جیمز به سيريوس نگاهی انداخت و گفت:
_به نظرت کی میتونیم تمومش کنیم پانمدى?
سيريوس کمی فکر کرد و گفت:
_راستش هیچی به ذهنم نمیرسه. نقشه ای که بتونه کل هاگوارتز رو به همراه راه های مخفی و دانش اموزاش نشون بده چیز با ارزشيه و باید حسابی روش کار بشه.اگه حساب شده عمل کنیم،میتونیم ازش پول خوبی در بیاریم.شاید 100گاليون پاش بدن!
ريموس چشم غره ای برای سيريوس رفت و به او گفت:
_ تو هم که همش فکر پولی.ناسلامتی خاندانت از خزانه ی وزارت سحر و جادو هم بیشتر ثروتمنده!
پتی گرو با لبخند معنی داری گفت:
_ولی رفیق ما از خاندانش متنفره.مگه نه?
با حرف پتی گرو هر 4 نفر زیر خنده زدند.
پس از آن سيريوس گفت:
چطوره که حالا داریم به سمت دریاچه ميريم یه سر به شيون آوارگان بزنیم و یه نگاه به نقشه غارتگر بندازيم?
جیمز با خنده گفت:
_هر چی تو بگی...
_پس از چند دقیقه پتی گرو به شونه ی سيريوس زد و گفت:
_پانمدى.اونجا رو نیگا...
_عالیه.زرزروس!
جیمز گفت:
_ولش سيريوس.
به راستی که او نیز اسنیپ را میدید که بر روی چمن ها نشسته و مشغول خواندن کتاب معجون سازی خود است.
وقتی که چشمش به چشم آن ها افتاد،خشمش فوران کرد.اگر دوباره مسخره اش میکردند...
_سکتوم سمپرا.
_پروته گو.
سيريوس برای محافظت از جیمز نفرین را دفع کرد...
_جادوی سياه. نکنه این هم شوخيه!
جیمز به آن طرف دریاچه نگاه کرد و لی لی را در میان دختران کنار دریاچه دید.
_انگورجيو.
_سرتونو بدزدین!
سيريوس دوباره اسنيپ را نشانه گرفت...
_نه!
_چرا?
_به اونز قول دادم.
_همین دورگه ای که روی زمین افتاده به لی لی گفت"گندزاده".
_بسه!
_خیلی خب.
سيريوس که احساس خطر کرده بود ،کناره گیری کرد.
_بريم.
جیمز با دیگران شروع به دویدن به سمت شيون آوارگان کرد.وقتی میدوید چشمش به لی لی افتاد.حاضر بود قسم بخورد که لی لی به او لبخند میزند.حتی امکان داشت با محبت تر از یک لبخند باشد...
یه جاهایی تشخیص اینکه دیالوگ رو دقیقا کدوم شخصیت داره میگه سخت بود، با این حال...
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی