تصویر شماره۸
غروب بود.خورشید کم کم پرتوهای خود را از زمین جمع می کرد.
دامبلدور در دفترش پشت میز نشسته بود.منتظر بود، منتظر بسته ای مهم که زندگی او را از یکنواختی در می اورد.
-تق تق تق
-بفرمایید
اسلاگهورن وارد رفتر شد.
-سلام البوس
دامبلدوربا حواس پرتی جواب داد
-سلام
اسلاگهورن از این لحن دامبلدور تعجب کرد:
-بسته ای که منتظرش بودی رسید
دامبلدور از پشت میزش بلند شد و بسته را گرفت
-ممنون از لطفت
اسلاگهورن می دانست باید برود اما کجکاوی اش اجازه نمی داد
-باید بسته رو تنهای باز کنم
اسلاگهورن که چاره ای نداشت بیرون رفت
دامبلدور در تنهایی و با خیال راحت جعبه را باز کرد
داخل ان چیزی بود که به او بسیار کمک می کرد،
وسیله ای مشنگی، ماشین ریش تراشی!
درود فرزندم.
بد نبود. سوژه ت جدید و خوب بود، اگرچه روند خیلی سریعی رو در پیش گرفته بودی. میتونستی بیشتر توصیف و فضاسازی کنی.
حواست به غلط های تایپی باشه، با یه دور خوندن از روی رول خیلی راحت میتونی اون ها رو بر طرف کنی.
و البته علامت بذار! علامت گذاری بخش خیلی مهمی از روله که تو تقریبا اکثر جمله هات بدون علامت رها شدن. این باعث میشه خواننده ندونه کجا مکث کنه و نفس بگیره و همین باعث اذیت شدن خواننده میشه.
با امید این که اشکالاتت توی فضای ایفای نقش حل بشن...
تایید شد!
مرحله بعدی: گروهبندی