هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۷
#1
نفر بعد کسی نبود جز پیر زن چشم چپ اندر قیچی بی دندونی، به نام مروپ؛ که عصا زنان خودشو به مامور رسوند.

- آقای ریدل؟ شما هم با این کارگراتون. الان من این پیریو کجای دلم بذارم؟ این که یه پاش لب گوره!

مروپ پس گردنی محکمی به سر مامور زد.
- خجالت نمی کشی؟ به یه خانم محترم تو روز روشن توهین می کنی؟ این چه ماجه؟ من تازه هیجده سالم تموم شده!

مامور مروپ رو نگاه کرد.
- بله کاملا مشخصه. خب شما چه کاری بلدین؟
- مروپ گانت هستم، هیجده ساله فارق التحصیل دانشکده معجون عشق سازی، پرفسور ادبیات مار تو دانشگاه ماروارد بریتانیا هم هستم!
- خب الان این به چه درد کارگری می خوره؟

مروپ دوباره پس گردنی محکم تری تو پس سر مبارک مامور وارد کرد.

- آخه چرا می زنی دیگه؟
- کی گفته من کارگرم؟ من اومدم تعطیلات خونه پسرم؛ اومدم یه مدت بمونم اینجا.
- خانم اینجا مصاحبه کارگری داریم لطفا برین بیرون. تازه اینجا دیگه خونه آقای ریدل نیست؛ اینجا تبدیل به موزه شده.

مروپ خواست دوباره پس گردنی بزنه که مامور داد زد:
- یکی بیاد این پیرزن دیوونه رو از اینجا جمع کنه! اسکل گیر آوردن مارو.



بزرگی‌، حسادت را متجلی می‌کند. حسادت‌، کینه می‌آفریند و کینه دروغ می‌زاید.


لرد سیاه


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۳۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
#2
نام: مروپ گانت
گروه: اسلیترین
چوبدستی: چوب درخت افرا، ترکیب ریسه قلب اژدها و معجون عشق( به خاطر همین هر وقت طلسمی رو اجرا می کنه از چوب دستیش قلبای صورتی بیرون میاد) دارای انعطاف پذیری بسیار کم و 22 سانت
رتبه خون: صد در صد اصیل زاده
بوگارت: جدایی از تام ریدل پدر
پترونوس: فاقد پترونوس
مهارت ویژه: مار زبان بودن، چیره دستی در ساخت معجون عشق
خانواده: پدرش مارولو گانت و برادرش مورفین

زندگی نامه کوتاه:

مروپ، دختر مارولو گانت بود اون به همراه پدر و برادرش تو خونه گانت ها و دهکده لیتل هنگلتون زندگی می کرد. مروپ دختر لاغر و رنگ پریده ای بود و همیشه لباس های کهنه می پوشید و گردنبندی که مارولو ادعا می کرد متعلق به جد گانت ها، یعنی سالازار اسلیترین بود، همیشه در گردن داشت. خوشگل نبود و چشم هاش هم مشکل داشتند. بیشتر شبیه عقب مانده ها بود، که این ویژگی بارز خانواده گانت ها بود به دلیل ازدواج های خانوادگی.( خانواده گانت از خانواده هایی بودن که به اصالت اهمیت زیادی می دادن.) مروپ مثل برادر و پدرش مار زبان بود و اونها معمولا به این زبان با هم سخن می گفتن. پدر و برادر مروپ اهمیت زیادی برای اون قائل نبودن و همیشه مسخره ش می کردن.
مروپ پنهانی عاشق تام ریدل جوان مشنگ پولداری که بسیار خوشتیپ بود، شد. اما تام به اون نگاه هم نمی انداخت و اون خوب می دونست که پدرش با این کار مخالفه بنابراین؛ به محض اینکه پدر و برادرش به آزکابان رفتن، مروپ با معجون عشق تام رو عاشق خودش کرد. غافل از اینکه عشقی که با معجون ایجاد بشه، پایدار نیست و از بین می ره.
وقتی که اثر معجون از بین رفت، تام مروپ رو که حالا باردار بود، رها کرد. مروپ پس از زایمان، فرزندش رو به یتیم خونه مشنگی، اهدا کرد و گفت که اسم پسرش رو " تام مارولو ریدل" بذارن و پس از مدت کوتاهی مروپ، در اوج ناراحتی و اندوه حاصل از جدایی تام ریدل پدر، از دنیا رفت.


تاييد شد.
خوش اومدين.



ویرایش شده توسط n.575 در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۵ ۹:۴۳:۴۶
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۵ ۱۹:۴۶:۵۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۷
#3
سلام کلاه جون!

من نمی دونم واقعا نمی دونم کدوم گروه رو انتخاب کنم.

