هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
#1
میشه به منم یه سربند گنگستری محفلی بدین؟

با یه ظرف سوپ پیاز بدون پیاز لطفا. ممنون.


سوپ پیاز بیرون بر نداریم باباجان، عجالتا جغد رو دریاب... و لطفا سالم پس بفرستش.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۵ ۱۳:۵۴:۲۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
#2
آشپزخانه اتاقی نسبتا بزرگ و مربع شکل بود که نصف آن با یخچال ها، شلف ها، طبقه ها و کابینت ها پر شده بود و روی هرکدام عبارت مخصوصی میدرخشید. آن طرف آشپزخانه هم مملو از اجاق گاز و پاتیل و سه پایه که برای نگه داشتن ظروف از انها استفاده میشد بود. با وارد شدن محفلی ها و مرگخواران اتاق تقریبا پر شده بود.

-عه دابی تو اینجایی؟
- پس کجا باشم ارباب؟

دابی این را گفت و هیجان زده دوید و خودش را در بغل اما دابز انداخت.

اِما دستی بر روی سر دابی کشید.
-یادت باشه تو دیگه اربابی نداری و خونه ی تو هاگوارتزه.

این صحنه با عدم لایک مرگخواران مواجه شد و صداهای ناهنجاری به گوش رسید. سیاه پوشان از کنار اما و دابی رد شدند و به سمت یخچال ها و کابینت رفتند و نفری یک خوراکی برداشتند اما چون به سمت کابینت ها ایستاده بودند منظره ی خوبی نداشتند پس چرخیدند و شروع به خوردن کردند. دقیقای جلوی آنها همچنان اما دابز و دابی در بغل همدیگر بودند و دیدن این صحنه رمانتیک اصلا به ذائقه مرگخواران خوش نمی آمد.
تام جاگسن مشتی پف جادو از زیر ماسکش داخل فرستاد و میلرزید و سایر مرگخواران هم قرمز شده بودند اما نمیتوانستند دست از خوردن بردارند. همه شان به خاطر داشتند که لرد گفته بود حالا میتوانند با یک تفریح درست حسابی از محفلی ها انتقام بگیرند؛ پس داشتند همین کار را میکردند و تماشای مداوم صحنه ی دوستی و عشق محفلی ها کم کم داشت اشکشان را درمی آورد و از شکنجه برایشان بدتر بود.

صدای بحث و جدل از بیرون آشپزخانه به گوش رسید.

-گفتیم که اینجوری نمیشود دوئل باید یک برنده داشته باشد ما از کسانی که در دوئل شرکت نمیکنند متنفریم.
-اما تام...

دامبلدور در را باز کرد و لردولدمورت از او جلو زده و داخل شد و پشت سرش دامبلدور در را بست و کنار او ایستاد.

لحظه ای نگاه و سکوت بین مرگخواران و لرد برقرار شد.

-
-
-اینجا چه خبره؟

با نعره لرد مرگخواران هر چیزی که خورده بودند بیرون ریختند و انهایی که نقاب داشتند حالشان از بقیه بدتر بود.


-دارین خوراکی میخورین و برای این محفلی ها های های اشک میریزین؟ مگر فیلم هندیست؟
-تام نیروی عشق در دل سنگ هم اثر میکنه.
-تو ساکت باش پیری. این قدر هم نزدیک ما ناایست. اصلا تو چرا این همه ریش داری؟ باید به جای دامبلدور تورا ریش نزدیک خطاب کنیم.

مرگخواران سریع از فرصت استفاده کردند و خودشان را جمع کردند و پیش پای لرد پهن کردند.

-لردآ در خدمت گذاری حاضریم. فقط تکلیف دوئل چی شد؟

دامبلدور خطاب به مرگخوار مذکور گفت:
-دو جادوگر قدرتمند به این راحتی نمیتونن همدیگرو بکشن. اینطور نیست تام؟
و با لبخندی ارامش بخش به محفلی هایی نگاه کرد که تازه فرصت کرده بودند چیزی بخورند.

