هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۲:۴۷ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۷
#1
من و سلینا_ پست دوم...

-اوه شت، من چیکار کردم؟!
فلورانسو در حالی که آروم آروم به سمت گربه ای که تا چند دقیقه پیش دشمن خونیش بود قدم برمیداره، البته اون هنوزم دشمن خونیشه اما به شکل یه گربه!
گربه رو بلند میکنه و تو چشاش خیره میشه
-این چه کاریه فنریره ملوس؟

اینو در حالی که فنریر گربه هه، سعی میکنه چنگول بندازه بهش میگه.

-هی ادامه ی دوئل چی میشه پس؟

فلورانسو موقعی که داره پیشیو انگولک میکنه به سمت جیمز پاتر برمیگرده و چشم غره ای نثارش میکنه.
-تو نمیتونی درک کنی چه حس و حال خوبی دارم پس خفه!

جیمز عصبی میشه و چوب دستیشو به سمت فلور میگیره و...

-دیامیوسالگو!
فلورانسو میبینه ک هنوز دستاش سر جاشه و پاهاش... حتی باهاش سرجاشه برای همین میدان دیدشو وسیع تر میکنه و یه توله سگ رو کنار پاهای الکس و رز ویزلی میبینه و سلینام عین اون موقع هاست که یه طلسمیو اجرا میکنه... اما نه اون چیکار کرده؟

یهو یادش میوفته ک جیمز نیست و خب مطمئنا اون توله سگ از آسمون نیوفتاده پایین و حالت سلینام بیخودی نیست در نتیجه سلینا چوب دستیشو به حالت اول برگردونه و زده جیمزو توله سگ کرده و فلورانسو اونقدری ازش شناخت داره ک بفهمه اون نمیدونه ضد طلسم اون طلسمی که اجرا کرده چیه. اما ترجیح میده فکر کنه عجایب امکان پذیرن.

-سلینای عزیزم بهم بگو که میدونی ضد طلسم چیه.
-آره میدونم...سر زبونمه، آها خودشه! دیامیوسالگو.
-لعنتی، اون خود طلسمه!

فلورانسو سرشو با تاسف تکون میده و توجهش به پیشی تو دستش جلب میشه که داره پوکر نگاش میکنه.
-هوی برا من شاخ بازی در نیارا! اونقدری انگیزه دارم ک تا آخر عمر گربه نگاهت دارم. خیلیم نازی حداقل از اون موجود گنده ی پشم ریزون بهتری.

و فنریر در حالی ک پشماش سیخ شدن سکوت پیشه میکنه.
در همون حین شاهد هستیم که سلینا داره افکارشو رو هم میریزه و هر چی به ذهنش میرسه تکرار میکنه و الکس و رز متفکر به جیمز نگاه میکنن و جیمز داره پوکر
خودش و بقیه رو از نظر میگذرونه.

-فلور نظرت چیه جیمزو به حالت اول برگردونی؟
-به نظر فکر خوبی میاد رز.
-نخیرم هیچکی هیچ کاری نمیکنه الان خودم یاد میاد!

فلورانسو نگاهشو به سمت سلینا سوق میده.
-سلینای عزیزم.
-جونم فلورای دلبند و مهربانم؟
-ببند!
-

فلورا در نهایت سوق نگاهش الکس و رز رو میگیره.
-من هرکاری صلاح بدونم انجام میدم، اما شماها نبودید که میگفتید از ما دو تا هیچی بر نمیاد؟

الکس، رز و حتی جیمز در حالی که به چیز خوردن افتادن با تاسف به یک دیگر نگاه می کنند.

-خیلی خب باشه...ایوانیوآ!
-مرسی فلور یکی طلبت.
-میو میو میو
-حتی فکرشم نکن که از این سرگرمی دست بکشم و دوباره بکنمت یه گرگینه ی مضحک!
-فلورای مهربانِ بزرگوارم ساعت ۳ کلاس داریم.
-لعنت! کدوم خری کلاسشو میندازه ساعت ۳؟! اونم دقیقا امروز؟!
-پروفسور سارین.
-مرسی از اشارت الکس.
-بیاین درباره ی پروفسورا مودب حرف بزنی.
-ستسوتراسو! زیادی حرف میزد.

