تصویر شماره 5
هیچوقت باورم نمیشد روزی برسه که منم مثل پدر و مادرم بتونم به هاگوارتز بیام و مثل اونها جادو یاد بگیرم.آخه همه فک میکردن اسکوییب باشم. حتی خودمم این آخری ها مطمئن شده بودم. هیچوقت نشده بود که کار خاصی انجام بدم که جادو حساب بشه و خانوادم خوشحال بشن.
اما بالاخره نامه هاگوارتز اومد و همه رو شگفت زده کرد. رفتم توی حیاط و کنار درخت آلبالوی که تازه پدرم کاشته بود نشستم و انقد خوشحال بودم که درخت سبز شد و شکوفه داد.
داشتم این خاطره رو تو ذهنم مرور میکردم و به خودم اطمینان میدادم که خواب نیستم و جایی هستم که باید باشم که صدای بلند اما نازکی منو به سرسرا برگردوند. یه مرد قد کوتاه با ریش سفید و بلند که ردای آبی فیروزه ای و کلاه سرمه به سر داشت اسممو صدا کرد.
کامی گودی
به خودم اومدم و با اعتماد به نفس از سف سال اولی ها بیرون اومدم و جلو رفتم. روی سه پایه نشستم و دیدم که یه کلاه وصله زده شده قدیمی تو دستش بود. همون کلاهی که تا اونجایی که من میدونستم همه خانوادمو تو گروه ریونکلا گذاشته بود.مطمئن بودم که منم حتما توی این گروه انتخاب میشم .
کلاه روی سرم گذاشته شد و بعد چند ثانیه صدایی توی گوشم پیچید.
هممممم
همممم
هافلپاف
صدای تشویق توی سالن پیچید. مرد آبی پوش کلاه رو از سرم برداشت و من متعجب به سمتی که تشویق ها هنوز و بیشتر از بقیه جاها ادامه داشت رفتم و در کنار یه پسر هم قد و قواره خودم که اونم تازه تو هافلپاف گروهبندی شده بود نشستم.باورم نمیشد توی هافلپاف انتخاب شده بودم.ناراحت نبودم .فقط شوکه شده بودم. شاید توی چند قرن اخیر اولین کسی بودم توی خانوادم که به جز ریونکلا توی گروه دیگه ای گروهبندی شدم و شاید هم اولین نفر بودم.
اما حس خوشحالی خاصی توی وجودم بود.
من با بقیه خانوادم فرق میکنم...
درود فرزندم.
بد نبود. تونسته بودی سوژه رو به خوبی پردازش کنی و احساسات رو انتقال بدی. لحنت گاهی اوقات تغییر میگرد بهتر بود کل شو ادبی بنویسی و تنها دیالوگارو محاوره ای.
دیالوگ ها رو به این شکل و با با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کن.
نقل قول:
یه مرد قد کوتاه با ریش سفید و بلند که ردای آبی فیروزه ای و کلاه سرمه به سر داشت اسممو صدا کرد.
کامی گودی
به خودم اومدم و با اعتماد به نفس از سف سال اولی ها بیرون اومدم و جلو رفتم.
یه مرد قد کوتاه با ریش سفید و بلند که ردای آبی فیروزه ای و کلاه سرمه به سر داشت اسممو صدا کرد.
- کامی گودی.
به خودم اومدم و با اعتماد به نفس از سف سال اولی ها بیرون اومدم و جلو رفتم.تایید شد!