هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
#1
کونیچیوا داوران دوئل!

من درخواست دوئل با نوازنده گریفی دارم. اگه امکانش هست مدتش بیت روز باشه در ضمن هماهنگ شده ست.

دومو آریگاتو!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
#2
کونیچیوا شیاینارا ماستا!


از شما می خواستم که لطف کنید واین برگ آلوی جنگلی که تحفه نینجا ست رو نقد کنید!


دومو آریگاتو!


ویرایش شده توسط آتسوشی تاکاگی در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۳۰ ۱۴:۲۵:۲۸


پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
#3
کونیچیوا ملت!

می دونم اینجا قسمت سوال و پاسخ کوتاهه و دوتا سوال درباره دوتا موضوع ذهنمو به خودش مشغول کرده.

اولی: مگه اولین نامه هاگوارتز رو فقط کسایی دریافت نمی کنن که یازده سالشونه؟ خب اگه اونجوری باشه دانش آموزای هاگوارتز سال اول یازده ساله، سال دوم دوازده ساله و همینطوره به تر تیب تا سال آخر هفده سالشون می شه. درسته دیگه؟ سدریک دیگوری در سال سوم هری سال پنجمی بود و در سال چهارم هری سال ششمی می شه در حالی که در اون زمان هفده سال داشت؛ از کجا فهمیدم؟ چون اگه یادتون باشه جام آتش محدوده سنی داشت و کسایی که حتی دو ماه مونده به هفده سالگی شون مجاز به شرکت در مسابقه نداشتن ( فرد و جرج ویزلی) سدریک هم کلاسی اونا بود. این چجوری ممکنه نامه سدریک تو دوازده سالگی بهش رسیده؟ محدوده سنی رو نقض کرده؟ یا اتفاقی شبیه به مردود شدن براش رخ داده؟


دومی: تو نمایش نامه فرزند نفرین شده ( که کلی اشکال و چیز های غیر منطقی داشت) یه قسمتی بود که اسکورپیوس مالفوی و آلبوس پاتر موفق می شد با جادوی بزرگ نمایی آبروی سدریک رو ببرن و در زمان حال هری پاتر مرده لرد ولدمورت پیروز شده همه اعضای محفل و بقیه به جز هرمیون و رون اسنیپ زنده ن. موضوع سر همین زنده بودن اسنیپه. دقیقا چی شد که اسنیپ زنده موند؟ هر جوری فکر می کنم زنده موندن اسنیپ به زنده موندن و مرگ خوار شدن سدریک ربطی نداره. سدریک زنده موند مرگ خوار شد بعد نویل لانگ باتم رو کشت و نویل نتونست نجینی رو بکشه و به همین دلیل لرد زنده موند و همه رو شکست داد و بقیه ماجرا. تنها اتفاقی که باعث اینهمه تغییرات شد زنده موندن سدریک بود. در حالی که مرگ اسنیپ به این دلیل بود که لرد فکر می کرد اسنیپ دامبلدور رو کشته و اون صاحب چوبدستی یاس کبوده. این دقیقا چه ربط داره به زنده بودن سدریک؟



پاسخ به: بارگاه ملکوتی، شعبه خانه ریدل!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
#4
اما نتونست، چون باز یکی در زد.

- اگه گذاشتین ما کپه مونو بذاریم!

در باز شد و یه گرگ برفی ناز از پشت در اومد بیرون.

- تو دیگه کی هستی؟

گرگ برفی تغیر شکل داد تبدیل به یه دختر قد بلند چشم بادومی، با موهای سفید بنفش شد.
دهن مرلین باز موند. دختر خیلی خوشگل بود و البته می شد شیطنت رو تو چشمای سبزش خوند.

- کونیچیوا مرلین چان!
- کونیچو هرچی که گفتی دختر عزیزم! ما تو خونه ریدل همچین حوری هایی داشتیم نمی دونستیم!

دختر با طنازی که شیطنت خاصی توش مشهود بود گفت:
- من تو خونه ریدل زندگی نمی کنم، دزدکی اومدم تو.
- می دونی اگه لرد سیاه بفهمه چی...

قبل از اینکه مرلین بتونه حرفشو کامل کنه تیغ تیزی رو رو گرندش حس کرد.
چشمای دختر برقی زد.
- شما که چیزی نمی گی، مگه نه مرلین چان؟

مرلین که جونش در خطر بود با ترس گفتم:
- دخترم این کارا چیه؟ با هم به توافق میرسیم.

دختر تیغ های دستکشش رو ناپدید کرد کمی از مرلین فاصله گرفت.
- حالا خوب شد!
- چی می خوای دختر جون؟
- می خوام مرگخوار شم.
- چی؟ اما اینکه دست من نیست؟

دوباره اون برق شیطنت آمیز تو چشمای دختر افتاد.
- تو مرلینی!
- خب که چی؟
- پیامبری! می تونی آرزو ها رو براورده کنی.

