هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ سه شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰
#1
اسم و نام(؟؟ ) فامیل: فاطمه شکرالهی
جنسیت : محض رضای خدا :/
سن :18
شهر محل تولد : اصفهان
محل زندگی : اصفهان
شغل: کنکوری
تحصیلات: #_#
فعالیت های جنبی: گرافیست، نویسنده، مترجم، منتقد و زبان ژاپنی بلدم. دارم برنامه نویسی هم یاد میگیرم
نحوه آشنایی با هری پاتر و میزان علاقه( ضروری): اهم. من سه سالگی مامان و بابام میرفتن هردو سر کار. برای منم یه کامپیوتر گرفتن و یه بازی هری پاتر :/ حالا اینکه با اون سن چی از بازی می‌فهمیدم رو خدا میدونه اما خودمم یادمه بازی می‌کردم. بعد یه کوچولو ک بزرگ شدم فیلمای هری پاتر و ارباب حلقه ها رو روی همون کامپیوتر ریختن برام و شد خوراک من. صد بار دیدمشون کل دیالوگا رو حفظ بودم. و درنهایت باسواد ک شدم کتاباشو خوندم و الانم درخدمت شمام
علاقه های شخصی خودتون : زبان انگلیسی و ژاپنی، کامپیوتر، زیست، فانتزی و ماوراء و اینا
کتاب هایی که مطالعه کردید ( چند مورد رو ذکر کنید): سه‌گانه برف چون خاکستر، مجموعه آکادمی خون آشام، مجموعه ابزار فانی، کتابچه مرگبار، دوجلدی ظهور فرانکنشتاین، احضارگر، مطلقا هری پاتر و سایر چیزا

خوشوقتم


همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ سه شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰
#2
سلام
ساکورا اکاجی
مدافع
ممنون


همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۰۷ پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
#3
نام:ساکورا آکاجی
جنسیت: مونث
گروه:گریفیندور
چوب دستی: چوب لورل با هسته موی تک شاخ ، 13 ½ و انعطاف پذیری، کمی بازده
ملیت:ژاپنی
گروه:گریفیندور
پاترانوس:هاسکی
مشخصات ظاهری: موها و چشم های مشکی، پوست سفید، قد متوسط و تقریبا میشه گفت لاغر
مشخصات اخلاقی:
از کار گروهی متنفرم و تنها پیش رفتن رو ترجیح میدم. نمی‌دونم چرا با اینکه به تاریکی شب و ورد های ممنوعه علاقه دارم کلاه گروه‌بندی منو توی این گروه قرار داد اما گروه مهم نیست. من به هم تیمی اهمیت نمیدم که حالا بخوام به گروه بندی اهمیتی بدم. شاید دلیلی که این گروه افتادم دلسوزی یا به قول دیگران مهربونی بیش از حدم باشه. درحدی که جادوی سیاه رو دوست دارم اما نمی‌تونم ازش استفاده کنم. از ترس آسیب زدن به دیگران. دوست ندارم کسی تو کارام سرک بکشه و هرکسی انجامش بده تاوانشو پس میده. من اونی ام ک هیچ دوستی ندارم و برای همین حرفای زیادی پشت سرم زده میشه، اما اهمیتی نمیدم.
توضیحات:زمانی که مشخص شد قراره به مهوتوکورو برم خیلی خوشحال شدم اصلا روی پا بند نبودم تا زمانش برسه ولی خیلی ناگهانی به لندن اومدیم و در نهایت من مجبور شدم که 5 سال صبر کنم و بعد به هاگوارتز برم الان سال دومی هستم(در هاگوارتز) ولی وقتیکه یه مشنگ زاده باشی و بفهمی که یه جادوگری وقتی که رداها و کتاب‌های سال اول مدرسه مهوتوکورو رو خریده باشی نمیتونی بیخیال بشینی و جادو تمرین نکنی. من عاشق ورد های ژاپنی‌ام و عاشق ترکیب کردنشون با وردهایی که اینجا یاد میگیرم. عاشق درس معجون ها و دفاع در برابر جادوی سیاه هستم و امیدوارم وقتی که به ژاپن برمیگردم بتونم از دروس اونها هم بهره ببرم. هنوز هم نمیدونم چرا یه هویی از ژاپن به اینجا اومدیم ولی مطمئنم که بی دلیل نیست!