-نخواستیم بکشیمت پیری.
-ارباب پس الان باید چیکار کنیم؟
-معلوم است. دوباره برمیگردیم به زندان و سعی میکنیم دوباره فرار کنیم. ببینیم کداممان زودتر فرار میکند.

مرگخواران پایشان شل شد و جلوی پای لرد به زانو افتادند.
-بسیار مرگخواران وفاداری داریم ما. خب دیگه حرکت کنیم.

در همین لحظه در دیگر اشپزخانه باز و از داخل تاریکی گربه ی سیاهی بیرون پرید و بعد هم جثه ی شخصی درون در پدیدار شد.

-مهمانان و دانش آموزان عزیز به قلعه غیر نحس هاگوارتز خوش امدین.



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#3
آیرین دنهولم (کج‌پا) را به حریف من بودن می طلبم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۹:۳۲ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۹
#4
عتیقه ی هافلپاف

1- دوستان، همگروهی ها، ماگل ها من رو یک قهرمان نبینید. من رو به عنوان مردی در نظر بگیرید که قهرمانانانه کار های قهرمان هارو انجام میداد. به رز زلر بگید دوستش داشتم. به وینکی و رودولف و ویزلی هم بگید دوستشون داشتم. اصلا برای اینکه هیچکس ناراحت نشه هر کی پرسید بگید دوسش داشتم. تو رو هم دوست داشتم جارو کوچولو.

اَشهَدُ اَنْ لاَ اِلهَ اِلاَّ مرلین. وَ اَشْهَدُ اَنَّ آلبوس عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.

بدرود زندگی. سلام مرگ!

2-خب امروز اینجاییم تا روشی بهتون آموزش بدیم تا اگه جاروتون رو هوا یاتاقان زد بتونید خودتون رو نجات بدین.در قدم اول از شب قبل مقدار زیادی تخم مرغ و کنسرو لوبیا، چند ساندیچ ژامبون و خلاصه غذاهای شور و صد البته یک شیشه نوشابه ی خانواده. در قدم دوم این هارو میکس میکنیم و میزنیم بر بدن.
قدم سوم یه کم ورجه وورجه میکنید تا انرژی این مواد توی بدنتون آزاد بشه و تا حس کردین که آزاد شده و شکمتون مثل سانتریفیوژ میلرزه و صدا میده وقت حرکته.
بپرید روی جارو و از پروازتون لذت ببرید در صورت خراب شدن جارو، سریعا یک چسب میزنید روی دهن تون تا انرژی داخل شکمتون از دهن خالی نشه. حالا کم کم انرژی رو خارج کنید. شاید بپرسید که چجوری ازاد کنیم. از کجا ازاد کنیم. اصلا نگران نباشید فقط کافیه کمی زور بزنید انرژی خودش راه فرارش رو پیدا میکنه.
وقتی انرژی در حال تخلیه شدن بود شما به سمت بالا پرواز خواهید کرد به سبک موشک های ماگلی. البته اخطار میدم بالا سر جمعیت انرژی رو ازاد نکنید چون این انرژی به شدت سمیه و ممکن باعث تلفات جانی بشه.

3-
الف.
ب.
ج.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹
#5
قدیمی هستیم.


استاد جان نگفته بودین جانوش جادویی باشه یا نه. پس برای جواب تمرین یک من قناری رو انتخاب کردم تا برای کلاس توضیح بدم.

1- ببینید طریقه ی تشخیص دادن قناری واقعی و قناری نما در ذات طبیعی قناریه. اگر قناری واقعی پهلوی شما باشه و بزنه زیر آواز هر چی صدای اطراف زیاد تر باشه قناری هم صدای خوندنش رو زیاد تر میکنه. میشه گفت شاید دوست داره صداش از بقیه بلند تر باشه. شایدم به خاطر اینه که مثل ما که اگه گوشمون هدفون داشته باشه بلند تر حرف میزنیم. این بنده خدا هم نمیشنوه برا همین بلند تر میخونه.