مرلین فکر کرد باید یه جوری از شر این دختر ژاپنی پررو خلاص می شد.
- باشه قبول! همین الان دعا می کنم که دارای علامت شوم بشی.

مرلین چشماش رو بست و دستاش رو بالا آورد. بعد از مدتی چشماشو باز کرد.

- تموم شد؟ حک شد؟
- آره دیگه.

دختر یه نگاه به دست چپش انداخت، اما یه دفعه چشماش عصبانی شد.
- این که علامت شوم نیست.

مرلین به علامت روی دست دختر نگاه کرد.
- عه این اولشه یکم بعد که خوب خشک شد شکل علامت شوم می شه واسه همه اولش این شکلیه!

دختر مطمئن نشده بود و چاره دیگه ای نداشت، به جز اینکه به مرلین اعتمادا کنه.
- باشه ممنون از کمکت مرلین چان!

دختر اینو گفت و از در بارگاه خارج شد.
مرلین امیدوار بود که دیگه واقعا کسی نیاد.







پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
#5
کریس می دونست خوبم می دونست و همین باعث شد. به فکر فرو بره.
- چیزه ارباب، یعنی سو از من بهتر بود که فروش رفت؟

لرد سرش رو با خونسردی تکون دادو گفت:
- آره کریس اصلا سو همه چیش بهتر از تو بود، کلاهش، استایلش، موهای زرد قناریش!

لرد نیم نگاهی به کریس انداخت تا واکنشش رو ببینه، در همون حال مشغول قاچ کردن پرتقالش شد.
کریس نابود شده بود، به خاک سیاه نشسته بود، اون نمی تونست برتری سو رو تحمل کنه! باید یه کاری می کرد.
- ارباب منو بفروشید. من مطمئنم سو رو بر می گردونن همین حالا منو بفروشید.

حرفای کریس مثل دستور بود و لرد که دچار جنون شده بود متوجه نمی شد.
- همین حالا می فروشیمت کریس، صبر کن!

اما کسی نیومد، چند ساعت گذشت ولی خبری نبود. لرد عملا داشت مگس می پروند. مثل اینکه وقتی صحبت از فروش کریس شده بود کسی مایل به خرید مرگخوارا نبود.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
#6
نام: آتسوشی تاکاگی

جنسیت: مونث

گروه: اسلیترین

سن: 15

پدر و مادر: اصیل زاده

چوب دستی: چوب توسکا، موی پریزاد، 22 سانت، نیمه انعطاف پذیر

ویژگی خاص: جانور نما ثبت نشده(گرگ برفی)،نیمه پریزاد، دگرگون نما پیشرفته، ذهن جوی قوی

ویژگی ظاهری: قد نسبتا بلندی داره، به دلیل دگرگونما بودنش می تونه موها و رنگ چشماش رو تغیر بده ولی رنگ اصلی موهاش سیاه با رگه نقره ای و چشماشم بادومی و قهوه ایه اما معمولا با موی سفید و بنفش و چشمای سبز دیده می شه.

ویژگی اخلاقی:
در نگاه اول خیلی مظلوم به نظر میاد ولی اگه بشناسیش خیلی می تونه حقه باز و نامرد از آب دربیاد. خیلی زود اعصبانی می شه اما در بیشتر مواقع خونسرده. تو نینجا خیلی وارده و همیشه دستکشی که توش تیغ های زهرآلود به کار رفته استفاده می کنه.

زندگی نامه:

آتسوشی یه دورگه ژاپنی ـ انگلیسیه. پدرو مادرش هر دو جادوگر و ساحره اصیل زاده بودن. پدرش ژاپنی ودگرگونما بوده و در خانواده اصیل زاده سنتی تو توکیو بزرگ شده بوده و توی مدرسه جادوگری مهوتوکورو ژاپن درس خونده. مادرش پریزاد بوده توی یک خانواده اصیل زاده بزرگ شده و در هاگوارتز و گروه اسلیترین درس خونده. پدر آتسوشی در بیست سالگیش واسه تحقیقات به لندن میاد و توی وزارت خونه سحرو جادی لندن به مادر آتسوشی که منشی رئیس اجرای قوانین جادویی بوده، بر می خوره. اونا عاشق هم می شن و با هم ازدواج می کنن پدر آتسوشی هم چون روی جانوران جادویی تحقیق می کرده تصمیم می گیره تو انگلستان موندگار شه.
مثل همه بچه ها یازده ساله نامه ای از هاگوارتز واسه آتسوشی میاد و اون میره هاگوارتز و توی گروه اسلیترین که خیلی به خلق خوش می اومده می افته. البته کلاه گروهبندی پنج دقیقه کامل توی تردید بوده که اونه تو اسلیترین بذاره یا ریونکلا . توی دوازده سالگی آتسوشی تصمیم میگیره که یک جانورنمای ثبت نشده بشه و موفق هم میشه جانور اون گرگ برفی بوده. توی سیزده سالگی آتسوشی پدر و مادرش بر اثر نیش سمی چنگولک سمی می میرن و آتسوشی مجبور می شه تو پرورشگاه جادویی بزرگ شه. در حال حاضرپانزده ده سال داره و سال پنجمیه.


تایید شد.

به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط maniaaaa در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۴ ۲۱:۱۳:۳۱
ویرایش شده توسط مافلدا هاپکرک در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۴ ۲۲:۰۷:۲۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
#7
سلام کلاه پیرو خسته!

به نظر خودم پتانسیل اینکه تو همه گروه ها موفق بشم رو دارم. هم شجاعم هم بلندپروازم هم باهوشم هم پشتکارم زیاده. بین گروه ها گریفیندور رو از همه بیشتر دوست دارم. اولویت دیگه ندارم. میشه منتظر گریفیندور بمونم؟ اگه نمیشه بین اسلیترین و ریونکلاو یکی رو خودت انتخاب کن.



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸
#8
تصویر شماره 11


هری مثل همیشه روی تختش (که قبلا واسه دادلی بود) دراز کشیده بود و داشت شعری که به تازگی ساخته بود رو زمزمه می کرد.
- لردی کچله هی هی، مثل فنره هی هی، پر زورو قوی...

وقتی با خودش فکر کرد فهمید این قسمت شعر اشتباه شده؛ اما اونقدر پسر برگزیده بودن تن پرورش کرده بود که حال حوصله نداشت شعرو عوض کنه. پسر برگزیده خیلی زود فهمید که واسه شاعری ساخته نشده و بهتره همون رویای کاراگاهی ش رو دنبال کنه.
تو این فکرا بود که یهو حس کرد بازوی چپش داره می سوزه. سرشو برگردوند، دید دابی روبروش نشسته و با چشمای ورقلمبیده ش نگاهش می کنه.
- دابی اینجا چیکار می کنی؟
- دابی می خواد پیش هری پاتر زندگی کنه؟
- چه غلطا... یعنی دابی من خودمم اینجا نون خور اضافه م؛ دیگه تو بیای که نور علی نور می شه.

دابی پای هری رو گرفت.
- هری پاتر باید دابی رو درک کرد؛ دابی خواست عیال وار شه، دابی خونه خواست واسه زنش.
- عه مبارکه دابی حالا کیه این عروس نگو... یعنی خوشبخت؟
- وینکی! دابی از وینکی خواستگاری کرد.

چشمای هری قد پاتیل ننه سوروس اسنیپ گشاد شده بود.
- وات ده هک؟ دابی تو از وینکی خواستگاری کردی؟ خب جوابش چی بود؟
- اول قبول نکرد ولی دابی بادی نیست که با این بید کتک زن نماها بلرزه! دابی اصرار کرد و وینکی پذیرفت ولی شرط داشت.

هری کنجکاو شد.
-خب شرطش چی بود.
- که آقای کروچ هم با ما زندگی کنه!

هری که داشت از تعجب سکته ناقص رو می زد پرسید:
- مگه کروچ نمرده؟!
- چرا مرده. وینکی گفت اگه دابی آقای کروچو از قبر بیرون دربیاره و ببرتش پیش وینکی، با دابی ازدواج می کنه! هری پاتر باید به دابی کمک کنه.

هری که از تجسم جنازه بارتی کروچ حالش بهم خورده بود گفت:
- دابی مگه من فرشته نجاتم؟ خودت برو درش بیار دیگه! گناه نکردم که پسر برگزیده شدم.

دابی قانع نشده بود.
- اگه هری پاتر به دابی کمک نکنه دابی خونه دورسلی هارو نابود می کنه.
- دابی خیلی غلط می کنه!

دابی از هرف هری ناراحت شده بود.
- هری پاتر، پسر بد.

یه دفعه دابی غیب شد. هری فکر کرد که دابی بیخیال کل ماجرا شده بنابراین؛ با خیال راحت چشماش رو روهم گذاشت و خواست بخوابه که، صدای انفجارو شنید و چند دقیقه بعد از خونه دورسلی ها، چیزی جز خرابه ای باقی نمونده بود.
- هری پاتر!
صدای عربده ورنون دورسلی بود که گوش فلک رو هم کر می کرد!

___________

داستان جالب بود.
تایید شد!


ویرایش شده توسط maniaaaa در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۲ ۱۸:۱۳:۴۶
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۴ ۱۲:۵۸:۵۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.