تصویر شماره ۱۰
هری_ هاگرید ما اینجا توی کوچه ی دیاگون چیکار میکنیم؟
هاگرید_بعدا خودت میفهمی هری.
هری میخواست زودتر بفهمد دیگر نمی توانست منتظر بماند دلش میخواست دوباره از هاگرید بپرسد که همان موقع هاگرید گفت:《بالاخره رسیدیم》.
هری فقط یک مغازه معمولی پر از وسایل عجیب میدید؛نمیدانست هاگرید چرا اینقدر راه اورا مجبور کرده که به اینجا بیاید.
هاگرید_اینجا مغازه لوییس پیر است ،بیا برویم هری.
انها داخل مغازه شدند هری باورش نمیشد ان مغازه ی کوچک و معمولی از داخل یک مغازه بزرگ و پر از وسایل جادویی بود
لوییس پیر_اه خدای من ببین کی امده هری پاترمعروف چی شده که به مغازه ی کوچک من امده اید؟
هاگرید_ ما برای اون چشم اومدیم.
لوییس پیر_ اه البته باید حدس میزدم شما برای چشم مرلین امدید.
هری_چشم مرلین دیگه چیه ؟
هاگرید_چشم مرلین یک گردنبنده که باعث میشه بتونی همه جارو ببینی برای این اسمش چشم مرلینه چون بعضیا فکر میکنن خود مرلین این چشمو ساخته و روحش را در این چشم قرار داده تا به صاحب بعدی این چشم کمک کنه و لوییس پیر این همه سال چشمو برای تو نگه داشته.
هری_یعنی صاحب بعدی این چشم منم ،حالا این چشم به چه دردم میخوره؟
هاگرید_تو برای شکست دادن لرد ولدموت به کمک مرلین نیاز داری و برای کمک چی بهتر از این چشم.
چند دقیقه بعد لوییس با یک گردنبند به شکل یک چشم ابی وارد شد هری ترسیده بود چطور میتوانست با کمک چشم ولدمورت راشکست دهد؛لوییس چشم را به هری داد هری ان را دور گردنش انداخت در یک لحظه همه چیز همه خوب بود و هم بد هم سفید بود و هم سیاه هری همه چیز را میدید همه کس را میدید
رون و هرمیون و پرفسور دامبلدور را میدید . یک دفعه صدایی شنید صدای پدر و مادرش بود
میگفتند :《تو میتوانی هری》
صدای مرلین را میشنید میگفت :《من با تو ام پسر تو میتوانی شکستش دهی》
هری با شنیدن این صدا ها قوت قلب گرفت دیگر مطمعن بود که میتواند ،میتواند لرد ولدمورت را شکست دهد او پدرو مادرش و دوستایش را داشت او مرلین را داشت که کمکش کنند
این دفعه خیلی بهتر بود. فقط یه سری اشکالات ظاهری هست که با ورود به ایفای نقش برطرف میشن. مثلا شکلک در اکثر مواقع، برای دیالوگه و توی توصیف ازش استفاده نمی کنیم.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی