هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (دلورس.آمبریج)



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
#1
درود من بر کلاه عزیز!

نمایشنامم تایید شد گفتن بیا اینجا , اما مثل اینکه ظرفیت گروه اسلی پر شده

بنظرتون میشه با این شخصیت به ریونکلاو بفرستینم؟
یا باید صبر کنم اسلیترین خالی شه دوباره بیام؟
هوووف.... گیج شدم


ویرایش شده توسط دلورس.آمبریج در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۴ ۱۸:۱۰:۵۱


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
#2
حوالی ساعت هفت بعد از ظهر یک روز نسبتا سرد زمستانی , در حالی که صدای راه رفتن مشنگ ها و دادو فریاد دست فروش ها که میخاستند اجناس تقلبی و اغلبا قاچاق خود را به خریداران از همه جا بی خبر قالب کنند , هری و دامبلدور قدم زنان و بی توجه به هیاهوی همیشگی شهر لندن بسوی ورودی وزارتخانه در حرکت بودند... دامبلدور طبق قولی که در شروع سال تحصیلی به هری پاتره پانزده ساله داده بود , میبایست در ایام کریسمس او را برای آشنایی بهتر و بیشتر به وزارتخانه ببرد.

دامبلدور اشاره ای به کوچه ای که تهش بن بست بود کرد و با لبخندی رضایت بخش بر صورت ریش پشمکی اش گفت :
- عاا هری , بهتره ازین مسیر بریم......خلوت تره

هری که افکارش درگیر شلوغی و سر صدای ماگل های دور و اطرافش بود همچون آهنربا فقط بدنبال مدیر مدرسه اش میرفت و اصلا هم طبق عادت همیشگی اش نمیپرسید : " چرا؟! "

سرانجام پس از رسیدن به انتهای کوچه که بن بست بود , هری جوان رو به دامبلدور که خوشحال بنظر میرسید با نگاهی غرق در تعجبه بوجود امده از مکان فعلی پرسید :
- پروفسور...میخواستم ...میخواستم بدونم ما الان نباید در راه وزارت خونه باشیم؟

دامبلدور که از قبل انتظار چنین سوالی را از هری داشت با لحنی آرام و قانع کننده گفت :
- فکر کنم متوجه شده باشی که دیدن هری پاتر در ورودی اصلی وزاتخانه توجه هر جادوگر یا مرگخواری و بخودش جلب میکنه؟ ... از طرفی میخوام یه روش فوق العاده پر کاربرد و باستانی رو که قطعا در آینده لازمت میشه رو شخصا بهت آموزش بدم!

هری که از تعجب و کنجکاوی بی حد اندازه ای که دامبلدور با چند جمله در وجودش شعله ور کرده بود به آرامی پرسید :
- احیانا میشه بگین چه روشی؟

- عا البته فقط کافیه دستمو بگیری و تمرکز کنی.

-همین؟!

-دستمو بگیر هری

هری که از سوال بی موردش آگاه شده بود با حالتی مطیع و آرام دست پروفسور کهن و فرزانه را گرفت و .....

دیوار هایی از جنس زمرد ناخالص که قدمتش را هرکسی نمیداند , جادوگران , ماموران , کارکنان و مشنگ هایی که به جرم استفاده از جادو در ملع عام یا به هرشکل دیگری دستگیر شده بودند در تالاری به طول سیصد متر یا بیشتر در رفت امد بودند.

هری که بعد از اپارات اجباری که چیزی ازش سر درنیاورد رو به دامبلدور که دست به سینه ایستاده و به کارگرانی که مشغول نصب کردن بنری با مضمون " خواص شگفت انگیز خون اژدا " بودند نگاه میکرد , با نن نن کردن گفت :
- پروف...پروفسور.....پروفسور دامبلدور مطمعنم این روشی که چند لحظه پیش ازش حرف زدین.... برای بالا آوردن ناهار عالی عمل کنه

- آآآ هری...! دوست من بی شک این روش مزایای مختلفی داره که حالت تهوع یکی از اونهاست....بهرحال به مرور زمان عادت میکنی

هری که به دامبلدور بیشتر از هرکس دیگه ای اعتماد داشت حرف هایش را بخاطر سپرده و همراه اون به سمت آسانسورجادویی راه افتادن...مقصد اونها بخش کنترل رد پای جادوگران زیر سن قانونی بود
اما همینطور که قدم زنان از بین جمعیت میگذشتند مردی با ردای سیاه که پیکرش تفاوت چندانی با مردگان بیرون آمده از گور نداشت از دور به هری دست تکان میداد...هری که نفسش در سینه حبس شده بود و عرق سردی بر پیشانی داشت بی اختیار دست دامبلدور را کشید و به مرد سیاه پوش اشاره کرد.
دامبلدور که ریش هایش از تعجب فر خورده بودند به سمت مرد راهی شد تا از زاویه ای نزدیک اورا ببیند.