خاطره: برای قناری خودم هر موقع میخونه صدای ضبط رو زیاد میکنم. دیگه یه جور میخونه که بعدش براش اب جوش میارم گلوش باز شه.

اثبات: با توجه به توضیحات بالا یک قناری نما هرگز تن به چنین کاری نمیده و حتی اگه صدای اهنگ رو زیاد کنی شاکی میشه و میگه "قط کن اون بی صاحابو. "
بعله...


این ارائه و نکات علمی که مطمئنم نمیدونستین چند تا امتیاز داره؟ چند تا؟ چند تا؟

2-من همیشه از مقایسه ی انسان با بقیه ی حیوان ها بدم اومده. به نظرم خدا بسیاری از نعمت هایی که به ما داده رو درون حیوانات قرار داده تا درس بگیریم و بفهمیم که اگه شعور نداشتیم یعنی هیچی نداشتیم واقعا. برای همین هیچ وقت دوست نداشتم جانورنما بشم(جواب سوال 3) اما اگه مجبور به انتخاب باشم دوست دارم زنبور بشم. چون اولا که زرد و سیاهه( زنده باد هافلپاف) دوما هم که توی جامعه ای بسیار شلوغ زندگی میکنن که خوشم میاد و همینطور بسیار منظم و تمیز هستن. یک ملکه هم دارن که هر روز جلوش زانو میزنن. که خب اونم از ذات موجودات مذکره که هوس یک ملکه دارن که هی جلوش زانو بزنن یا اون جلوشون زانو بزنه. (به هر حال حالا).

خسته نباشید استاد.


ویرایش شده توسط ارنى پرنگ در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۸ ۱۱:۴۹:۲۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹
#6
-بله به چه شرطی؟
- به این شرط که این پولارو بدین به ما.
-بله بله حتما! اگه این تنها شرطه... قبوله. بفرمایید این هم پولا.
-دروغ گفتیم تبلیغ نمیکنیم.
-عــــه.

لرد ولدمورت از صندلی بلند شد و در مقابل چشم همه به سمت در خروجی حرکت کرد که در وسط راه "مدیر برنامه" او بازویش را گرفت.

-کجا میری؟ مگه نمیخوای پولدار بشی؟ پس قراردادمون چی میشه؟ فالوئر هات چی میشن؟ اون امریکن دریم مون چی؟

لرد ولدمورت دلش برای مدیر نسوخت اما دوست داشت که شهرت بیشتری کسب کند. پس برای آخرین بار(شاید) به سمت مدیر برگشت.


ویرایش شده توسط ارنى پرنگ در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۴ ۱۵:۳۷:۴۲


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۹:۵۴ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹
#7
سلام بر پاتیل باز اعظم.
بی زحمت یدونه 5 امتیازیش رو بده که منم بشم هکولوی 5 امتیازی.
یه کم اسپم طوره این پست پس یه بیت شعر میخونم براتون.

دکتر جون دکتر...
ازآن پس که بسیار بردیم رنج
به رنج اندرون گرد کردیم گنج
بعله... .


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹
#8
مروپ بطری حاوی عرق دماغ لرد را روی میز گذاشت و درش را بست. خودکار و کاغذی با چوبدستی ظاهر کرد و رویش نوشت عرق نعنا( کسی دست نزنه جز عزیز مامان) و آن را روی بطری چسباند. همین که خواست به سمت لرد برگردد در آشپزخانه با شدت باز شد.

- ناهار چی داریم؟
- تو کی هستی؟

برای چند لحظه ارنی پرنگ و مروپ گانت چشم تو چشم شدند.

-بچه ها بیایید اسلیترینی ها شبیخون زدن.
- صداتو بیار پایین.
-نمیارم. آی بچه ها بدویین بیاین.
-اینجا به نظرت شبیه اشپزخونه ی هافله؟

ارنست ریونکلاوی نبود اما زیاد طولی نکشید تا بفهمد اتاق کمی فرق میکند. فرش کف اتاق تماما سبز بود و آویز و قاب عکس های سبز و جادویی روی دیوار بودند. روی پنجره طرح یک مار حکاکی شده بود و آن هم سبز بود.