من از چهار گروه هاگوارتز، از گریفیندور، اسلیترین و ریونکلاو خوشم میاد.

به نظرم هم شجاع هستم، هم جاه طلبم، هم باهوش.

ولی پشتکار ندارم!

الویت من بین سه گروه گریفیندور و اسلیترین و ریونکلاو هستش.

هر کدوم که خودت صلاح دونستی؛ بین این سه تا البته!



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷
#4
تصویر شماره 4

جینی فردا امتحان معجون سازی داشتو این امتحان خیلی سخت بود و باید خیلی می خوند. اسنیپ معلم شوخی برداری، نبود.
- اوه! فکر نمی کردم تا این حد سخت باشه.
- هیسسس! دوشیزه ویزلی قوانین کتابخونه رو یادتون رفته؟

جینی با تذکر خانم پنس ساکت شد. اون واقعا نمی فهمید چرا نمی تونه درس معجون سازی رو پاس کنه. همیشه این درس واسش سخت بود. اسنیپ همیشه از اسلیترینی ها حمایت می کرد؛ این کارو واسه گریفیندوری ها که، دشمن اصلی اسلیترینی ها بودن، سخت می کرد.
جینی تو این فکر بود که با این درس سخت و طاقت فرسا می شه چیکار کرد که یه دفعه، احساس کرد یه نفر بهش سقلمه می زنه.

- اوه اینجا رو ببین! یه توله ویزلی خوشگل اینجا نشسته و داره کتاب می خونه!

جینی سرشو برگردوند و دراکو مالفوی رو دید. اون از دراکو مالفوی متنفر بود، همیشه با اون کل کل داشت و همیشه دراکو برنده می شد؛ با این حال هیچوقت از دفاع دست بر نمی داشت.
- چته مالفوی؟! کرم داری؟!

دراکو مالفوی با حرف جینی جا خورد؛ بعد عصبانی شد.
- زبونت دراز شده ویزلی! از ته بکنمش؟!

جینی با عصبانیت چوبدستیش رو بیرون کشید.

- چیه ویزلی؟! می خوای با من دوئل کنی؟!

جینی قاطعانه جواب داد:
- آره! می خوام با تو دوئل کنم!
- اوه...اوه! یه گریفیندوری شجاع دیگه! چه جرئتی؟ فکر می کردم مثل برادرت بی جربزه ای. ولی الان یه چیزه دیگه ای رو می بینم! ولی این بیشتر گستاخیه، نه شجاعت!
- تویی که بی جربزه ای! همیشه تو سوراخ موش قایم می شی تا پدر و مادرت بیان جمعت کنن! تویی که بی عرضه ای!
- چه جسارتی! داره جالب می شه کم کم! ببینم تو نمی ترسی از این که پدرت شغلشو از دست بده؟

جینی یه لحظه ترسید. پدر دراکو مالفوی، نفوذ زیادی تو وزارت خونه داشت. اما جینی تردید رو گذاشت کنار و مصمم ایستاد.
- نه! نه من و نه خانواده من، از نفوذ و ثروت خانواده تو نمی ترسیم!

دراکو ابرو هاش رو بالا برد.
- که این طور!
و با یه حرکت چوبدستی ش رو درآورد. حالا جینی و دراکو رو در روی هم بودن. هر دو مصمم و قوی. همه بچه هایی که تو کتابخونه بودن، اونها رو تماشا می کردن. همه می خواستن ببین برنده این دوئل کیه.
یه دفعه جینی با صدای بلند گفت:
- سپتوم سمپرا!

هزاران شمشیر نامرئی بدن دراکو رو هدف قرار دادن. دراکو زمین افتاد و همه دانش آموزان جیغ کشیدن. جینی بدون فوت وقت، کتابی که داشت می خوند رو برداشت و از کتاب خونه بیرون اومد. وقتی جایی رسید که فهمید کسی نمی بینتش، کتابو بیرون آورد.
صفحه اول رو باز کرد:
نقل قول:
این کتاب متعلق به شاهزاده دورگه است.


جینی کتاب را در آغوش گرفت.
- می دونستم به کارم میای!



تصویر شماره4تصویر شماره 4

درود فرزندم.

سوژه ت خیلی خوب بود. با خلاقیت نوشتی و آخرشم حتی سورپرایزی که برا خواننده نگه داشتی خیلی خوب بود.
پردازشت هم به اندازه بود و توصیفات و همه چیز کافی بود.

ظاهر پست هم کاملا درست بود. چی بگم دیگه؟

از اعضای قدیمی هستی؟ اگه هستی به من یا مدیران اطلاع بده تا بدون گروهبندی وارد ایفای نقش بشی.

تایید شد.

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۷ ۲۲:۲۴:۰۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.