هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
#1
کِی؟
موقع پخش ماسک ضد کرونا


Rubina.L


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
#2
با کی؟
با پرنسس نجینی


Rubina.L


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸
#3
گابریل مسئولت های زیادی داشت. و با اینکه خیلی دلش میخواست دهن محفلیا رو صاف کنه تا یک بار برای همیشه متقارن بشن اما نمیتونست اینکار رو بکنه.

_چی شد؟

از طرف دیگه نمیشد با نظر های بلاتریکس موافقت نکرد چون احتمال تکه تکه شدن به دست بلاتریکس توی اینکار خیلی بالا بود.
چشم همه ساحرگلان و سبزی های گلیشون به گابریل بود.
سبزی ها در حال پلاسیده شدن بود و گابریل هنوز نمیدونست کدوم بهتره: انجام مسئولیت وتکه تکه شدن یا دور زدن مسئولیت ها و سالم موندن؟
همه جا با سکوتی آزار دهنده پر شده بود. حتی سوسک های ریز بین سبزی ها هم ساکت بودن. و از اونجایی که این آبدارخونه همیشه با صدای غیبت خانم ها پر بود ، این سکوت نشون میداد تصمیم گابریل چقدر مهمه.
در همین حال صدای کسی از پشت سبد سبزی های آشی و چغندر بلند شد.

_یافتم!یافتم!
باید رای گیری کنیم!

این شور و شوق بیش از حد از طرف فلورا بود که هیچ کس نفهمیده بود کِی و چجوری وارد آبدارخونه شده یا چجوری چهار تا سبد دو در دو سبزی آشی رو وارد آبدارخونه کرده.
بعد از گفته شدن این حرف بار زیادی از روی شونه های گابریل برداشته شد. گابریل لیوان توی دستش رو تنظیم کرد، درجه چگونگی برخورد چنگال و لیوان رو محاسبه کرد و سه دیلینگ تحویل جامعه ساحرگان داد.

_البته که همینطوره، باید رای گیری کنیم.

و ساحرگان یه بار دیگه برای رای گیری به گیس و گیس کشی افتادن.


Rubina.L


پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
#4
گابریل جونی ! منم میتونم بیام ؟ پیلیز

هدفم بار گذاشتن آش از هر نوع برای مثال:
آش ماست ، آش دوغ ، آش رشته ، جو ، سیرابی ، کدو ، رب انار ، خود انار، آش شولی (از اقوام سولی)و....
برای ساحرگان خسته از ظلم ، غیبت کردن و در آوردن اشک همه جادوگران هستش


میتونم بیام؟

فلور عزیزمون!
معلومه که می‌تونی بیای، برای ساحره‌ها توی این انجمن همیشه جا هست!

البته فراموش نکنیم که آشپز بی‌مانندی توی انجمن داریم که دیگه از هر گونه آشپز بی‌‌نیازمون می‌کنن... ما بانو مروپ رو داریم!

ولی کلی سِمَت و هدف دیگه می‌تونیم داشته‌باشیم که بهمون کمک کنی!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱۱ ۲۲:۱۵:۲۸

Rubina.L


پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۸
#5
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


درود بر کریس چمبرز (جونی)

من نیز از خودم شکایت دارم . به چند دلیل :
اول اینکه خیلی باکلاسه
دوم اینکه انگاری مُده ( اخه همه میان از خودشون شکایت میکنن)
سوم اینکه یعنی چی که کلی وقت میزارم رول مینویسم بعد نمیفرستم
و یه چند تا دلیل دیگه که حال ندارم بگم

همین دیگه مرسی


Rubina.L


پاسخ به: مجموعه تفريحي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۸
#6
از آنجایی که لرد بسیار خسته بودند ، وارد مجموعه تفریحی مادام رزمرتا شدند ، یک ژله غول پیکر را به عنوان تخت خواب انتخاب کردند و روی آن به خواب رفتند. اما چندی قبل از به خواب رفتنشان آخرین دستورشان را با صدایی خسته و جذاب به مرگخواران اعلام کردند :
_گرگ ها را تا قبل از بیدار شدنمان پیدا کنید . میخواهیم خورده شدن مشنگ ها را توسط آنها بببینیم .

به دلیل جذابیت بیش از حد لرد قبل از خواب ، بلاتریکس به صورت خیلی ناگهانی غش کرد .
رودولف هم از فرصت سوءاستفاده کرد و برای پیدا کردن مادام رزمرتا به این صورت: شتافت .

هر کدام از مرگخواران میخواستند برای جا کردن خودشان در دل ارباب گرگ ها را پیدا کنند . البته که آنها هرجایی را که به ذهنشان میرسید را گشتند . جاهایی مثل : درز دیوار ، زیر قوری چای ، ته لیوان نوشیدنی کره ای ، زیر بغل یکدیگر و جاهایی از این قبیل .

