از رو نارنیا گرفته شده !!! که باز هم جای تعجب داشت !! و10000000000 کتابو فیلم با ربط بی ربط رو به هم متصل کردن گفتن هری پاتر از رو اینا گرفته شده !!!! هیچکی نگفت طرف (نویسنده) خودش" نوشته رو با هزار دردسر خلق کرده .....وچون متفاوت بود از بقیه کتاب ها و افسانه ها مخاطب پیدا کرد ه..... پس نتیجه ی اخلاقی اینکه هرکی میتونه ادعا کنه که هری پاتر خالص مال اون بوده !!!! بعدشم مگه تا حالا کسی پرسیده که اسپایدر من یا بتمن یا .... از کی گرفته شده ؟؟؟


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: ایا ولدرمورت به اسنیپ اعتماد داره؟
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
#10
به نظر من اگه ولدمورت قرار بود به هر کسی اعتماد کنه تا حالا زنده نمی موند چون شاید کسی به او خیانت میکرد ولی این مسئله درباره ی اسنیپ فرق داره اون باید به اسنیپ اعتماد کنه تا کارش پیش بره لابد بعدشم می کشتش


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.