-حالا فهمیدی بچه جان؟
- اما این چطور ممکنه؟
-تالارهارو ادغام کردن. چجوری اومدی اینجا؟
-من دیشب توی خوابگاه هافل خوابیدم و امروز خواستم برم تو اشپزخونه که یه چیزی بخورم.
- و وارد اشپزخونه ی ما شدی.
-دقیقا.
-...!
-...؟
-خب حالا تا اینجایی بگو ببینم.

مروپ یقه ی ارنی رو گرفت.
-به کی گفتی زشت؟
-
-سوووت. بلاتریکس!

با سوت مروپ گانت، بلاتریکس به سبک نیروهای SAS از پنجره جفت پا اومد داخل و بعد دوتا ملق چوبدستی اش را کشید‌.

-چه اتفاقی افتاده مادر ارباب؟

که چشمش با گلدان حامل لرد افتاد و طبیعتا با خود لرد هم چشم تو چشم شد.‌

-مگه دستمون بهت نرسه بلاتریکس.

بلاتریکس اب دهانش رو قورت داد و سعی کرد جو را عوض کند. پس رو به مروپ کرد که چشمش به پرنگ افتاد و لبخند شیطانی روی لب هایش نقش بست.

ارنی پرنگ:


گرد و خاک در اتاق بلند شد. و داخل گرد و خاک حسابی بزن بزن بود و فقط صدای مشت و کروشیو میامد.

ده دقیقه بعد

ارنست داغون و له خودش را از توی گرد و خاک بیرون کشید و تمام قدرتش رو جمع کرد تا به سمت در بدود.
بلند شد و به سمت در شیرجه زد و داخل اتاق پرت شد و سریع در را پشت سرش بست که داخل اتاق حدود بیست جفت چشم با صورت های سفید رنگ پریده و موهای نارنجی به او خیره شدند.

ارنست دستش را باز کرد و به برگ نعنای عجیبی که در دستش بود نگاه کرد.

داخل اشپزخونه

گرد و خاک ها بالاخره خوابید و مروپ کمی خودش را تکاند.

-حالا یاد گرفتی چطوری با بزرگتر رفتار کنی یا نه؟
-پرنگ؟

لرد ولدمورت خودش را جلو کشید.

-بلاتریکس بوی ویزلی استشمام میکنیم.




ویرایش شده توسط ارنى پرنگ در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۵ ۲۳:۳۳:۴۵
ویرایش شده توسط ارنى پرنگ در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۶ ۹:۵۵:۲۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۸:۰۳ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹
#9
سلام پیتر جونز جوان
دیر کردی!
نه...
نه.
نه
نه
نـــــــه.

...


حالا چون دفعه اولته، ایندفعه اشکال نداره. بیست وهفت میدم بهت از سی نمره. خیلی سریع نوشتی و گاها علائم نگارشی رو نادیده گرفتی. با فرض اینکه نمره ی پیروزی در نبرد رو هم گرفتی. 27 برای شماست.
موفق باشی.

*راستی فقط چون که هنوز کلاس بعد رو تدریس نکردن نمره دادم وگرنه مثل تمامی کلاس های هاگوارتز بعد از تاریخ موعد امتیازتون ثبت نمیشه. یه جورایی خوش شانسی پیتر!

ویرایش نمرات: نمره ی الیور ریورس از بیست و پنج به بیست و هفت تغییر کرد.

برای اطلاعات بیشتر به دفتر ثبت نمرات مراجعه کنید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۸:۰۲ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹
#10
جلسه ی دوم کلاس آموزش دوئل


هافلپاف
الیور ریورس: ۲7

ریونکلاو
ریموند: ۲۹
آیلین پرنس: ۳۰
سوزانا هسلدن: ۳۰

اسلیترین
مایکل رابینسون: ۲۹
سپتیموس مالفوی: ۳0

گریفیندور
اما دابز: ۳۰
پیتز جونز: 27







تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.