اما شانس با هیچکدام یار نبود . در میان این هیاهو مشنگ ها که دیدند هیچکس حواسش نیست فلنگ را بستند و رفتند . خورشید درحال بیرون آمدن بود که مرگخواران در اوج خستگی متوجه نبود مشنگ ها شدند .

راستش چند دقیقه ای طول کشید اما در آخر مرگخواران به اوج فاجعه پی بردند . در همین موقع بود که هکتور پیشنهاد داد :
_کسی معجون گرگ پیدا کن نمیخواد ؟
با اینکه اوضاع خیلی بد بود اما هنوز هم دلیل نمیشد کسی به هکتور اعتماد کند به همین دلیل همه شوت کردن هکتور به دور دست ها را جایز دانستند .



خیلی بد نوشتم ؟ خودم که خیلی راضی نیستم . ببخشید اولین رول رسمیم بود


ویرایش شده توسط فلورا کرو در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۲ ۲۱:۵۴:۵۳

Rubina.L


پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۸
#7
۱.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:
الف)اصالتتون
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
ب)سانتور
ج)دیوانه ساز
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان
د)مرگ یکی از دوستانتان


Rubina.L


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
#8
نام :
فلورا کرو
متولد :
10 فوریه
رتبه خون:
اصیل زاده
والدین :
پدر جادوگر (مرگخوار) ، مادر ساحره
خانواده :
خواهر دوقلو هستیا کرو ، برادر زاده آلکتو کرو وآمیکوس کرو
گروه :
اسلیترین
چوبدستی:
چوب گردو و ریسه قلب اژدها ، 27 سانتی متر و انعطاف پذیر
جارو :
نیمبوس 2001
عضو گروه :
اسلاگ
پاترونوس :
اسب تک شاخ
مهارت ویژه :
به گریه انداختن بقیه ( دختر و پسر فرقی نداره ) ، توانایی در معجون سازی ، مهاجم در بازی کوییدیچ
سرگرمی :
کتک زدن هستیا با برس مو ، شوخی با عمه جان ، انجام طلسم های شوم روی حشرات بی چاره
ویژگی های ظاهری :
رنگ پریده ( نه در حد هستیا ) ،170.س قد ، موهای مشکی بلند تا روی کمر و کمی فر دار ، چشم های نقره ای که بعضی اوقات طوسی ، سبز یا آبی میشود
ویژگی های اخلاقی :
همیشه خندان ، کمی مرموز ، رازدار ، کمی مغرور و سرتری از هستیا ( از هر نظر )


تایید شد!
به ایفای نقش خوش اومدین.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۷:۰۲:۵۹
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۷:۰۵:۰۱

Rubina.L


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
#9
سلام کلاه جون . حال شما؟ من یکی از عاشقان آلبوس سوروس پاتر و البته سوروس اسنیپ هستم . دراکو مالفوی رو هم با اون تیکه انداختن ها شرارت ها که نگو و نپرس .و خوب اسکورپیوس مالفوی هم که بهترین و با مزه ترین شخصیت تاریخه . خیلی از ولدمورت خوشم نمیاد . ( بی دماغ زشت) دوست دارم وارد اسلیترین بشم اما اگر نشد میتونم به هوش نسبتا خوب خودم ببالم و ریونکلاو رو انتخاب کنم . اگر کلاه لطف بکنه و به عشق من به اسنیپ اهمیت بگذاره ازش خیلی خیلی ممنون میشم .


Rubina.L


سفری به گذشته
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
#10
در گوشه ای از حیاط مدرسه هاگوارتز _ جایی که هیچ کس به آن توجه نمیکرد _ نوری درخشید و پس از آن نور کور کننده ، سه پسر ظاهر شدند . آلبوس سوروس پاتر ، اسکورپیوس مالفوی و جیمز سیریوس پاتر .

اسکورپیوس به برسی زمان برگردان پرداخت . و آلبوس درحالی که حیاط را دید میزد به جیمز پرخاش کرد :
_جیمز ، یادت باشه چه قولی دادی . ما گذاشتیم تو باهامون به اینجا بیای ، تو هم نباید چیزی در مورد این سفر به بابا بگی . فهمیدی ؟
و بعد زیر لب گفت :
_درک نمیکنم چرا دنبالمون اومدی ؟
_ اگر کسی بخواد پدر بزرگ و سیریوس بلک رو ببینه ، اون منم . یادت رفته من جیمز سیریوس پاتر هستم ؟ ( روی کلمه جیمز سیریوس تاکید می کند ) حالا میشه بگی چقدر برای دیدن پدر برگمون وقت داریم ؟ و قراره چطوری پیداشون کنیم ؟
اسکورپیوس سرش را از زمان برگردان بیرون آورد و گفت :
_زمان زیادی برای پیدا کردنشون نداریم چون تا ده دقیقه دیگه با پرفسور لانگ باتم کلاس داریم . و احتمالا بتونیم با سوال پرسیدن پیداشون کنیم .