فلورانسو رز رو به یه مرغ تبدیل کرده بود چون جفت پا پریده بود رو اعصابش با پاستوریزه بازیاش و حال نداشت جوابشو بده، و همچنین نشون داد که برنده ی این دوئل کیست.

-فلورا ساعت ۲:۳۰!
-باشه باشه باشه... فراسیا!

رز ویزلی به حالت قبلی خودش برمیگرده و با خشم به فلورانسو زل میزنه.

-فنریر رو هم به حالت اول برگردون، بدو بریم دیگه!
-اینکارو با من نکن سل، من نمیتونم از این حجم از خوشبختی دست بکشم ذاتا.
-لطفا!
-باشه...هوففف، آدیونگاس!

فلورانسو گربه رو ول میکنه و طلسمو اجرا میکنه.
فنریر با نگاهی سرشار از تکبر بهش خیره میشه و چشم غره میره.
-اونجوری چشاتو واسه من ندرونا همین چن لحظه پیش فقط کاربردت میو میو کردن بود.
-تو هیچوقت دلت نمیومد منو بیشتر تو اون وضعیت و شکل اون موجود فجیح نگه داری.
-اتفاقا الان پتانسیلشو دارم که جوری گربت کنم که حالت از خودت به هم بخوره ذاتا!
-دوئل تموم شد نه؟ کی برنده شد؟
الکس ویزلی این سوالو میپرسه و فلور براق میشه تو صورتش و بقیه پوکر نگاهش میکنن.

- خب، یه نظر بهتر دارم. بریم سر کلاس ؟

از اونجایی که حرف درستی زد و ساعت ۲:۳۵ بود فلورا از الکس میگذره و بیخیال فنریر میشه در نتیجه همه نیت به متفرق شدن میکنن.

-یکی طلبت!
-از جنگی که میدونی نتیجشو حرف نزن فنریر.
-چرا نزنم؟ میخوام زودتر انجام شه!
-ینی اینقدر عاشق شکستی؟

فنریر دهانش را باز می‌کند تا حرف بزند اما ناگهان هیچ اثری از هیچکی باقی نمی ماند.

-مای پشمز ایز فالینگ داون پس کجان؟
و سپس یادش میوفته که کلاس دارند و حتما سریع به آنجا رفته اند. بعد قضیه ی پیشی شدن را به یه ورش می‌گیرد و لبخندی هاکی از خوشحالی دیدار دقایقی پیش میزد و برای کار نیمه تمامش به جنگل ممنوعه پا می گذاره.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ یکشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۷
#2
نام: فلورانسو اندرسونز

گروه:اسلایترین

رنگ چشم:قهوه ای روشن

رنگ مو: قهوه ای روشن

تاریخ تولد: ۱۲ اکتبر

پاتروناس: گرگ

شغل: کارآگاه

مهارت های خاص: خون آشام

چوبدستی: چوب درخت بید، انعطاف پذیر، ۲۸ سانتی متر، ریسه قلب اژدها

زندگینامه کوتاه: من در ۱۱ سالگی وارد هاگوارتز شدم و میل به خطر و ماجراجویی و همینطور استعداد ذاتیم منو به سمت اسلایترین کشوند تا پیشرفت کنم. بعد از اون به خاطر رفتار خاصی ک داشتم بیشتر اکیپ های برتر اونجا مایل به اضافه کردن من به گروهشون بودن و حتی در این راه نفرت بعضیارم برانگیختم! اما واردشون نشدم و هیچوقت خودمو درگیر قدرت طلبی نکردم چون برام همه چی نبود!
در سال هایی ک تو هاگوارتز تحصیل کردم بالاترین نمراتو تو سایر درسا کسب کردم و همیشه بهترین بودم تا اینکه به عنوان کارآگاه وارد وزارت جادو شدم و در حین یکی از ماموریتام به خون آشام تبدیل شدم اما به هیچ کس در این باره نگفتم . به خاطر اینک زیر نور آفتاب نمیتونم راه برم از معجون خاصی استفاده میکنم و اوایل با یکم تمرین تونستم میلمو از خون انسان به خون حیوانات تغییر بدم.
قابلیتای جدید بهم اضافه شد و میتونستم صدا هارو از مایل ها دور تر تشخیص بدم و سریع تر بدوم و خب توی حرفم ازش استفاده کردم.
جا داره ک بگم از شروع زندگی حرفه ایم تا الان در پی دستگیری فنریر گری بک بودم و یکی از دشمنای بزرگ هم به حساب میایم.