پ. ن: سلام. یه مدت نبودم. میخوام دوباره برگردم اگه میشه


خوش برگشتید، تایید شد!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۳۰ ۱۷:۵۵:۲۹

همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸
#4
نام:ساکورا آکاجی
جنسیت: مونث
گروه:گریفیندور
چوب دستی:ریسه اژدها شاخدار، گلبرگ گل آتش، 22اینچ
ملیت:ژاپنی
گروه:گریفیندور
پاترانوس:سنجاب پرنده
مشخصات ظاهری: موها و چشم های مشکی، پوست سفید، قد متوسط و تقریبا میشه گفت لاغر
مشخصات اخلاقی:تقریبا همه مظلوم و آروم و معصوم میبیننم ولی شیطنت ها رو زیر میزی انجام میدم، مهربون، دوست دارم کارام رو تنهایی انجام بدم و دوست ندارم کسی تو کارام سرک بکشه
توضیحات:زمانی که مشخص شد قراره به مهوتوکورو برم خیلی خوشحال شدم اصلا روی پا بند نبودم تا زمانش برسه ولی خیلی ناگهانی به لندن اومدیم و در نهایت من مجبور شدم که 5 سال صبر کنم و بعد به هاگوارتز برم الان سال دومی هستم(در هاگوارتز) ولی وقتیکه یه مشنگ زاده باشی و بفهمی که یه جادوگری وقتی که ردا ها و کتاب های سال اول مدرسه مهوتوکورو رو خریده باشی نمیتونی بیخیال بشینی و جادو تمرین نکنی. من عاشق ورد های ژاپنی ام و عاشق ترکیب کردنشون با وردهایی که اینجا یاد میگیرم. عاشق درس معجون ها و دفاع در برابر جادوی سیاه هستم و امیدوارم وقتی که به ژاپن برمیگردم بتونم از دروس اونها هم بهره ببرم. گروهم برام خیلی مهمه وهر کاری برای اعضا انجام میدم . هنوز نمیدونم چرا یه هویی از ژاپن به اینجا اومدیم ولی مطمئنم که بی دلیل نیست!

شخصیتم هنوز ۱۲ سالشه، هنوز ترقی نکرده!

مطمئن نبودم جمله آخر هم جزو معرفیت باشه. برای همین نذاشتمش. اگر هست، اطلاع بده تا اضافه‌ش کنم.

تایید شد!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۱ ۲۳:۰۱:۰۶

همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸
#5
نام:ساکو ا آکاجی
جنسیت: مونث
گروه:گریفیندور
چوب دستی:ریسه اژدها شاخدار، گلبرگ گل آتش، 22اینچ
ملیت:ژاپنی
گروه:گریفیندور
پاترانوس:سنجاب پرنده
مشخصات ظاهری: موها و چشم های مشکی، پوست سفید، قد متوسط و تقریبا میشه گفت لاغر
توضیحات:زمانی که مشخص شد قراره به مهوتوکورو برم خیلی خوشحال شدم اصلا روی پا بند نبودم تا زمانش برسه ولی خیلی ناگهانی به لندن اومدیم و در نهایت من مجبور شدم که 5 سال صبر کنم و بعد به هاگوارتز برم الان سال دومی هستم(در هاگوارتز) ولی وقتیکه یه مشنگ زاده باشی و بفهمی که یه جادوگری وقتی که ردا ها و کتاب های سال اول مدرسه مهوتوکورو رو خریده باشی نمیتونی بیخیال بشینی و جادو تمرین نکنی. من عاشق ورد های ژاپنی ام و عاشق ترکیب کردنشون با وردهایی که اینجا یاد میگیرم. عاشق درس معجون ها و دفاع در برابر جادوی سیاه هستم و امیدوارم وقتی که به ژاپن برمیگردم بتونم از دروس دانه هم بهره ببرم