بعد از این حرف ، هر سه پسر به گشتن و سوال پرسیدن از دیگران پرداختند

در طرف دیگر حیاط ، چهار دوست همیشگی ، جیمز پاتر ، سیریوس بلک ، ریموس لوپین و پیتر پتی گرو _ در حال صحبت درمورد بازی کوییدیچ فردا _از پله ها پایین می آمدند .
اما صحبتشان با حرف پیتر ناتمام ماند :
_مرلین رو شکر که یادم افتید . باید برم و کتابم رو از کلاس معجون سازی بردارم .
ریموس _ پیتر ، صبر کن منم باهات بیام . فکر کنم نقشه غارتگر رو یجایی همون جاها انداختم .

دو پسر از جمع جدا شدند و به طرف دیگر حیاط دویدند . سیریوس درحالی که هنوز به فکر بازی فردا بود ، به دور و بر خود نگاهی انداخت و در طرف دیگر حیاط ، سه پسر هم سن و سال خودش را دید که با سرعت به طرف او و جیمز می آمدند .

وقتی سه پسر به آنها رسیدند نفس نفس می زدند . معلوم بود یکی از آنها خیلی عجله دارد. پسر صاف ایستاد و روبه جیمز گفت :
_تو جیمز پاتری درسته ؟ میشه از روی عینکت تشخیصت داد .
سرش را به طرف سیریوس برگرداند و ادامه داد :
_ تو هم باید سیریوس بلک باشی . مرلین رو شکر . من هم جیم ..... نه ، نه ، هری ، هری ........ دیگوری ، آره هری دیگوری هستم .

بعد هم به طور غیر ارادی خودش را در بغل جیمز انداخت .
آلبوس او را از بغل پدربزرگشان جدا کرد و با دستپاچگی توضیح داد :
_برادرم رو ببخشین . اون خیلی شما رو دوست داره .
دستش را به موهایش کشید و ادامه داد :
_من آلبوس هستم .
به اسکورپیوس اشاره کرد :
_این هم دوستم دراکو داولیش هستش . از دیدنتون واقعا خوش وقتیم .

جیمز و سیریوس که تا الان با تعجب به پسر ها نگاه می کردند ، کمی خود را جمع و جور کردند .
سیریوس _ شما از هاگوارتز هستین درسته ؟ پس چرا ما هیچوقت شما روندیدیم ؟

جیمز پاتر کوچک لبخند بزرگش را جمع کرد و گفت :
_غصه اش خیلی طولانی و .......
اما حرفش با سیخونک اسکورپیوس و نشان دادن ساعت نیمه کاره ماند .
آلبوس با اینکه علاقه مند بود بیشتر آنجا بماند گفت :
_ما باید بریم پدر ...... یعنی آقای پاتر و آقای بلک . خداحافظ .
بعد هم دست برادر و دوستش را کشید و به طرف دیگر حیاط برد . بعد از نوری درخشان از گوشه حیاط سه پسر ناپدید شدند و هم زمان با این اتفاق ، ریموس و پیتر به طرف دوستانشان بازگشتند .

جیمز که فکرش دنبال آن پسر های عجیب بود ، سرش را به طرف دوستانش چرخاند و گفت :
_ پسرا ، نظرتون درمورد اسم هری چیه ؟

عکس شماره 10

ببخشید اینقدر طولانی نوشتم . من معمولا رمان مینویسم و به داستان های کوتاه عادت ندارم .


داستان قشنگی بود. فقط اینکه بهتره توضیحات رو اینجوری ننویسی:
نقل قول:
در طرف دیگر حیاط ، چهار دوست همیشگی ، جیمز پاتر ، سیریوس بلک ، ریموس لوپین و پیتر پتی گرو _ در حال صحبت درمورد بازی کوییدیچ فردا _از پله ها پایین می آمدند .
در طرف دیگر حیاط ، چهار دوست همیشگی ، جیمز پاتر ، سیریوس بلک ، ریموس لوپین و پیتر پتی گرو، در حالی که درمورد بازی کوییدیچ فردا صحبت می کردند، از پله ها پایین می آمدند .

و اینکه غصه یعنی غم! اون قصه‌ست!
تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی

فقط لطفا دیگه برای زدن پست، روی عنوان جدید نزن. از گزینه پاسخ باید استفاده کنی.


ویرایش شده توسط Mitsuha در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۰:۵۰:۵۱
ویرایش شده توسط Mitsuha در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۰:۵۵:۱۴
ویرایش شده توسط Mitsuha در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۰:۵۹:۵۹
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۲:۳۸:۰۷
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۲:۳۸:۴۹
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۲:۳۹:۲۸

Rubina.L






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.