سلام، خوش اومدین.
تایید شد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۳۱ ۱۹:۵۶:۳۷


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ جمعه ۲۹ تیر ۱۳۹۷
#3
سلام!!!
عاممم من عادمیم ک ترس تو کارم نیست و زیادی دست به ماجراجویی و خطر میزنم...قدرت برام مهمه اما نه اینک به هر قیمتی به دستش بیارم.
شخصیتم زیاد صمیمی نیست و طول میکشه اعتماد کنم، اولویتامم گریفندور و اسلایترینن.
باتشکر؛)



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷
#4
برای همه ی جادوگرا ک ۱۱سال صبر کردن تا وارد مدرسه هاگوارتز بشن گروهبندی خیلی مهمه و خب این کار مهم توسط یه کلاه انجام میشه !
منم بعد کلی انتظار دارم به این لحظه نزدیک میشم...همین الان از دروازه ورودی هاگوارتز وارد شدم، همه چیو با دقت از نظر میگذرونم و همراه بقیه بچه ها وارد سرسرای بزرگی میشم که چهار ردیف میز داره و هر میز به ترتیب متعلق به گروه های اسلایترین، گریفندور، ریونکلاو و هافلپافه و هرکدوم با نگاهایی ناآشنا مارو از نظر میگذرونن.
به سقف نگاه میکنم، متوجه میشم ک توسط جادوی خاصی به اون شکل در اومده، جوریه ک انگار زیر آسمون شب پر ستاره قدم میزنی...
به عده ای ک منتظرن اسمشون خونده بشه تا برن و روی صندلی بشینن و کلاهو روی سرشون بزارن تا گروهبندی بشن می پیوندم...
حدودا نصفمون گروه بندی شدیم تا اسم من خونه شد؛ آروم آروم به سمت جایگاه رفتم و نشستم و کلاهو روی سرم گذاشتم.
کلاه شروع به حرف زدن کرد:
-در تو شجاعت و قدرت و همچنین اصالت خاصی حس میکنم و در نظرم بهتره بری گریفندور... اما یه لحظه صبر کن، این امکان نداره!
-چرا؟
-چون تو اگر وارد گریفندور شی ممکنه همه ی اعضای اونو به نابودی بکشونی.
-با لحن متعجب گفتم نه ولی من نمیخوام...
-اسلایترین!

اون اسم گروهمو داد زد و کار از کار گذشته بود...
تمام اعضای اسلایترین شروع کردن به دست زدن و من همونطور ک بهشون نزدیک میشدم به خودم قول دادم ک هر جور شده گریفندورو به نابودی بکشونم...!

درود فرزندم.

با این توضیفاتت میتونستن بیشتر باشن و هر صحنه رو بیشتر توصیف کنی، اما اصول اولیه رو بلدی. خود تونستی فضاسازی کنی و این خیلی خوبه.
سوژه رو کمی سریع پیش بردی، حتی میتونستی تو صحنه‌ای که کلاه روی سر شخصیت گذاشته میشه رو بیشتر توضیح بدی و از احساسات شخصیت نقش بگی.

از سه نقطه به نظرم زیاد استفاده کردی، ما وقتی از سه نقطه استفاده میکنیم که بخوایم مکث یا مثلا بی پایان بودن یه جمله رو نشون بدیم.
دیالوگ ها رو با خط تیره نشون دادی و بعد از دیالوگ ها، اونا رو با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کردی آفرین.

با تمام این ها، مطمئنم با ورود به فضای ایفا بهتر هم میشی...
تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۸ ۴:۳۸:۳۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.