اسم شخصیت توی لیست ساکورا ست. البته احتمالا اشتباه تایپی بوده.
ولی معرفیت هم کوتاهه. توضیحاتت رو خلاصه نوشتی. یکم بیشتر توضیح بده. درباره خصوصیات اخلاقی شخصیتت بگو.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۲۶ ۲۳:۰۷:۵۸

همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۸
#6
سلام
من قبلا دو تا مرحله قبل رو تایید شدم ولی یه سال فاصله افتاده...
باید از اول شروع کنم یا همین مرحله رو جواب بدم؟



نیازی به دوباره انجام دادن مراحل قبل نیست. فقط کافیه معرفی شخصیت‌تون رو همین جا ارسال کنید.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۲۳ ۲۳:۰۱:۲۵

همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: جنایات گریندل والد؛ فیلم دوم جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷
#7
سلام
فیلم جنایات گریندل والد در سایت های اشتراک فیلم در ایران با زیرنویس فارسی گذاشته شد.
دانلود از:
https://www.namasha.com/v/lKStUiXb


همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷
#8
نام: ساکورا آکاجی
گروه:گریفندور
سن:۱۵
چوب دستی: ریسه اژدهای شاخدار، گلبرگ گل آتش، ۲۲اینچ
جنسیت: مونث
من یه دخترم با موهای قهوه ای روشن و پوست سفید و چشمای قهوه ای که گاهی رنگش تغییر میکنه( در شرایط خاصی مثل زمانی که در خطرم) قدم ۱۶۶سانتی متره و یه ماگل زادم ولی به پدر و مادرم افتخار میکنم.
تو هاگوارتز دوستي ندارم( همیشه دلم میخواست داشته باشم)ولی خوب خودمو با گشت و گذار تو مدرسه سرگرم میکنم و عاشق ماجراجویی ام و کلید تمام جاهای مخفی هاگوارتز دست منه و از درس دفاع در برابر جادوی سیاه و معجون سازی و تغییر چهره خوشم میاد.

متاسفانه معرفى شخصيتتون خيلى خلاصه است. لطفا يكبار ديگه و اينبار، مفصل تر ارسال كنيد.

تاييد نشد.


ویرایش شده توسط Ramia در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۸ ۱۶:۲۰:۲۳
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۸ ۱۶:۵۸:۰۶

همیشه و در هر زمانی امید هست فقط باید بهش ایمان داشته باشید تا تاریکی رو کنار بزنید.


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
#9
سلام کلاه عزیز برام فرقی نمیکنه که توی کدوم گروه باشم هر گروهی یه صفت مناسب به خودشو داره ولی من تو هر کدوم که بیوفتم کار خودم رو میکنم من ماجراجویی دوست دارم و میخوام توی سال اول حتما سری به جنگل تاریک بزنم یا سر به سر معلما بزارم و وردهای خارج از آموزش یاد بگیرم و جلوی بچه قلدرا وایسم ! میخوام کل راه ها و اتاق های مخفی قلعه رو بلد باشم و یه نقشه غارتگر داشته باشم حالا هرجور خودت میدونی.ولی فکر میکنم که اگه برم گریفیندور دست و پام برای ماجراجویی و شیطنت بیشتر باز باشه. اصلا بزار راستش رو بگم من میخوام برم گریفندور
مرسی خدافظ.