- عم.... هری از جات تکون نخور.... من ...برمیگردم.

نزدیک و نزدیک تر...نزدیک و نزدیک تر...

دامبلدور با لحنی پدرانه :

- حالت چطوره تام؟

- خوش حالم تونستم پیدات کنم آلبوس!...اینطور که به ما خبر دادن تو انگشتر محبوب پدر بزرگمو به سرقت بردی , آیا این خبر حقیقت داره؟

-تکذیب میکنم

- اما اون تو انگشتته

خب پس دیگه مال منه مشکلی داری؟

- پیر مرد احمق! نکنه از جونت سیر شدی که جلومون بلبل زبونی میکنی؟ نجینی...بخووورش!

- فسسس فوس فیس ( ارباب باید بدونن نجینی لب به غذاهای تاریخ گذشته نمیزنه )

دامبلدور با صدایی رسا و خوشحال :

- خب میتونیم این یه موردو بزاریم به حساب خوبی های سن بالا بودن !
چوبدستیتو در بیار تام !

ولدمورت با بی میلی چوبدستی از جنس استخوان پدرش را از زیر شنلش بیرون میکشد...

دو جادوگر که در انجام افسون های پیشرفته مهارت دست ناپذیری را دارند حالت حمله میگیرند.
ناگهان از بین جمعیت تماشاچی هری سراسیمه وارد میدان شده و تلفن همراه دامبلدور را که زنگ میخورد بخودش رساند.

-پروفسور ....پروفسور ... گوشیتون...

- عا متوجه شدم هری ولی میبینی که در چه شرایطیم ! هووف .

گوشی را از هری گرفته و با اشاره ای به ولدمورت که نشانگر ( یه لحظه وایسا) است جواب میدهد:

- الو؟.... عاهاهاها ....جیسون! واقعا از شنیدن صدات خوشحالم مرد چیشد یادی از ما کردی....واقعا؟...چه خوب...هاهاهاها باشه باشه الان میام.
دامبلدور که از شنیدن صدای دوست نسبتا صمیمی دوران تحصیلش خشوحالتر از همیشه به نظر میرسید رو به تام کرده و گفت :

- فکر کنم باید دوعل رو به یه وقت دیگ ای موکول کنیم تام ....راستش یکی از دوستان قدیمیم برای عید دیدنی داره میره هاگوارتز از طرفی مینورا دست تنهاست و منم باید برای پذیرایی و عرض ادب اونجا باشم متوجه هستی که؟

ولدمورت که بیشتر از دامبلدور خوشحال بود که از دوعل با او نجات یافته با غرور تمام گفت :

- امیدوارم بهتون خوش بگذره آلبوس...راستشو بخوای ماهم شب به عمارت مالفوی به صرف شام و عیدی دادن به دراکو دعوتیم

- عصر بخیر......دستمو بگیر هری!

صحنه تاریک میشود


http://www.jadoogaran.org/uploads/images/img578a30172d0d9.jpg

درود فرزندم.

با این خود سوژه چیزی برای گفتن نداشت اما تو با طنز‌های ریزی که به کار بردی سرگرم کننده‌ش کرده بودی. حتی این که رفتار آخر لردولدمورت به شخصیتش نمیخورد، تا حدودی با بی منطقی و طنز رولت توجیه شده بود.

حواست به غلطای تایپی باشه، این جور غلطا حواس خواننده رو از رول پرت میکنن.

از اعضای قدیمی هستی؟ چون به نظرم با سبک رول نویسی جادوگران آشنایی.
اگه هستی به من یا مدیرا بگو و بدون گروهبندی معرفی شخصیت کن. این جوری هم راحت میشی و هم رستگار.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۴ ۱۵:۲۱:۵۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.