یک روز گرم تابستانی دیگر،در خانه ی ریدل می گذشت.
اما دقیقا مثل هر روز،یک موضوعی باعث شلوغی در خانه ی ریدل شده بود.
اینبار موضوع سر دیانایی بود که نمی خواست به حمام برود و گابریلی که به زور میخواست اورا به حمام ببرد.
-انیوووووو ولم کننن!
-دلت واسه خودت نمیسوزه؟عرق سوز شدی!
-انیوووو نمی خواااامم
-بذار با وایتکش بشورمت،درد نداره که
-انیوو نمی..
اما اینبار با وارد شدن دروئلا به اتاق،دهن دیانا بسته شد و گابریل دوش متحرک حمام را پشتش قایم کرد.
-اینجا چه خبره؟
گابریل نگاه شاکی به دیانا انداخت.
-میخوام ببرمش حموم،
نمیاد! نگاهش کن چقدر کثیف شده
دیانا که حسابی سرخ شده بود داد زد.
-انیو من با زبونم خودمو تمیز میکنم، دروغ نگو!
گابریل خواست چیزی بگوید که دروئلا حرفش را قطع کرد.
-دیانا،یه نگاه به حموم و اون دوش متحرک بنداز...به نظرت اینا از کجا اومدن؟
دیانا نگاهی به دوش کرد و سرش را تکان داد.
-نمیدونم...از تو آب؟
گابریل دستش را روی سرش گذاشت.
-تو یه خنگی دیانا دوشا رو جادوگرا اختراع کردن که ما راحت تر حموم کنیم
دروئلا سرش را با تاسف برای آن دو تکان داد.
-دوش حموم رو مشنگ ها اختراع کردن و جادوگرا اون رو به روش جادویی درست کردن...آه انگار همین دیروز بود که دوش حموم رو برای اولین بار آوردن اینجا...
فلش بک سال های خیلی قبل-ما اینجوری سختمونه حموم کنیم ، دستمون درد میگیره با لگن روی سرمون آب بریزیم،
ما نمی خوایم!
دروئلا دست هایش را از روی گوشش برداشت و با تعجب به دختر جوانش،بلاتریکس نگاه کرد که هر بار زمان حمام لرد سیاه میرسید،اینگونه کلافه میشد .
-به چی فکر میکنی بلا؟
بلاتریکس با این حرف مادرش از فکر درآمد و به او نگاه کرد.
-باید یه راه برای راحت حموم کردن پیدا کنیم ، ارباب هربار اینجوری شکایت میکنن ازما...شنیدم مشنگ ها یه چیزی اختراع کردن به اسم گوش، یا یه همچین چیزی که واسه راحت حموم کردنه،باید برم بدزدمش!
دروئلا با سر تایید کرد و به بلاتریکس که ازدر بیرون میرفت نگاه کرد.
خانه ی مرد پیر دائم الحمامِ مشنگپیر مرد،برای دهمین بار در آن روز لیف دسته دار را روی شانه ی چروکیده ی بی رنگ و رویش میکشید و آواز گوش خراشی میخواند.
بلاتریکس از پشت پنجره به درون حمام سرک میکشید و سعی میکرد دید خود را نسبت به دوش واضح تر کند.
کمی بعد بلاتریکس طلسمی را روی پیرمرد دائم الحمام اجرا کرد،و پس از خشک شدن مرد به سمت دوش رفت و شروع به باز کردن میله ی آن کرد.
دیگر موفق شده بود که یک دفعه زنِ ، مرد دائم الحمام وارد حمام شد و با بلاتریکس مواجه شد...
این قسمت به علت خشونت زیاد حذف گردیده چند ساعت بعد مروپ با لگن در دستانش از حمام بیرون آمد و کنار دروئلا نشست.
-عزیز مامانو خوب تمیز کردم؛ مثل آینه برق میزنه پسر مامان!
برم یه اسپند دود کنم،یه وقت چشم نخوره پسر مامان!
سپس مروپ فوت کنان از آنجا دور شد و بلا فاصله بعد از آن بلاتریکس نفس زنان به همراه میله ی درازی که سرش مانند یک کاسه ی سوراخ سوراخ بود، از در وارد خانه شد.
-ارباب کجان؟...دوش آوردم،با یه ذره جادو سر همش میکنم!
فلش فوروارد-اینجوری بود که اولین دوش وارد خونه ی ریدل شد و بعدش حموم برامون کار راحتی شد..بلاتریکس با سختی اولین دوشو به اینجا آورد.
دیانا متاثر سرش را تکان داد.
-اومو ، ولی من هنوزم نمی خوام حموم کنم!
دروئلا با حرص نفسش را بیرون داد و در اتاق را باز کرد.
-مارو باش سه ساعت داریم واسه کی لالایی میخونیم!
سپس دیانا و گابریل را که دوباره شروع به دعوا کرده بودند را تنها گذاشت...