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷
#10
تصویر شماره 5:
یکی بود، یکی نبود، زیر اون آسمان آبی که ما همه هرشب از پنجره خونه هامون نگاهش میکنیم یه قطار بود، یه قطاری که با سال ها قدمتش هنوز هم رنگ تازه ای بر بدن داشت. اما اون یه قطار معمولی نبود قطاری بود که سال های سال بچه هایی رو با استعدادهای خاص از ایستگاه کینزکراس به مکانی اسرار آمیز به نام هاگوارتز میبرد.
سال جدید تحصیلی بود و قطار باز هم داشت به وظیفه خودش عمل می کرد. اون شب هوا بارانی بود و دانه های باران محکم به شیشه های قطار کوبیده میشد و دید را برای بینندگان تار میکرد. معمولا بیننده ای نبود زیرا که همه در کوپه هایشان مشغول صحبت با یکدیگر بودند. فقط یک نفر پیدا میشد که بخار روی پنجره را پاک میکرد و به منظره بیرون می نگریست.نام او گلارا بود.او تپه ها و دریا چه ها و جنگل ها را از نظر میگذراند و به هاگوارتز می اندیشید، به پدر و مادرش، به این که چطور زندگی آرام و معولی آنها با دیدن یک جادوگر که نامه هاگوارتز را برای او آورده بود به هم ریخت، به نگاه های پر از تعجب و شگفتی پدر هنگامی گه برای خرید به کوچه دیاگون رفته بودن و در آخر میتواند آنقدر شجاع و باهوش باشد که بتواند در هاگوارتز برای خود افتخار کسب کند؟
در همین فکرها بود که رسیدند، فوری از کوپه خارج شد و از پله ها پایین دوید و با مردی که برای او غول به نظر میرسید مواجه شد شای حتی مرد او را هم ندیده باشد! مرد فریاد میزد:
-سال اولی ها از این طرف.
زمانی که همه سال اولی ها جمع شدن به سوی قایق ها حرکت کردند، بر روی آب قایق های کوچکی بودند که چتر های زیبایی برفرازشان شناور بودند. همه سوار قایق ها شدند ؛هر قایقی دو دانش آموز را در خود جای میداد اما این برای مرد بزرگ و گلارا حساب نمیشد! آن مرد یک قایق را بطور کامل اشغال کرد در حالی که باز هم برایش کوچک بود و گلیسا هم در یک قایق که دو نفر دیگر در آن بودند نشست در حالی که اصلاً فضایی را اشغال نکرد. قایق ها آرام آرام روی آب جلو رفته و به هاگوارتز نزدیک و نزدیک تر میشدند، پرفسور مک گنگال در ورودی قلعه منتظر بچه ها بود، او به بچه ها گوشزد کرد که زمانی که وارد سرسرایی بزرگ میشوند با صف و به نظم وارد شوند و تا زمانی که او برگردد ساکت و آرام بمانند، ولی که بود که به حرف او گوش بدهد؟ با رفتن پرفسور همهمه ها سر گرفت بچه ها از خانوادشان، عجایب هاگوارتز، از هاگرید مردی که آنها را با قایق ها آورد و از خیلی چیزهای دیگر تعریف میکردند. کمی بعد پرفسور مک گنگال بازگشت و گفت:
-حالا همگی دنبال من بیایید.
آنها از در بزرگی رد شدند و وارد سرسرا شدند؛ گلارا با دیدن چهار میز که طول بسیار زیادی داشتند و دور تا دور آنها دانش آموز نشسته بود تعجب کرد، روی میز تعداد زیادی ظرف های خالی چیده بودند و گلارا داشت فکر میکرد که هزاران پیشخدمت باید بیایند تا بتوانند در آنها غذا بگذارند. یکبار بچه ها گفت:
-واااااای بچه‌ها اینجا رو نگاه کنید اینجا سقف نداره!
با این حرف همه از جمله گلارا سر هایشان را بالا گرفتند و با آسمانی که در آن کهکشان راه شیری دیده میشد نگاه کردند. یکی دیگر از بچه ها گفت:
-این فقط انعکاسی از ایمان شبه و اگرنه سقف دارد!
همان موقع پرفسور مک گنگال گفت:
-همینجا بایستید!
و خودش در جلوی میزی که معلم ها نشتسه بودند ایستاد و گفت:
-هر کدومتون که اسمشو خواندم بیاد و روی این صندلی بشینه و این کلاه رو روی سرش بزاره تا گروهش مشخص بشه.
گلارا تازه متوجه صندلی چوبی و کلاه قهوه ای رنگی که پرفسور مک گنگال در دست داشت شد او نمی‌دانست که چطور یک کلاه می‌توانست گروه بندی کند، ولی از گروه های هاگوارتز اطلاعاتی داشت. پرفسور نام اولین بچه را خواند و پسری از میان جمعیت خودش را بیرون کشید و روی صندلی نشست. زمانی که کلاه روی سر او گذاشته شد بلافاصله شروع به حرف زدن با پسر کرد و گلارا فهمید که چگونه یک کلاه می‌توانست گروه بندی کند! او حتی توانست چشم و دماغ کلاه را تشخیص دهد! کلاه فریاد زد:
-ریوینکلاو
و پرفسور اسم بعدی را صدا کرد؛ حدوداً یازده یا دوازده اسم را خوانده بودند که پرفسور گفت:
-گلارا رابرتو
او آرام از میان بچه ها گذر کرد و در معرض دید قرار گرفت اینقدر ریزه میزه بود که زمانی که او را دیدند همه طوری تعجب کردند که انگار یک تکشاخ را در میان سالن اجتماعات دیده اند!
اما خودش عین خیالش هم نبود. انگار نه انگار که نگاه های خیره ای وجود داشت و نه پچ پچ هایی و نه دهان های باز مانده، با خیال آسوده از پله ها بالا رفت و روی صندلی که در مرکز دید همگان به نمایش گذاشته شده بود نشست، حتی 25درصد حجم صندلی را هم اشغال نمی کرد.به این نگاه های پر از تعجب عادت کرده بود آن هم در دنیای ماگل ها! پروفسور مک گونگال زمانی میخواست که کلاه گروه بندی را روی سر او بگذارد خودش را بالاتر کشید ولی زمانی که کلاه تا نیمه های کمرش رسید و میان کلاه ناپدید شد صدای قهقهه کل دانش آموزان بلند شد; صدای کلاه باعث قطع شدن خنده هاشد:
-خوب یه استعداد خاص دیگه در هاگوارتز بزار ببینم تو رو کجا بزارم؟
او حتی یک کلمه هم نگفت! کمی از حرف زدن با یک کلاه خجالت می کشید و از طرفی انتخاب خاصی نداشت. کلاه گفت:
میخوای افتخار کسب کنید و نشون بدی که کوچک بودن دلیلی بر ضعیف بودن و بی دست و پا بودن ندارد، خوب میتوانم هر گروهی که بخواهم بذارمت نظری نداری؟
-نه!
-خوب پس نظر را درباره اسلایترین چیه؟
گلارا از جا پرید و گفت:
-نه خواهش میکنم هر جایی که باشه اسلایترین نه!
در خیالات او دانش آموزان گروه اسلایترین همه خون آشام هستند و به خاطر این که او خون آشام نیست همه خون او را می خورند!
کلاه گفت:
-خوب باشه اگه اسلایترین نه پس......
و فریاد زد:
-گریفیندور!

درود بر تو فرزندم.

سوژه خوب بود.
ولی در مورد ظاهر، یکی دوتا نکته بهت میگم:
گلارا از جا پرید و گفت:
نقل قول:
-نه خواهش میکنم هر جایی که باشه اسلایترین نه!
در خیالات او دانش آموزان گروه اسلایترین همه خون آشام هستند و به خاطر این که او خون آشام نیست همه خون او را می خورند!
کلاه گفت:
-خوب باشه اگه اسلایترین نه پس......

برای مثال، این قسمت رو باید به این شکل مینوشتی:
گلارا از جا پرید و گفت:
-نه خواهش میکنم هر جایی که باشه اسلایترین نه!

در خیالات او دانش آموزان گروه اسلایترین همه خون آشام هستند و به خاطر این که او خون آشام نیست همه خون او را می خورند!
کلاه گفت:
-خوب باشه اگه اسلایترین نه پس...

همونطور که میبینی، دیالوگ شخصیت، باید یک اینتر بخوره. توصیفات بعد از دیالوگ، دوتا اینتر میخورن و جدا میشن از دیالوگ.
نکته آخر هم اینکه آخرش سه تا نقطه بذاری کافیه.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۳ ۱۹:۳۹:۵۰






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.